كنفرانس بينالمللي تحت عنوان "صفي الدين ارموي و زمان او"21 ديماه در محل تالار آكادمي علوم جمهوري تاجيكستان برگزار شد. كنفرانس بينالمللي تحت عنوان "صفي الدين ارموي و زمان او"21 ديماه در محل تالار آكادمي علوم جمهوري تاجيكستان برگزار شد. به گزارش روابط عمومي فرهنگستان هنر ،كنفرانس بينالمللي "صفي الدين ارموي و زمان او" به ابتكار رايزني فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در تاجيكستان، آكادمي علوم جمهوري تاجيكستان و فرهنگستان هنر جمهوري اسلامي ايران، در شهر دوشنبه برگزار شد. اين كنفرانس در استقبال از همايش بزرگ صفي الدين ارموي جمهوري اسلامي ايران و به پاس بزرگداشت هفتصد و هفتاد و پنجمين سالروز اين عالم و دانشمند ايراني در محل تالار آكادمي علوم جمهوري تاجيكستان برگزار شد. ابتدا آقاي قهرمان سليماني رايزن فرهنگي ج . ا . اسلامي ايران در تاجيكستان، به عنوان رئيس جلسه، ضمن خير مقدم و خوشامدگويي به حاضران، در آغاز سخن، پيام فرهنگستان هنر ج . ا. ايران را به همين مناسبت قرائت كرد. آنگاه در خصوص مقام و منزلت اين شخصيت بزرگ ايران و مشرق زمين بياناتي به اين شرح ابراز داشتند: تاريخ پيدايش موسيقي در فرهنگ اسلامي همزاد آدمي است، همان گونه كه زمان پديد آمدن شعر را همزاد آدمي دانستهاند، بر مبناي روايت شمس قيس رازي در المعجم في معايير اشعار العجم نخستين كسي كه در عالم شعر گفت آدم بود و علت آن كشته شدن هابيل مظلوم به دست قابيل مشئوم بود كه آدم را داغ ندامت و غربت تازه شد و بيتي سرود كه نشانگر درد و رنج و مصيبتهاي زندگي است. تاريخ پيدايش موسيقي نيز همزمان با همين احساس درد و درك به حضرت آدم نسبت داده شده آنگاه كه پس از مرگ هابيل غم غربت او را با موسيقي حاصل آمده از استخوان هابيل و زه بربسته بر آن، دردهاي روح خويش را با موسيقي تسكين ميدهد و آنچه را هم به شيطان نسبت دادهاند كه نخستين آلت موسيقي را شيطان ساخت كه زه بربسته بر استخوان هابيل بود، دو جنبه موسيقي نشاطآور و دردآور را بيان ميكند و حاصل آنكه آدمي از آن روز كه زندگي را با تامل و تدبر و تفكر همراه كرد موسيقي را نيز خلق كرد كه راوي جنبههاي مختلف حيات اوست. اين همزادي درد و شادي آدمي و موسيقي و پيوند زدن آن با موسيقي خلقت حضور موسيقي را در قلمرو جهان اسلامي قابل توضيح و تفسيركرده است و سندي است كه بر حليت و مشروعيت موسيقي در اين حوزه. موسيقي نهفته در آيات قرآني يكي از مهمترين دلايل توجه به مقوله موسيقي در درك ظرافتهاي آن است هر آنچه را مفسرين و علماي بلاغت قرآني در خصوص موسيقي آيات قرآني گفتهاند، مجموعهاي است غني و پرمايه از تحقيقات و تتبعاتي كه در اين حوزه صورت گرفته است، به گونه اي كه از مجموعه اين پژوهشها و تدقيقات ميتوان كتابخانهاي مستقل ترتيب داد. در بطن و متن تمدن اسلامي آنچه اخوانالصفا در مقوله موسيقي طرح كردند طرحي تازه بود كه نظام خلقت را بر مبناي قواعد و قوانين موسيقي توضيح دادهاند و تحقيقاً يكي از معدود گروهها و نحلههاي فكري و شايد تنها گروهي از متفكران عالم اسلام است كه مكتب هستي را بر مبناي قواعد موسيقيايي قابل توضيح و تبين ميدانند و جوهره جهانبيني آنها نظام موسيقيايي است كه در عالم هستي جاري و ساري است و انعكاس همين نظر است كه جناب مولانا در مثنوي شريف فرموده است. بانگ گردشهاي چرخ است اينكه خلق مي سرايندش به تنبور و به حلق پـس حكـيمان گفـتهاند اين لحنها از دوار