
پنجمين نشست «در مکتب هنرمندان معاصر ايران» به مروری بر احوال و آثار استاد عثمان محمد پرست، استاد دوتار نواز خراسانی، اختصاص يافت.
پنجمين نشست «در مکتب هنرمندان معاصر ايران» به مروری بر احوال و آثار استاد عثمان محمد پرست، استاد دوتار نواز خراسانی، اختصاص يافت.
به گزارش روابط عمومی فرهنگستان هنر، پنجمين نشست «در مکتب هنرمندان معاصر ايران» با عنوان «مروری بر احوال و آثار استاد عثمان محمد پرست (خوافی)» روز يکشنبه 18/3/93 با حضور صاحبنظران، دانشجويان و علاقمندان حوزه موسيقی در فرهنگستان هنر برگزار شد .
در ابتدای اين نشست، سيدکمال حاجسيدجوادی، رئيس پژوهشکده هنر فرهنگستان هنر، ضمن خوشامدگويی به حضار به سابقه آشنايی 30 ساله خود با هنر استاد خوافی اشاره کرد و گفت: هدف از اين سلسله نشستها، طرح مباحث نظری و فرآهم آوری شرايطی برای نقل هنر معاصر به ويژه موسيقی است؛ در اين ميان، هنرمندان و اساتيد مطرح کشور، که بعضا در بين جوانان ما ناشناخته هستند، معرفی خواهند شد. باشد که از اين رهگذر بتوانيم ميراث هنری نياکانمان را بهتر و بيشتر بشناسانيم.
در ادامه استاد حاتم عسکری، استاد و پژوهشگر حوزه موسيقی مقامی ايران، از فارابی به عنوان يکی از استادان خراسانی که 7 مرحله موسيقی را گذرانده ياد کرد و سخنان خود را با شعری حاوی موضوع و اصطلاحات موسيقايی از مولوی، که به 7 مرحله موسيقی اشاره دارد، آغاز نمود.
ای چنگ پرده های سپاهانم آرزوست / وی ناله ناله خوش سوزانم آرزوست
در پرده حجاز بگو خوش ترانه ای / من هدهدم صفير سليمانم آرزوست
از پرده عراق به عشاق تحفه بر چون /راست و بوسليک خوش الحانم آرزوست
آغاز کن حسينی زيرا که مايه گفت / کان زيرخرد و زير بزرگانم آرزوست
در خواب کرده ای ز رهاوی مرا کنون/ بيدار کن به زنگله ام کانم آرزوست
اين علم موسيقی بر من چو شهادتست /چون مؤمنم شهادت و ايمانم آرزوست
وی با اشاره به پيشينه حرفهای خود در زمينه موسيقی نزد استادانی چون مرحوم حسينعلی نکيسا و ضياء الذاکرين، بيان کرد: من ابتدا از مرحوم نکيسا درس میگرفتم تا ايشان فرمودند که کار من با شما تمام شده؛ بعد آمدم سراغ ضياء الذاکرين، آنجا معنای موسيقی را درک کردم. موسيقی آن است که روح و روان انسان را پالايش می کند؛ اما نه آن موسيقی که امروز سراغ داريم. به قول استادم، مرحوم ضياءالذاکرين، موسيقی دو دم دارد. دمی جامعه را رو به اصلاح و دمی رو به نابودی میبرد.
استاد حاتم عسکری با اشاره به سبک خراسانی، به عنوان يکی از سه سبک موسيقی ايران، بيان کرد: پايتخت موسيقی خراسان نيشابور بوده است. سنائی غزنوی، رندها و آهنگها را در موسيقی ايجاد کرد؛ پس از او عطار نيشابوری دو نوع موسيقی مثنویها، و قلندرخانی را به وجود آورد. از قرن ششم به بعد، فضای خاصی بر موسيقی پيش آمد و آهنگ سازان و شعرايی موسيقدان پيدا شدند.
وی با بيان اينکه هيچ مذهبی نيست که با موسيقی سروکار نداشته باشد، اظهار داشت: در خراسان، تعزيه به عنوان يک نوع موسيقی، به مناسبت وجود حضرت رضا (ع) شکل گرفت. در تعزيه چندين آهنگ اجرا میشود. پيش واقعه يا پيش درآمد؛ موسيقی روضه خواني؛ مناجات خواني؛ و رجز خوانی.
