با طرح نظرية فرهنگ، پادفرهنگ و ضدفرهنگ؛ بحثي در سازوكارهاي پويايي فرهنگي، از دكتر «فرزان سجودي» تجليل و تقدير شد.
با طرح نظرية فرهنگ، پادفرهنگ و ضدفرهنگ؛ بحثي در سازوكارهاي پويايي فرهنگي، از دكتر «فرزان سجودي» تجليل و تقدير شد.
به گزارش روابط عموميمركز هنر پژوهي نقشجهان، وابسته به فرهنگستان هنر، اين برنامه به دنبال سلسله نشستهاي تخصصي نظريهپردازي و به همت گروه نشانهشناسي فرهنگستان هنر و هيئت حمايت از كرسيهاي نظريهپردازي، نقد و مناظره برگزار شد در اين نشست دكتر بهمن نامورمطلق به عنوان مديرعلمي، شش استاد دانشگاه و پژوهشگر شامل دكتر اميرعلي نجوميان، دكتر علي عباسي و دكتر احمد پاكتچي به عنوان داور و دكتر فرهاد ساساني، دكتر محمدرضا شعيري و دكتر بابك معين به عنوان ناقدان اين پيشكرسي علمي، حضور داشتند.
در بخش طرح اين نظريه ابتدا دكتر سجودي به پيشينه و شكلگيري اين بحث از سال 1379 اشاره كرد و اساس آن را بازانديشي بحث «سوسور» در حوزة نشانه و ورود به بحث فرهنگ دانست.
سجودي با ذكر نمونههايي در مقالات و كتابهايي كه طي اين سالها در اين حوزه به رشتة تحرير درآورده است، پيشنة اين طرح را در سطح نشانه، متن و بينامتن (شكلگيري تدريجي نوعي منش ديالكتيكي در مطالعة متن و تأكيد بر ديالكتيك بين عناصر همنشين و ساختارسازهاي) و در سطح نشانهشناسي فرهنگي قابل بررسي دانست و گفت: «اصل اساسي در كلية مباحث مذكور برهمكنشي بودن و ديالكتيكي بودن فرآيند شكلگيري نشانه، متن، روابط بين متني و فرهنگ بوده است. از طرف ديگر چالش، كنش و پويايي بين نيروها و وضعيتها نيز از جايگاه خاصي برخوردار است.» وي همچنين يادآور شد: «پيشينة اين مباحث را در سوسور، عبور از سوسور،گفتگوگرايي باختين، نشانهشناسان فرهنگي (مكتب مسكو- تارتو) و پساساختگرايي (بارت متاخر و دريدا) ميتوان جستجو كرد.»
اين پژوهشگر در ورود به بحث فرهنگ، معناي رايج آن را مجموعهاي از آداب پسنديده يا ارزشها و سجاياي اخلاقي دانست كه از يك جاي ثابت توليد شده و پيوسته در همان وضعيت باقي خواهد ماند.
اين نشانهشناس، رويكرد نشانهشناس، به فرهنگ را در تقابل با اين تعريف دانست و اظهار داشت: «فرهنگ يك دستگاه پيچيدة نشانهاي است، متشكل از نظامهاي پيچيده دلالت كه از طريق رمزگانهاي اصلي و ثانويه درونه شدهاش گسترههاي معنايي را ميآفريند و امكان توليد و مبادله را فراهم ميكند.»
او ادامه داد: «در واقع فرهنگ دربرگيرندة كل رفتارهاي معنادار انسان و رمزگانهايي است كه به آن رفتارها ارزش ميبخشد و آنها را قابل درك ميكند.»
او افزود: «فرهنگ شبكة روابط بينامتني است، همزماني و در زماني است و به همين جهت تاريخي است.»
سجودي با اشاره به اينكه ما پيوسته با عبارتي مانند فرهنگ، ايراني، شرقي، بلوچي، آسيايي و... روبرو هستيم، سخنان خود را با طرح اين پرسش كه آيا ما در وضعيتي هستيم كه بتوانيم فرهنگها را در خطوط قرار دهيم يا نه آنها را ميتوانيم بيرون از خطوط در يك شبكه برهمكنشي فرهنگي قرار دهيم، يا اصلاً هر دو، ادامه داد.