چـــرخ بگــرفتيم مــا در سايه همين توجه است كه كتابي به عظمت موسيقي كبير فارابي در جهان اسلامي تاليف ميشود كه حتي تا روزگار ما هم يكي از كتب مرجع و اساسي در رجوع به مباني موسيقي و فيزيك صوت است دايرهالمعارفي چون الاغاني اثر بيهمتاي ابوالفرج اصفهاني در حوزه موسيقي از درون همين تمدن زاده ميشود و همخواني شعر با عالم موسيقي را كه كتابهاي فراوان در اين زمينه تاليف شده بيانگر همبستگي و وابستگي عالم شعر با دنياي موسيقي است. جوامع علم موسيقي (در كتاب شفا) المختصر في علم الموسيقي (در كتاب نجات) و بخش موسيقي دانشنامه علايي از آثار ابن سينا، كنزالتحف، جامع الالحان، مقاصد الالحان شرح ادوارصفيالدينارموي، زوائد الفوائد عبدالقادر مراغي و صدها رساله مستقل در باب موسيقي بخشي از ميراث تمدني ما در باب موسيقي است كه متاسفانه تا كنون ناشناخته مانده است. ميراث موسيقيايي تمدن ما در محدوده مرزها محدود نشده است، بخش عمده از آنچه بعدها در تمدن اسلامي به نام موسيقي عربي شناخته شد، در اصول و روش متاثر از فرهنگ موسيقيايي ايراني است و بسياري از بزرگان موسيقي ما در فرهنگ جهاني سهمي شايسته دارند. صفيالدين ارموي از چند جهت در تاريخ موسيقي ايران اهميت دارد. نخست در جريان تبديل موسيقي ايران از ادواري به دستگاهي، صفيالدين نظريهپرداز است و با نشر كتاب "الادوار" به معرفي ادوار موسيقي ايراني پرداخته است و بعدها هم نظريهپردازان موسيقي ايراني كوشيدند كه توضيحات صفيالدين را در تفسير موسيقي ايراني پيش چشم داشته باشند. با اين نوع از نگاه، صفيالدينارموي انتقالدهنده بخشي از ميراث باستاني موسيقيايي ايران به دورههاي بعدي است. بيترديد، اثر بزرگ او "الادوار" برجستهترين كتاب در تبيين و تفسير موسيقي ايراني بعد از موسيقي كبير فارابي است. اينكه در نسخهاي تاليف "الادوار" به دستور خواجه نصيرالدين توسي دانستهاند، به لحاظ شواهد و قراين تاريخي و ارتباطي كه صفيالدين با خواجه داشته امري بعيد به نظر نميرسد. دوم اينكه اين كتاب "الادوار" بعدها در جهان اسلام به عنوان منبعي قابل اعتنا شناخته شده و افراد بسياري به تقليد و شيوه صفيالدين كتاب در حوزه علم موسيقي تاليف كردند و يا با نوشتن شروحي چند بر كتاب "الادوار" سيطره نفوذ مولف "الادوار" را در تاريخ موسيقي نشان دادند، از آن جمله ميتوان به شرح يحيي ابن احمد كاشاني ( در سال 746 قمري)، شرح صيرفي تبريزي (حدود 742 يا 753 قمري)، شرح سمرقندي (در سال 798 قمري) و شرح مباركشاه از نظر قدمت شايسته اعتنا هستند. در اين ميان موسيقيدان مشهوري همچون عبدالقادر مراغي (حدود 838) با نوشتن شرحي فارسي بر "الادوار" اعتبار او و كتابش را بيان ميكند و همو يادآور ميكند كه كساني مثل عبيدي، سعدالدين كوچك و عمر تاج خراساني بر كتاب صفي الدين شرح نوشتهاند (جامع الاالحان، 243). آنچه هم بعدها به عنوان كتاب "ادوار سلطاني" منتشر شد، حتي در نامگذاري، نشان دهنده اعتبار و نفوذ صاحب كتاب "الادوار" در دوره هاي بعد از خود است. هنر صفيالدين ارموي تنها در بحث موسيقي خلاصه نميشود، بلكه وي خوشنويسي قابل هم بود. اگر گزارش عده اي از تاريخنگاران درست باشد، بايد رساله "شرفيه" را نيز به فهرست آثار او افزود، كتابي كه بعدها موضوع قسمتي از كتاب "دره التاج" قطب الدين شيرازي قرار گرفت. آقاي پروفسور عيسي متاف، استاد دانشگاه دولتي ملي تاجيكستان، دومين سخنران بودند كه در باب "زمان و محيط زندگي