ايشان تعزيه را به اين دليل که در پوشش مذهب بوده و کمتر دچار دستکاری شده است، يکی از فاخرترينهای موسيقی ايرانی دانست.
اين پژوهشگر حوزه موسيقی مقامی به ذکر نام 12 مقام موسيقی پرداخت و گفت: موسيقی مقامی موسيقی عاشقانه و بدون مرز است. از اين جهت که از يکی از مقام ها نشأت گرفته است، به آن موسيقی مقامی میگويند. اما موسيقی رديفی، امروز متداول شده است. رديف يعنی الفبا و لازم است تمامی کسانی که اهل موسيقیاند آنرا بدانند.
استاد عسکری قول و غزل را موضوع سبک عراقی، و مثنوی و قلندرخوانی را موضوع سبک خراسانی دانست که تعزيه خوانی هم جزئی از اين سبک محسوب میشود. در ادامه ايشان با اشاره به استادان موسيقی برخاسته از خطه خراسان مانند فارابی، ابوعلی سينا، رازی، خيام و ... به آوازهايی همچون خيام خوانی اشاره کرد که در رديف امروز از بين رفته و يا اصالت خود را از دست داده است و گفت: اين در حالی است که ما در آهنگهايی که اساتيدی مانند عثمان اجرا میکنند، بويی از آن را می شنويم؛ چراکه از اين قيد و بندی که به نام رديف برايمان پيش آوردند، آزاد است.
وی با تأکيد بر اينکه رديف، الفبا و ابتدای راه موسيقی است که گروهی در اين مرحله ماندهاند، بيان کرد: استادانی مانند عثمان حال و هوای ديگری برايمان ايجاد کردهاند. ما را از اين حالی که انسان را خسته میکند بيرون کشيدهاند. اميد است که ما چنين استادانی را قدر بدانيم و به دنبال اين جنس موسيقی که حال و کيف در آن است، باشيم.
در ادامه ابراهيم بای سلامی، استاد دانشگاه و نماينده پيشين شهرستان خواف در مجلس شورای اسلامی، ضمن تقدير از برگزارکنندگان اين نشست، موسيقی را ظريف ترين وجه فرهنگ و نشانهای اصيل از هويت ملت ها و جوامع مختلف دانست و گفت: اين هنر، گل اصلی ساير مقولات فرهنگی است که در نواها و صداها با لحنی خوشايند بر جان و روح آدمی مینشيند. موسيقی پديدهای است بسيار رازآلود و ناشناخته که هر چه در آن کاوش می شود، به سان روح انسان ناشناختگی، سيالی، و پيچيدگی آن بيش از پيش کشف می شود.
اين استاد جامعه شناسی ادامه داد: از ديدگاه جامعه شناختی، 90 درصد انسانها علاقهای وافر به صدای خوش، و آهنگ موزون و موسيقی دارند و در واقع موسيقی پديدهای اجتماعی است. درست است که بر ساز فرد يا گروهی از افراد می نشيند اما مخاطب آن جامعه انسانی و روح انسان است و از اين جهت بسيار حائز اهميت است.
وی با برشمردن 4 حوزه معرفتی، شامل دين، فلسفه، علم اثباتی و ايدئولوژی، اظهار داشت: موسيقی را با هيچ يک از اين 4 حوزه معرفتی نمیتوان شناخت. در واقع ما بايد حوزه زيبا شناسی و هنر را به اين چهار حوزه بيفزاييم. بنابراين ابزار شناخت علمی، فلسفی، دينی و ايدئولوژيکی توان شناخت موسيقی را ندارد؛ چراکه موسيقی کارش با دل، دوستی، عشق و محبت است. اين همان وديعه ای است که خداوند با روح خود به انسان داده است.