او در پاسخ به سؤال خود توضيح داد: «به اعتقاد من، ما در وضعيت ديالكتيكي قرارداريم. به اين معنا كه وضعيتي پيوسته ميخواهد فرهنگ را تثبيت شده تلقي كند و مثلاً آن را فرهنگ فلان خطاب كند و از سويي وضعيتي هست كه سامانگريز است و يك وضعيت تثبيت شده فرهنگي قائل نيست و اين دو، فرهنگ را در يك شبكة برهمكنشي فرهنگي ميبينند.»
سجودي در ادامه خاطرنشان كرد: «فرهنگ محصول ديالكتيك سلب و ايجاب است. فرهنگها براي ساختن هويت، به قطعيت گرايش دارند و براي تثبيت آن به ارتباط با ديگري نياز دارند اما با آمدن ديگري، از وضعيت تثبيت شده به آشوب ميرسند و تلاطم ايجاد ميشود، كه هيچگريزي از اين مسئله نيست و از همين روست كه فرهنگ به پويايي ميرسد و كاركردهاي خود را به انجام ميرساند.»
اين مدرس در ادامه بحث ديالكتيك سلب و ايجاب فرهنگ و نسبت آن با قدرت سياسي، به طرح چهار رويكرد متفاوت در ارتباطات بين فرهنگي اشاره كرد و با تقسيمبندي ارتباطهاي فرهنگي در چهارگونه؛ خود و نه ديگري، ديگري و نه خود، خود و ديگري، نه خود و نه ديگري، به بسط هركدام از اين رويكردهاي ارتباطي پرداخت.
وي در بخش ديگري از سخنان خود پيرامون مركزگرايي فرهنگي و قدرت سياسي گفت: «در درون به اصطلاح «يك» فرهنگ گسست، چندپارگي، ناهمگني و ناپيوستگي، روي ديگر سكه وحدت و همگني است. «يك» فرهنگ براي خود كانوني، مركزي را تعريف ميكند و در آن كانون است كه رمزگانهاي مركزي دركارند و اين رمزگانها متون پذيرفته فرهنگي را هدايت ميكنند.» دكتر سجودي تأكيد كرد: «اين يك «خود» فرهنگي را موجب ميشود و اين «خود» مركزي نيز وابسته به يك حاشيه، به يك «ديگري» است، كه پيوسته ميكوشد آن را انكار كند، ناديده بگيريد و به غياب براند.»
عضو هيئت علميدانشگاه هنر ادامه داد: «اين خود فرهنگي گرايش به آن دارد كه خود را به عنوان معيار و مشروع و آن ديگري به حاشيه رانده شده را نامشروع و ناخالص جلوه دهد. در اينجا نيز دو مجموعه نيرو دركارند، از يك سو آن نيروهايي كه ميخواهند وهم يك فرهنگ منسجم، ثابت و هويت آفرين را بيافرينند و از سوي ديگر حاشيههاي گريز ناپذيري كه از قبل اين وهم را فروگسسته و چندباره كردهاند.»
وي افزود: «هيچ يك از اين فرهنگهاي به حاشيه رانده شده،كه مقصود من از آنها نظامهاي فرهنگي مهاجران، اقليتهاي قومي، مذاهب حاشيهاي، طبقة كارگر، زنان و امثال آن است، نسبت به نظام فرهنگي مركزي، پستتر نيستند و در عينحال هيچ يك از آنها نيز نسبت به ديگري برتري ندارند.»
سجودي با اشاره به اينكه در اينجا قدرت سياسي نه محدود به تعريف فرهنگ مركزي و نه تعين بخشيدن به آن است گفت: «اين قدرت فرهنگهاي ديگر را به حاشيه ميراند و واپس ميزند، قدرت سياسي ميكوشد مفهوم هويت فرهنگي را با مفهوم هويت ملي يكسان كند و براي اين منظور از فرايند اسطورهسازي و تقليل معنا بهره ميگيرد. اما به نظر بديهي است كه هويت فرهنگي از هويت ملي متمايز باشد. زيرا ملتها را مرزهاي كاملاً مشخص و قطعي و مرزهاي سياسي از هم جدا ميكند، حال آنكه فرهنگ مفهوميپيوستاري است و هيچ مرز قطعي ندارد.»