صفيالدينارموي" سخناني ايراد كردند و از جمله گفتند: "در نگاه نخست چنين مينمايد كه در سيماي صفيالدين ارموي (1220- 1294 م.) تاريخ فرهنگ، خاصه شعر و شاعري، هنر موسيقي و خوشنويسي فارسي تاجيكي تجسم يافته است. به عبارت ديگر، شخصيت ادبي و فرهنگي و هنري او، نشان دهنده ارزش آثار اين اديب و دانشمند و هنرمند ايراني است... در خصوص آثار و افكار و هنر اين نابغه مشرق زمين، دانشمندان شرقشناسي همچون برتلس، ياكوفسكي، پتروشفسكي، غفوراف و نيز دهخدا، عليزاده، دفتري، بيات، آشتياني، مسون، ناواسلتسف، غبار، رجب اف و ... تحقيقاتي مفصل انجام يافته است. حمله مرگباز مغول، براي تمام سرزمينهاي شرق يكي از فجايع بزرگ تاريخي به شمار ميرود. سلطان محمد خوارزمشاه (1200 – 1220 ) كه با نفوذترين قدرت آن زمان جهان اسلام به شمار ميرفت، در آستانه حمله مغول، با رفتار بي منطقانه نسبت به مردم سرزمينهاي ايران و خراسان و ماوراءالنهر، آنان را نسبت به حكومت دلسرد كرد. همين امر يكي از دلايل پيروزي مغول و تسلط بر ايران بود. از اواسط سده سيزده ميلادي حكومت مغولان عملاً به سه دولت مستقل تقسيم شد: چغتائيان، ايلخانيان و آلتين اورده... هلاكوخان بعد از فتح بغداد با غنايم زيادي به آذربايجان روي آورد و در نزديك درياچه اروميه، شهر مراغه را بناي تخت خود قرار داد و سلاله هلاكوئيان و يا ايلخانيان ايران را بنا گذاشت. شهرهاي زيادي كه در عهد مغول جدا شده بودند، مجداً به تابعيت او در آمد و كم كم دامنه حكومت اين حكومت از رود جيحون تا اقيانوس هند و از هند تا فرات و همچنين بخشي از آسياي صغير و قفقاز تحت سيطره هلاكوخان در آمدند... يكي از ويژگيهاي هنر عهد ايلخانيان مغول، ترويج خط و خطاطي، خاصه هنر خوشنويسي مي باشد. در پايان دوره خلافت عباسي و حكومت خاندان جويني، در بغداد براي جلب خوشنويسان و به كار گرفتن آنها در دارالخليفه اهميت مخصوص داده، مشهورترين خطاطان، از جمله صفيالدين عبدالمومن ارموي و جمالالدين ياقوت مستعصمي را كه در ادب و حسن خط نظيري نداشتند، در كار ديواني و انشاي مكتوبات جلب كرده بودند. عموماً زمان هلاكوئيان مغول كه تاريخ زياده از يك عصر شرق ميانه و نزديك را فرا ميگيرد، دوره تدريجاً احياي اصول دولتداري فرهنگ و معنويت جامعه فارسي ميباشد". در اين جلسه قرار بود كه آقاي عبدالنبي ستارزاده معاون وزير امور خارجه تاجيكستان سخنراني كند كه به دليل سفر غير مترقبه شركت نكردند كه به جاي ايشان آقاي حمزه كمال مقاله وي را قرائت نمود. در بخشي از اين مقاله آمده است: "زمان زنـدگي و صـفيالـدين ارمـوي نـظريهدان نـامي مـوسيقي و صـاحب رسالـههاي معروف "كتاب الادوار" و "رساله الشرفيه" به پرفاجعه ترين دوره تاريخ مردم ايراني نژاد مقارن با حمله مغول به ايران است. گويا وي در اوان حمله مغول به ايران به دنيا آمده باشد. دوران كودكي و نوجواني و تحصيل صفيالدين ارموي مقارن است با استيلاي كامل مغول بر سرزمينهاي ايران و خراسان و ماوراءالنهر ... اما عليرغم اين حمله مرگبار، ادبيات و هنر و فرهنگ ايران همچنان استوار و پابرجا ماند ... در اين دوره، اديبان و دانشمندان و هنرمنداني برخاستند كه در عرصه علم و دانش به سر حد كمال رسيده بودند و اين تداوم همان فرهنگ و علم و دانش پيش از عهد مغول است. علت اين امر را دانشمندان در اين ميدانند كه در آن زمان مراكزي مانند شيراز، كرمان، خراسان، تبريز، بغداد، روم و هندوستان وجود داشت كه