ايشان ادامه داد: اگر ما حوزه شناخت موسيقی را به لحاظ روش، هدف، موضوع، انگيزه و از رويکرد منشاء جامعهشناختی و سازمان اجتماعی آموزنده و نگهدارنده هم بررسی کنيم، میبينيم که پديدهای کاملا متفاوت است و حوزه خود را همچنان سيال و جدای از ساير حوزهها حفظ میکند. موسيقی در طول زمان بسته به سطح، نوع و مرحله تکاملی جامعه، بسيار متغير بوده است. از لالايیهای مادران در ابتدايی ترين قرون شروع شده است تا آهنگهای پيچيده امروزی، همه نوعی از موسيقی است که تکامل يافته است و ما را به نيستان و به همان جايی که از آن ببريدهاند، هدايت میکند. بنابراين، نهاد موسيقی، نهادی برخاسته از نيازی عاطفی و معنوی است. تا به حال هيچ کس نتوانسته است انسان را از اين نيازش محروم کند. هيچ جامعهای نيست که در آن موسيقی وجود نداشته باشد، اما از بين رفتن يک عنصر کوچک موسيقی در هر جامعهای خسارتی غيرقابل جبران وارد میآورد.
دکتر سلامی با اشاره به ريشههای موسيقی در تاريخ فرهنگ ايرانی بيان کرد: در ايران باستان در دوران هخامنشی، موسيقی بخشی از دين مردم بودهاست. معمولا قطعاتی از موسيقی را هر بامداد و شامگاه، برای تعالی روح و روان انسان مینواختند. در عصر مدرن به کمک ابزار صنعتی و الکترونيکی، موسيقی تحول ديگری يافته که وظيفه ما را چندين برابر سخت میکند. چراکه هم يک نياز است، هم يک حق. موسيقی يک نياز است؛ چون ما ناچار هستيم به طبيعت و روح و روان خود، و به آن جنبهای از لطافتی که در الحان خوش وجود دارد، مراجعه کنيم. حق ماست؛ چراکه در جامعه مدرن و حتی در جامعه پست مدرن و پسا پست مدرن، شاهد هستيم که انسان طبيعت خود را بيشتر از دست میدهد، پس نياز دارد که با موسيقی به طبع خود برگردد.
وی با اشاره به رويکردهای مختلف زيباشناختی، سلامتی و روانی، حقوقی و نياز بشر، فقهی و مذهبی، جامعهشناختی، صنعتی و تجاری، و رويکرد تاريخی و سنتی در پرداختن به پديده موسيقی، به تشريح رويکرد تاريخی و سنتی پرداخت و گفت: موسيقی سنتی بخشی از هويت ماست، که با آن تعريف میشويم. در واقع بازگشايی آن برای نسل جوان ما و برای جامعه پذيری فرهنگی ما يک ضرورت است که در عمق هويت خود، ريشههای اصلی اين موسيقی را بشناسد. موسيقی سنتی درونمايه و پايه اصلی موسيقی رسمی و کلاسيک ماست و در جامعه ما برای درمان دردها و رفع نا اميدی و يأس، خصوصا در خراسان هميشه از موسيقی استفاده می شده است.
اين استاد دانشگاه از اساتيد موسيقی خطه خراسان ياد کرد و گفت: موسيقی سخنی است که به جان آدمی می نشيند، و ملتی که موسيقی خود را گم کند در واقع روح خود را گم کرده است. استاد عثمان محمد پرست، بر اساس ملودی و آهنگ کاملی که از دوتارش می شنويم، دارای روحی سرکش است که به سان همان مرغ وحشی ز بامی که برخاست مشکل نشيند. به قول جناب قيطاوی، خدا رو شکر که ما در عصری زندگی می کنيم که عثمان هست؛ و در عصری زندگی می کنيم که عثمان از نياکان ما، از سرچشمه اصلی تاريخ و فرهنگ ما نواها را به ارمغان آورده است و به ما هويت ايرانيمان را نشان میدهد. استادی که هرگز سقف معيشت را بر ستون موسيقی نگذاشت.