سجودي خاطرنشان كرد: «ادعاي من اين است كه فرهنگ در اساس خودش، ديالكتيك فرهنگ و پادفرهنگ را دارد و اين به تحقق پويايي فرهنگ منجر ميشود. اما مواقعي هست كه قدرتهاي سياسي در حيات فرهنگي جامعه دخالت ميكنند و به سمت خنثي كردن اين برهمكنشي فرهنگي پيش ميروند، كه آنجا اين عمل بازدارنده به «ضد فرهنگ» تبديل ميشود. در واقع، امكان بقا و حيات فرهنگ را با تثبيت شدگي آن ميگيرند،كه از اين منظر،رويكرد ارتباطي خود و نه ديگري بر تثبيت شدگي فرهنگ جريان دارد كه يك تئوري «ضدفرهنگي» است.
او تأكيد كرد: «فراموش نكنيم، سازوكار پويايي فرهنگي، برهمكنشي «پادي» يا «ديالكتيكي» است و آنچه اين را متوقف ميكند «ضد فرهنگ» است، كه اين رفتار سرانجام در جهت انجماد و نازايي فرهنگ پيش ميرود.»
سجودي در تكميل ديدگاه خود پيرامون ضدفرهنگ افزود: «ضدفرهنگ متن را به اثر تبديل ميكند. مانع كثرت در خوانش پذيري متن ميشود، نامتن توليد ميكند. چه در جهت يك خود فرهنگي با تظاهر به عدم نياز به ديگري و برهمكنشي پادفرهنگي باشد، چه در جهت تثبيت ديگر فرهنگي و مجدداً انكار برهمكنشي پادفرهنگي همچنين توليد متن خوانشناپذير(نامتن) به فقدان دلالت، معناداري و زايش و كثرت معنا ميانجامد و اين ضدفرهنگ است، چون ضدپويايي فرهنگي و در جهت انجماد و نازايي عمل ميكند.»
او در پايان با انتقاد از رنج مواجهة نهادهاي دانشگاهي در مطالعة فرهنگ و بررسي و تبيين آن، خاطر نشان كرد: «يكي از مسائلي كه ما در دانشگاهها با آن مواجه هستيم، اين است كه پيوسته فرهنگ را در زمان مطالعه ميكنيم. به تعبيري آن را ايستا ميكنيم و آن گاه مورد بررسي قرار ميدهيم. در حالي كه ضرورت مطالعة فرهنگ بررسي آن در بستر «پادفرهنگي» است؛ نه در يك رويكرد ايستايي تثبيت شده.»
در ادامه اين نشست، گروه منتقدان حاضر، با بررسي و طرح پرسشهايي به نقد مواضع مطرح شده در سخنان فرزان سجودي پرداختند.
ابتدا دكتر ساساني در تكميل بحث خود و ديگري تأكيد كرد كه لزوماً ديگري هميشه به معني بد بودن نيست و شناخت ما جز اين تقابل نميتواند باشد. دوم آنكه فرهنگ را نميتوان از سياست جدا كرد. ما فرهنگي در تقابل با فرهنگ ديگر يا مستقل از چند فرهنگ در درون خود نداريم. هر فرهنگ در همپوشاني با فرهنگهاي ديگر است و اين ما هستيم كه خطكشي بهوجود ميآوريم.
در ادامه دكتر حميدرضا شعيري با اشاره به اينكه فرهنگهاي متضادي ميتوانند در كنار همهمزيستي مسالمتآميز داشته باشند و همچنين معني لغوي «پادفرهنگ» كه معناي ضد و محافظ را در آن واحد با خود به همراه دارد پرسيد: «در بحث فرهنگ آيا فرهنگ تثبيت شده وجود دارد؟ آيا امكان ايجاد مرز هست؟ آيا به صراحت ميتوان مرزهاي فرهنگي را از هم جدا كرد؟ در اين ميان با بحث ترافرهنگي چه بايد كرد؟ ما در نظام كنشها هستيم يا شدنها؟ فرهنگ اگر فرم است در كجا به اين شكل است و اگر محتوا است به چه گونه ظاهر ميشود؟ »
دكتر معين نيز پرسيد: «در اين مباحث جايگاه فرد كجاست؟ آيا فرهنگ فردي داريم؟ در بحثي جداگانه آيا مهاجرت اوج عمل پادفرهنگ نيست؟»
دكتر سجودي نيز با تاييد سخنان حاضرين توضيح داد: «سياست بخشي از فرهنگ است كه ميلي به تطبيق فرهنگي دارد. چون هويت سياسي كاركردهاي خاص اسطورهاي و... دارد كه عمليات خاصي در حوزة فرهنگ وارد ميكند. پس سياست بخشي از فرهنگ است كه به سمت فرهنگ تثبيت شده، اسطورهسازي، اثرسازي و تثبيت قدرت تمايل دارد.» وي افزود: «سياست ادامة توليد متون فرهنگي است؛ اما مخدوش نيست و كاركردهاي خاصي را در فرهنگ جستجو ميكند. »
سجودي هر فرهنگي اعم از ارمني، عربي و... همة فرهنگها را پيوسته هم خود و ديگري دانست و تاكيد كرد، اساس بحث او نيز بر همين محور بوده است.