به دلايلي از استيلاي مغول ايمن مانده بودند و در آنجاها فضاي مساعد براي ترقي و بالش علم و دانش وجود داشت كه در واقع بسياري از بزرگان ما از اين مراكز برخاسته و پرورش يافتهاند. در قياس با ديگر علوم، ترقي و پيشرفت موسيقي از ويژگيهاي عصر 12 – 15 بوده، دوره مذكور يكي از دوران مهم در تاريخ تحول افكار علمي موسيقي فارسي تاجيكي به شمار ميرود." سخنران بعدي خانم گزل محيالدين اوا بودند كه مقاله خود را تحت عنوان "هنرهاي تزييني و تجربي خاور ميانه در عهد هلاكوئيان" به زبان روسي قرائت كردند و در بخشي از آن آمده است: "اگر چه استيلاي مغول فرهنگ و هنر خاورميانه را با ويراني مواجه كرد، اما بعدها در عهد ايلخانيان در زمينه بنياد معماريهاي برجسته هنرهاي تزييني و تجربي رشد و كمال تازه يافت. همزمان در ميان كشورهاي اسلامي خاور ميانه و نزديك، پيوند و همبستگيهاي فرهنگي پديد آمد كه اين ويژگي سراسر جهان اسلام را فرا گرفت. هلاكوئيان دريافتند كه بدون احياي هنرهاي سنتي نميتوان نيازهاي درباريان و لشكريان را برآورده سازد. از اينرو بنياد كارگاههاي هنري، نقشي مهم در رشد هنرهاي تزييني و تجربي ايفا نمودند. شهرهاي ري و كاشان در ايران، از مراكز رشد سفالگري به شمار ميرفتند. سفالگري از مهمترين بخشهاي هنرهاي تزييني خاور ميانه محسوب ميشد و در آسياي ميانه فراگير گرديد و بويژه در شهرهاي مرو، نساء، سمرقند و خيوه، نمودهاي نويني از اين هنر پا به عرصه نهاد. فلزات تزييني نيز در قرن يازده در دايره هنري ايرانزمين و كشورهاي عربي جايگاه خود را يافت. در اين دوره، قالب ريزي و كندهكاري فلزات رشد محسوس داشت. هنر خوشنويسي و صحافي از والاترين نمونههاي هنري و فرهنگي ايرانيان است كه اين هنر با توليد كاغذ ارتباط بسيار قوي دارد. اين هنر ابتدا در سمرقند رشد كرد كه از اين رو كاغذ سمرقندي در تمامي شهرهاي شرق ميانه و نزديك مشتريان زيادي يافت. در قرن 13م. در تبريز و بعداً در بغداد مدارس نقاشي تاسيس شد كه در رشد بعدي اين هنر بسيار موثر بود" سپس آقاي عسكر علي رجبزاده، در موضوع " صفيالدين ارموي و مراكز هنري ورارود خراسان در سدههاي 14 تا 17 ميلادي "سخراني نمودند كه بخشهايي از اين سخنان چنين است: "صفيالدين ارموي از چهرههاي شرق نزديك است كه در رشد افكار نظري و بديعي و زيباييشناسي موسيقي نقشي موثر دارد. بنا به اعتراف منابع فارسي و عربي، نوشتههاي او در رواج هنرهاي بديعي، بويژه خط و خطاطي در زمان زندگياش مورد توجه اهل هنر و تحقيق بوده است. پوشيده نيست كه تا صفي الدين ارموي و زمانهاش در حيات فرهنگي ماوراءالنهر و خراسان، ايران و حتي هند، تحولاتي موثر در ايجاد و اجراي مسائل نظري ساز و آواز رخ داده است. رسالههاي او "كتاب الادوار" و "رساله الشرفيه" و آثار ديگر او راجع به مسائل قوانين شعر و موسيقي، نتيجه اندوختههاي ايراني تباران است، نه ميراث اعراب و مغول و غير ايراني. ديگر آنكه در آثار ارموي تنها صرف مسائل نظري نيست، بلكه توصيف صوت، ضرب و تركيبات ضربي، تناسب و همساني عمومي شعري موسيقي، مجموع نظام دوري موسيقي، طبقات دوري در مثال دوازده پرده (مقام موضوع نو بوده، روش استخراج وكاربرد ايشان در ساز عود و امثال اين مورد بررسي قرار گرفته، سخن از چند شكل انواع بديعي شعري موسيقي، تحولات ايجادي و اجرايي موسيقي پيشين زمانهاش، سخني به ميان نيامده است. ارموي در بيان بسياري نظريههاي موسيقي (تعريف موسيقي، صوت، جمع و