سلامی ادامه داد: دوتار عثمان بخش عظيمی از موسيقی ايرانی و شرقی است. در واقع او با موسيقی مقامی، هنری غرورآفرين را که موجب سرفرازی ماست، ارائه میکند. او مردی هنرمند و ميراث جاودان فرهنگ ايرانی است. درک عالی ترين مفاهيم عرفانی با دوتار عثمان برای يک انسان معمولی ممکن است. وقتی برای درک عرفان به پای ساز عثمان بنشينی، هيچ نيازی به تحليل تئوریها و پارادايمهای سخت نيست. همانطور که استاد احمد شاملو فرموده است: «آن ايرانی معمولی برای ارتباط با حافظ نياز به فلسفه بافی ندارد، جان ندانسته او آماده حاصل کردن اين ارتباط هست. چراکه عناصر آن را در حافظه تاريخ موروثی چندين قرنی خود دارد و همه تعبير های من و تو را هم خشک و بیمعنا و بیحاصل ميیابد. او بگونهای سنتی در فضای اجتماعی حافظ زندگی کرده و محتاج کليدهای تو نيست. سازی است که اين آهنگ بالقوه در نهاد اوست و خواندن حافظ تنها آنرا از قوه به فعل در میآورد و به آن موجوديت خارجی میدهد. سازی است به کوک، که با نواهای جان فزای حافظ هم خوان است.
وي اضافه کرد: اين امر بدان معناست که انسان ايرانی به لحاظ ژنتيک آمادگی دريافت روح عرفانی حتی در حد کلام بلند و دست نيافتنی حافظ را دارد به شرط اينکه در پای ساز عثمان و ساز اساتيد بزرگ موسيقی ايرانی قرار گيرد و فضا را درک کند. گويا اين صدا صدايی است که از خدا در زخمه های دوتار متراکم شده است.
وی در ادامه به بيان نقل قولی از استاد محمدرضا درويشی، صاحب دايرهالمعارف سازهای ايرانی، در آيين بزرگداشت استاد پرويز مشکاتيان پرداخت و گفت: افرادی چون عثمانخوافی آخرين حلقههای يک زنجير هستند. آيا کسی متوجه هست که با رفتن افرادی چون نورمحمد درپور و يا عثمان محمدپرست، آخرين زنجيره يک تاريخ فرهنگی تمام میشود. اين يک ضايعه غير قابل جبران است. در چند سال اخير خراسان هر ماه يک گوهر از دست داده است و ما در غفلت مشغول گذران زندگی خود هستيم و دچار يک بیهويتی ناب فرهنگی شدهايم.
نماينده پيشين شهرستان خواف در مجلس شورایاسلامی با يادی از مجتبی کاشانی اظهار داشت: دكترمجتبی کاشانی در معرفی عثمان به جامعه فرهنگی نقش پررنگی داشت. البته عثمان از سال 1338 در محافل ملی و بين المللی شناخته شده بود اما آن وجهی که کاشانی به معرفی عثمان پرداخت شيرينی و شور ديگری دارد؛ وی بخشی از کتاب خود را به عنوان دو بيتیهای عثمان معرفی می کند.
ابراهيم بای سلامی سخنان خود را اينگونه به اتمام رساند: عثمان را چرا دوست داريم؟ چون يک هنرمند با هويت است. ذات هنر ايرانی را در او می بينيم که دوستش داريم. نور ساطع از گوهر شرقی هنر را با ضرب آهنگهای دوتارش در جان ما جلا میدهد و ما را به اعماق تاريخ ايران زمين می برد و تلخ و شيرين روزگار رفته بر اين ديار را به ياد می آورد.
در ادامه استاد ايرج نعيمايی، موسيقی مقامی ايران را يکی از بزرگترين ميراث جهانی شمرد و با تأکيد بر نقش خراسان در اين ميراث اظهار داشت خراسان در موسيقی مقامی، قارهای گمشدهاست. اعتقاد و ادعای خيلی از بزرگان اين است که ما پس از اسلام و در دورههای اول اسلامی موسيقی داشتهايم؛ و اين موسيقی که در آن زمان شکل گرفت، همان موسيقی مقامی بود که در خراسان از ديرباز در زمان هخامنشی وجود داشت و سينه به سينه انتقال پيدا کرد.
وی ادامه داد: در گذشته موسيقی مقامی را، موسيقی ساده ای می پنداشتند که هر کس از عهده آن بر میآيد. به همين جهت در طبقهبندی موسيقی، از آن با عنوان موسيقی "فولک" نام برده و در تعريف آنرا موسيقی ساده، روان و عاميانه میدانستند. اما، پيچيدگی نواخت دوتار در خراسان از همه سازهای کلاسيک، رديفی و غيرکلاسيک جهان سختتر است. کسی که با نواختن دوتار آشنايی دارد، میداند که آموختن اين ساز از نوع رسيدنی و نه يادگرفتنی است. يعنی برای دستيابی به آن بايد سال ها مشق کرد.