او تصريح كرد: «فرهنگ نميتواند وجود داشته باشد؛ مگر اينكه پيوسته در حال ارتباط، ترجمه و آميختن با هم باشد. حتي ميتوان گفت جنگ انتهاي پيوستار زندگي فرهنگي است.»
وي همچنين در پاسخ به اين سؤال كه فرهنگ تثبيت شده است يا نه، گفت: «تثبيت شدگي يك رو و روي ديگر آن برهمزدگي است. اين يك بازي پيوسته است. فرهنگ هميشه از يك سو سرگرم تثبيت كردن و از سوي ديگر دائم در حال برهمريختن است.»
عضو هيئت علميدانشگاه هنر بار ديگر تكرار كرد: «خود بيديگري معني ندارد.» او در پاسخ به شعيري و دربارة ترافرهنگي اظهار داشت: «ما در جوامع متفاوت هميشه با يك وضعيت ثابت روبرو نيستيم.»
او همچنين در مورد بحث كنش و چالش، اين مورد را يك چرخة كنش روش دانست. در بخش داوري نيز احمد پاكتچي ويژگي مهم بحث فرزان سجودي را در اين دانست كه پژوهشگر بين تئوريهاي نشانهشناسي يك جمعبندي داشته باشد.
او گفت: «به گمانم به همين دليل است كه رگههايي از نظريههاي مختلف در اين نظريه ديده ميشود و به اعتقاد من اين بحث هنوز به يك يكسانسازي ترمينولوژيك نياز دارد.»
پاكتچي متذكر شد: «اين گاهي است كه بايد استمرار داشته باشد و براي يكنواختسازي ترمينولوژيك پيشنهاد ميكنم خاستگاه بحث روشن شود. آن چه از اين بحث برميآيد، پاي در مكتب انتقادي فرانكفورت و از سوي ديگر نگاهي هم به مكتب نشانهشناسي مسكو تارتو دارد و ضرورت دارد جايگاه هركدام از اين دو مكتب در بحث روشن شود تا بتوان به يك اصطلاحشناسي صيقل خورده دست يافت.»
همچنين اميرعلي نجوميان بحث فرهنگ را در اولويت نظريهپردازي دانست و تاكيد كرد: «ماداميكه نتوانيم با دلالتهاي جديد فرهنگ، گفتگويي داشته باشيم، نميتوانيم در هيچ حوزه علم و دانش جلو برويم.»
اين عضو گروه نشانهشناسي هنر بحث نظريه «پادفرهنگي» فرزان سجودي را بحثي پساساختارگرا دانست و تأكيد كرد: «اصلاً اصطلاح ديالكتيك جوابگوي اين بحث نيست، پس ميتوان رويكرد «پادفرهنگي» را با عنوان سرفصل و محور بحث دانست. آنچه در نظريه استاد سجودي ارائه شد، از منطقي پارادوكسي بهره ميبرد؛ اما عنواني كه بر آن نهاده شده بود، رويكردي ديالكتيكي داشت كه اين نيز تناقض دارد.»
علي عباسي ديگر داور اين پيشكرسي، آنچه را از سوي فرزان سجودي مطرح شد، به عنوان كاري قوي دانست؛ اما از اين كه تعريفي از معناي «ضد فرهنگ» در بحث خود به دست نميدهد و آن را روشن نميكند، انتقاد كرد.
همچنين بهمن نامورمطلق با استناد به سخني از «رولان بارت» از رويكرد پوزيتيويستي سجودي انتقاد كرد و گفت: «به نظر ميرسد مؤلف در برابر آنچه اتفاق ميافتد، موضعي ندارد و كاملاً خنثي و بيطرف است و تنها به عنوان يك ناظر بيروني آن چه را كه ديده است، دستهبندي ميكند و براي آن مشاهدهها گزاره صادر ميكند و حضور خود نظريهپرداز به عنوان واحد انساني كه درگير با اين مسائل است ديده نميشود.»
