اولين جلسه كارگاه نقد و هنر جديد، تحت اعلام «پايان هنر» به تحقيق زمينهها و علل طرح شدن چنين مسئلهاي از ديدگاههاي متفاوت پرداخت. جلسه «هنر و نقد جديد با رويكرد پايان هنر» با سخنراني دكتر نير طهوري هجدهم ارديبهشت ماه در كتابخانه تخصصي فرهنگستان برگزار شد. اولين جلسه كارگاه نقد و هنر جديد، تحت اعلام «پايان هنر» به تحقيق زمينهها و علل طرح شدن چنين مسئلهاي از ديدگاههاي متفاوت پرداخت. جلسه «هنر و نقد جديد با رويكرد پايان هنر» با سخنراني دكتر نير طهوري هجدهم ارديبهشت ماه در كتابخانه تخصصي فرهنگستان برگزار شد.
به گزارش روابط عمومي فرهنگستان هنر، دكتر طهوري در ابتدا ضمن بر شمردن دلايلي كه سبب شد هگل، يكي از شاخصترين چهرههاي فلسفه مدرن، پايان دوره هنر را اعلام كند، گفت: "در اين بررسي كه از سوي بعضي منتقدان به مرگ هنر تفسير شده، روشن ميشود كه انديشه دكارت به عنوان مؤسس تفكر مدرن، ظهور علم استتيك توسط بومگارتن به مثابه بنيان شناخت زيبايي در تفكر جديد، فلسفه استعلايي كانت به عنوان پايهگذار مباني سوبژكتيو در شناخت هنر و زيبايي و داوري اثر هنري، و نيز تولد فرضيه نظري هنر در هنر رومانتيك، شالودههايي بودند كه هگل بنياد فلسفه خود را بر آنها استوار كرد و در نظام ديالكتيكي خود، دوره هنر را پايان يافته اعلام كرد." طهوري افزود: " «پايان هنر» پس از هگل، توسط ديگر فيلسوفان، منتقدان ، نظريهپردازان و مورخان هنر، شاعران و نويسندگان، هنرمندان تجسمي همچنين متفكراني كه به سنتگرايان موسومند، از ديدگاههاي مختلف بيان ميشود. بنابراين در جست و جوي پاسخي براي اين پرسش هستيم كه چرا و چگونه هنر در دوره جديد، نزد عدهاي از متفكران و هنرمندان پايان يافته تلقي ميشود و چرا پيشتر اين مسئله، هرگز مطرح نشده بود." وي با اشاره به اينكه اعلام «پايان هنر» و نظريات گوناگون در اين باب، در جهان امروز با ترديد روبروست، افزود: "پيش از در انداخته شدن طرح دكارت در جابجايي موقعيت انسان و تبديل منظر هستي شناسانه به ديدگاه متكي به سوژه (ذهن)، سخني از پايان هنر در ميان نبود. اگر چه ميتوان در بسياري از موارد، هنر را در صحنه جهان امروزي غايب شمرد، ولي پايان گرفتن قطعي آن چندان قابل قبول به نظر نميرسد." نيره طهوري در ادامه افزود: "اينكه اولين بار، هنر در فلسفه هگل پايان يافته تلقي شد، نشان دهنده آنست كه هنر قبل ازهر جاي ديگری، در ديدگاه فلسفي به پايان رسيد که به قياس مشابه هنر با آغاز گستردهترين بحث استتيكي به نقطه پايان رسید. از آنجا كه هگل خود آغاز فلسفه جدي را در «ميانديشم، پس هستم» يا كوگيتوي دكارت ميدانست، ميتوان چنين تعبير كرد كه پايان هنر ابتدا در فلسفه جدي اتفاق افتاد. بدين معني هنر اول و قبل از هر جاي ديگر، در دستگاه عقلي و نظري مدرن پايان يافته تلقي شد. در واقع با شروع تفكر فلسفي در باب چيستي هنر، ميتوان به اين نتيجه دست یافت كه هنر به پايان رسيد. آنجا كه هنر به فلسفه هنر تبديل ميشود، در واقع از هستي حقيقي خود ساقط شده است." وي با اشاره به فلسفة رومانتيكها افزود: " اين نكته روشن است كه فلسفه رومانتيك