ايشان با تأکيد بر ضرورت حفظ و انتقال اين ميراث ارزشمند، تصريح کرد: نگرانی هميشگی من اين است که اين وديعه ارزشمند آنچنان که بايد، به نسل بعدی انتقال نيابد. خيلی از نوازندگان دوتار، خاصه در بخش جنوبی خراسان، در گذشته برای تکميل هنر خود، به افغانستان می رفتند. اما پس از درگيری هايی که در افغانستان به وجود آمد، موسيقی افغانستان به تدريج کمرنگ شد. جوانانی که در حال حاضر دوتار می نوازند، چه به لحاظ کمی و چه به لحاظ کيفی، آنقدر نيستند که نگرانی ما را در اين موضوع رفع کنند. واقعيت اين است که ارزش موسيقی مقامی ما در خراسان بسيار بالاست و اگر درايت کافی به خرج ندهيم و در احيای آن تلاش نکنيم، و داشته هايمان را آنچنان که بايد به نسل بعد منتقل کنيم، نمی دانم چه کسی مسئول اين نقص خواهد بود؟
وی با تأکيد بر موسيقی مقامی ايران به عنوان ميراث ملی، تقدير از بزرگان موسيقی را کمترين وظيفه جامعه در قبال آنان دانست و تلاش در راستای حفظ، ثبت و انتقال آن به نسل بعد را وظيفه ای خطير خواند.
ايرج نعيمانی، فقدان مهارت کافی نسل معاصر در موسيقی مقامی و همچنين عدم ضبط صحيح موسيقی مقامی به طور مدون را، از مشکلات اين حوزه دانست و تصريح کرد: وجود هنرمندانی همچون عثمان، لطف خداوند است. انشاالله وجود ايشان همواره سالم و چراغ راه جوانان باشد؛ آموخته های خود را به آنان منتقل کنند و انشاالله ما نيز ياری رسان آنان در اين مسير باشيم.
در ادامه استاد عثمان محمد پرست، ضمن تقدير و تشکر از بانيان برگزاری اين مراسم، اظهار داشت: زحمتی که من برای موسيقی دوتار کشيده ام، تاکنون هيچ کس متحمل نشده است. هيچ کس به معنای واقعی از من حمايت نکرده است. من درد دارم. من هشتاد و پنج سال سن دارم و در منطقه خواف بزرگ شده ام. آنزمان دوتار اسمی نداشت و من به آن اسم دادم. در سال 1347 دوتار را در تهران اجرا کردم و بدين ترتيب رسميت پيدا کرد. در حال حاضر مثل من در ايران کسی نيست. من کسی هستم که از هنرم، هيچ پولی نگرفتهام. من کسی هستم که با اين هنر740 مدرسه ساخته ام. اما هيچکس به معنای واقعی از من حمايت نکرد. من زجر کشيده ام، فحش شنيده ام، پدر و مادر مرا عاق کرده اند، اما عقب نشينی نکردم. و خدا را شکر می کنم که نتيجه کار را خدا به من داد.
سپس هومن اسعدی عضو هيأت علمی دانشکده هنرهای زيبای دانشگاه تهران، در خصوص نحوه آشنايی خود با استاد عثمان گفت: مرداد ماه 20 سال پيش، شبی در محضر استاد عثمان بوديم و مفصل صحبت کرديم. داستان اين بود که آنزمان من دانشجوی ليسانس موسيقی بودم. استاد رابرت استيون، استاد امريکايی من متخصص موسيقی خراسان بود و پايان نامه دکتری ايشان به موسيقی خراسان اختصاص داشت. اين بود که ايشان برای تحقيقات بيشتر به ايران آمد. به اتفاق خراسان گردی داشتيم و آنجا يکی از دوستان پيشنهاد کردند که ايشان استاد عثمان را ببينند. استاد افتخار دادند و به منزل ما تشريف آوردند.