دكتر سجودي در سخنان كوتاه انتقادهاي مطرح شده را پذيرفت و تأكيد كرد: «برخلاف باور نامورمطلق، رويكرد من در اين بحث، رويكردي انتقادي است، نه انفعالي و طرح اصطلاح ضدفرهنگ در عنوان هم نيز توجه به ساحت انتقادي نظريه است.»
پس از طرح نظريه فرهنگ، پادفرهنگ و ضد فرهنگ و ارائة نظرات داوران و منتقدان، از فرزان سجودي به عنوان بنيانگذار گروه نشانهشناسي فرهنگستان هنر و به پاس سالها فعاليت علمي، تجليل شد و اميرعلي نجوميان به نيابت از اين گروه، در سخناني اظهار كرد: «بحثي كه امروز دربارة نظرات سجودي مطرح شد، تا حدودي، بررسي كارنامة كاري او نيز بود؛ كارنامهاي كه در نيمة راه است. كاش در فرهنگ ما اين امر نهادينه ميشد كه كارنامة افراد هنگاميكه در نيمة راه تحقيقي – پژوهشي است، ارزيابي شود، تا انديشمندان ما احساس كنند آثارشان خوانده ميشود. همين براي يك انديشمند كافي است.»
او در ادامه افزود: «سجودي در طول فعاليتي كه داشته، نتايج بسيار وسيعي از كارهايش گرفته است.» اين استاد دانشگاه خاطرنشان كرد: «كارهاي سجودي از جهات مختلف قابل بررسي است؛ چرا كه مهمترين ويژگي آن بنياد رشتهاي بودن آنها است. آثار سجودي از منظر كاوش، بسيار اهميت دارد و سبب شده او انديشمندي تاثير گذار باشد كه دامنة فعاليتش از جامعهشناسي تا مرز ادبي و نشانهشناسي و مطالعات فرهنگي را دربرميگيرد. به اعتقاد من، انديشه زماني پاسخ ميدهد كه گرايش بينارشتهاي داشته باشد.»
نجوميان با استناد به سخني از بارت مبني بر اينكه بينارشتهاي بودن فضايي آرام و امن نيست، تصريح كرد: «سجودي همواره انديشهاش با نگاه به فضاهاي مختلف همراه بوده است كه اين فضا فضاي راحت و تنبلي حركت در درون يك رشته را ندارد. در واقع، فضاي انديشه بينا رشتهاي، مرد راه ميخواهد، كه سجودي اين گونه بوده است و اميدواريم كه شاهد نظريات ديگري از او باشيم كه جامعه ما به او بسيار نيازمند است.»
فرهاد ساساني نيز مسيركاري اين پژوهشگر را شبيهنظريهاي كه ارائه كرد دانست و تصريح كرد: «دامنة فعاليت سجودي در همة حوزههاي هنري، نقد ادبي، جامعهشناسي، نشانهشناسي و... گسترده شده و از خدمات ارزندة او به جامعه فرهنگ و انديشه ميتوان به راهاندازي انجمن زبانشناسي با همكاري ديگر دوستان، عضويت و فعاليت در گروه مطالعات ايران و هند و راهاندازي گروه نشانهشناسي فرهنگستان هنر، اشاره كرد.»
سرانجام بهمن نامورمطلق، دبير فرهنگستان هنر از فرزان سجودي به عنوان يك روشنفكر متعهد ياد كرد كه دغدغههاي روشنفكري با رنجها و مرارتهاي خاص خودش را دارد.
نامورمطلق همچنين به چهرة شناختهشده سجودي در منطقه اشاره كرد و گفت: «او از استادان نشانهشناسي است كه همواره باعث افتخار ما در ديگر نقاط جهان بوده است. »
در پايان اين مراسم كه با حضور جمعي از متفكران، انديشمندان، صاحبنظران، دانشجويان و علاقهمندان به مباحث نظري برگزار شد، هدايايي كه از سوي همكاران فرزان سجودي در گروه نشانهشناسي هنر و همچنين فرهنگستان هنر و دانشجويان اين استاد دانشكدههاي هنر و زبان شناسي تدارك ديده شده بود، به او اهدا شد.
|