با تبعيت از كانت و تأكيد بر عدم توانايي عقلانيت فلسفي در راهيابي به مطلق، تنها راه حل مسئله را جانشين كردن فرضيه نظري هنر به جاي بحث فلسفي دانست. از نظر رومانتيكها هنر ميتوانست به حقيقتي دست يابد كه فلسفه نميتوانست. تقدس بخشيدن به شعر – نه هنر به طور عام – يقيناً يك ابداع رومانتيك نبود. تفاوتي بنيادين ميان تقدس بخشي به شعر در مسيحيت آغازين و ستايش شعر در دورة رمانتيك وجود داشت، زيرا رومانتيكها به دليل مواجهه با بحران در بينش سنتي، به هنر، كاركردي جبراني بخشيدند، در حالي كه چنين مسئلهاي براي مدافعان عملكرد الهي شعر مطرح نبود. هگل كه خود در ابتدا با رومانتيكها در برتري هنر بر فلسفه هم آواز بود، بعداً از رأي اوليه خود بازگشت و فلسفه را برتر از هنر دانست و به عبارتي پايان آن را بيان كرد." سپس طهوري در ادامه افزود:" با آنكه كانت هيچ سخني در باب پايان هنر نگفت، اما انقلاب كپرنيكي كه او ميخواست در فلسفه ايجاد كند و كرد، در هنر نيز دگرگوني بنياديني به وجود آورد كه ميتوان از آن به انقلاب در هنر ياد كرد." او اگر چه در مرگ هنر هيچ چيز نگفت، اما مباني پيشنهاد شده از سوي او جهتگيري كلي هنر و زيبايي را به نوعي براي هميشه تعيين كرد و وجوه زيباشناسي و نقد هنري جديد را نيز الزامي ساخت. اما چگونه هگل، پايان هنر را اعلام ميدارد؟ به نظر هگل هنر نميتواند برتر از فلسفه باشد، چون او خود اين مفهوم را به روشني بيان كرده است كه هنر براي برآورده ساختن نياز عالي روح، متوقف شده چه به دورهاي كمتر عقلي و خودآگاه تعلق داشته است. وي در ادامه افزود: "شكلهاي هنري چيزي جز مناسبات گوناگون ميان معني و صورت نيست كه از انديشه مايه ميگيرند و به سه شيوه هنر نمادين، هنر كلاسيك، هنر رومانتيك معرفي ميشوند. آنچه انواع والاتر هنر را از انواع فروتر آن متمايز ميسازد، نقصان گرفتن ماده و افزايش روح يا معني در آنهاست. هگل فروتر بودن دريافت حسي را كه از طريق ادراك هنري است، نسبت به دريافت عقلي يا همان ادراك فلسفي بيان ميدارد. به عبارتي هنر را مرحله ابتدايي سير روح ، فلسفه را حد نهايي آن محسوب می کرد. بدين ترتيب به پايان رسيدن دوره هنر مطابق فلسفه هگل هم به امر دروني هنر مرتبط است و هم به امري خارج از آن، از سويي هنر بدون صورت حسي نميتواند وجود داشته باشد و گرفتار در محدوديت مادي است. از سوي ديگر در سير اعتلاي خويش بايد حجاب حسي را پاره كند تا از قلمرو مادي خارج و به حوزه معنايی وارد شود و اين به معناي نفي وجود خويش است." طهوري در پايان گفت: "اگرچه هگل وظيفه هنر را به اقناع حسي انسان و به وجد آوردنش یعنی حس لذت از هنر تقليل ميدهد اما نارضايتي خود را از موقعيتي كه باعث شده هنر به چنين مقامي تنزل يابد، نشان ميدهد. او رسيدن به مرزي را اعلام ميكند كه هنر بايد با ناديده گرفتن غايت خويش، به وسيله سرگرمي يا آموزشي صرف، تنزل كند." گفتنی است، جلسه بعدی این کارگاه 25 اردیبهشت در کتابخانه تخصصی فرهنگستان هنر برگزار خواهد شد. |
||
نام : | |
ایمیل : | |
*نظرات : | |
| |
متن تصویر: | |
![]() |
![]() |
![]() |