وی ادامه داد: خراسان يکی از بزرگترين مراکز موسيقايی دنيا بوده است. تنبور خراسانی که در رسالات قديمی از آن ياد شده است، همان دوتاری است که استاد عثمان آنرا شناسنامه دار کرده اند. ايشان رساله "سازهای زهی از يک سيمه تا ده سيمه" اثر ابواسحاق کندی، فيلسوف عرب، را اولين سند مکتوب تاريخی معرفی کرد که در آن به دوتار خراسانی اشاره شده است. کندی در اين خصوص می گويد: ساز يک سيمه در نزد هندوان متجلی شده، و آنها به وحدانيت اعتقاد دارند؛ ساز دو سيمه، نزد اهل فرس و بلاد خراسان رايج است. اهل اينجا به ثنويت اعتقاد دارند.
اسعدی به کتاب موسيقی کبير فارابی به عنوان دومين سند مکتوب که به صراحت از تنبور خراسانی و بغدادی صحبت می کند، اشاره کرد و گفت: در دوره هايی خراسان بزرگترين مرکز موسيقی، جهان اسلام و حتی دنيا تبديل بوده است، که منظور همان خراسان بزرگ و ماوراء النهر است. خراسان هميشه جای ويژه ای در فرهنگ و تمدن موسيقايی ايران داشته، و امروز هم موسيقی خراسان يکی از مراکز مهم موسيقی مردمی ايران محسوب می شود.
در ادامه استاد جلال رفيع، به سابقه آشنايی خود با استاد عثمان اشاره کرد و در اين خصوص گفت: 43 سال پيش با استاد عثمان محمد پرست آشنا شدم. ما هم شهری و هم ولايتی هستيم. ايشان اهل خواف هستند و خواف در قديم بخشی از تربت حيدريه بود. اما بعدها خواف وسعت يافت و برای خودش شهری شد. سال 1351، من تازه معلم شده بودم و کتابفروشی محمود خطيبی، که بعدها شهيد شد، پاتوق خيلی ها بود. آنجا کتاب را بر می داشتيم و مجانی می خوانديم و سرجايش می گذاشتيم. يک روز که فيلسوفانه به کتابها می نگرستيم مردی بلند قامت، رشيد، دستار فردوسی طوسی بر سر را ديدم؛ هيبت و عظمت ايشان، تصويری از فردوسی و رستم را به يادم آورد. از روی دستار ايشان قضاوت کردم که بايد از اهالی روستاهای اطراف باشند و از اينکه در کتابفروشی بودند تعجب کردم. در اين زمان آقای شهيد محمود خطيبی، صاحب کتابفروشی، با صدای بلند سوالی مربوط به مباحث شيعه و سنی، از من پرسيد. من هم بی خبر از همه جا اظهار فضل کردم. بعد به استاد محمد پرست گفت، شما نظرتان راجع به فرمايشات ايشان چيست. ايشان با صراحت تمام گفت، هيچکدام از فرمايشات اين آقا را قبول ندارم. من به محمود خطيبی نگاهی کردم و در واقع کمی آزرده خاطر شدم. بين ما بحثی شکل گرفت و در خلال صحبت ها متوجه شدم اين پيرمرد از آنهايی که من خيال می کردم نيست. تعجب کردم که ايشان چقدر مطلع و اهل مطالعه هستند. در ادامه صحبت من بيشتر جذب ايشان شدم. نسبت مريد و مرادی از آن روز بين ما شکل گرفت. از همان جلسه اول آشنايی شجاعت، و صداقت را در رفتار ايشان ديدم. وسعت تجارب و مطالعات ايشان مرا تحت تأثير قرار داد.
وی در ادامه به چالش موسيقی و مذهب اشاره کرد و گفت: کار اين مرد يعنی نگهداشتن دوتار در دست، سازی که ما را از يک فرسخی آن فراری می دادند، همچون نگهداشتن يک پرچم بلند در دست بود. اين جوانمرد، پيشکسوت اين راه بود و من دست بوس و دستاربوس و دوتاربوس او هستم.
استاد جلال رفيع، سخنان خود را با رباعی خويش در وصف استاد عثمان، که در ادامه آماده است، به اتمام رساند.
عثمان تنه بر خيل مفاخر زدهای/ تا چنگ به موسيقی فاخر زدهای
موسيقی تو مقام اول دارد/ از روز ازل به سيم آخر زدهای
گفتنی است، خاتمه اين نشت به اجرای موسيقی توسط استاد عثمان محمد پرست اختصاص يافت و پس از آن لوح سپاسی از طرف رياست فرهنگستان هنر تقديم ايشان شد.
|