جنس، سازها، ضرب و تركيبات اوزاني در موسيقي، مسائل زيبايي و ...) تداوم نقطههاي تحليلي موسيقي ابونصر فارابي، ابوعلي سينا، ابوالفرج اصفهاني و ديگر پيشينيان بوده، در برخي حالات با فارابي بحث و خردهگيريها ميكند. ملي، مير سيد شريف علي جرجاني است كه در آثار خود به طور جدي مورد آثار صفيالدين را مورد تحليل و بررسي قرار دادهاند. خواجه عبدالقادر، از شارحان تراز اول ارموي است و فعاليت ايجادي و تحقيق او اساساً در حوزه هاي هنري ماوراءالنهر و خراسان صورت گرفته، جاي ترديد نيست كه سبب نگارش شرح "الادوار" را در حوزههاي هنري سمرقند و بخارا و هرات بودنش بررسي جدي نموده است. نجم الدين كوكبي بخارايي و درويشعلي چنگي بخارايي، واقعاً از چهرههاي تراز اول نه تنها حوزه هنري بخارا (زمان شيبانيان و اشترخانيان) بودند، بلكه آثار كوكبي بخارايي در حوزههاي ادبي و هنري و علمي موسيقي ماوراءالنهر و خراسان، ايران پذيرفته و مورد نظر اهل هنر و تحقيق بوده است. در نوشتههاي ارموي، موضوع طبقات ادوار (دوازده پرده و مقام) نيز مسائلي مهم بوده، اين موضوع تنها در فضاي بسيار محدود آن دوره بررسي شده است. از اينرو در آثار ارموي جنبههاي بديعي مقام، ايجاد و اجرا، نظيره سرايي، ژانر انواع شعري و موسيقي كه يكي از عوامل رشد مقامها است، از نظر او دور مانده است. نكته ديگري كه در محققان شرق و غرب تا امروز هم ادامه دارد، اين است كه ارموي را از نخستين ناظمان نظام موسيقي شرقي دانستهاند. جاي ترديد نيست كه ارموي در زمان زندگي خود، در دوران مغول اعتبار اساسي داشته است" آخرين سخنران آقاي رستممقيماف بود كه با موضوع "ميراث فرهنگي تاجيكستان تاريخي در عصرهاي 13 و 14 م.) كه به زبان روسي مقاله خود را قرائت نمود كه از جمله گفتند: "ميراث فرهنگي و هنري در آسياي ميانه (ايران شرقي) درتاريخ فرهنگ جهاني تنها با چهره شكسته و تيره وارد نشده است، بلكه دوره احياي فرهنگ و هنر مردم اين سرزمين هم بوده است. حتي تهاجم وحشيانه مغول هم نتوانست سد راه احياي فرهنگ و هنر شود. كافي است تنها به نام نمايندگان بزرگ فن شعر، موسيقي و علوم پايه اشاره كنيم كه معلوم شود كه سپاه چنگيز نتوانست مانع ترقي هنر و فرهنگ شود. بنياد شهرها براي رشد هنرهاي معماري، موسيقي، طب، زمينههاي مساعد را فراهم ميآورد. بايستي گفت كه قله بلند هنر معماري در قرن 13 م . از فرهنگ و هنر قرون 9 و 10 سرچشمه ميگيرد. از جمله آثار معماري كه تا به امروز رسيده، مجمع معماري خواجه احمد يسوي، قثم ابن عباس و همچنين مسجد محمد بشارا ميباشند. استفاده از رنگهاي مختلف در كنده كاريها يكي از خصوصيتهاي مهم آن دوران است. بنياد مجتمعهاي معماري در قرن 13 تا آغاز قرن 17، در ايران شرقي به حكم سنت در آمده بود، چنانكه در بخارا مدرسهاي بزرگ بنياد يافت كه به روزگار ما نرسيده است. يكي از وارثان چنگيزخان به نام غازانخان در آغاز قرن 17، مجتمع معماري زنجير سراي را در غرب قرشي بنياد كرد". پايان بخشبرنامه، اجراي كنسرت موسيقي سنتي شش مقام تاجيكستان توسط گروه موسيقي اصيل "باربد" بود كه قطعاتي از موسيقي ايراني و شش مقام تاجيكي اجرا نمودند. در پايان از ميهمانان پذيرايي گرديد. لازم به توضيح است كه به همين مناسبت مجموعه مقالات اين سمينار نيز با عنوان "صفيالدين ارموي و زمان او" منتشر شده است. گفتني است كه برخي از خبرگزاريها، از جمله خبرگزاري ايرنا، صدا و سيما ج . ا . ايران در دوشنبه و تلويزيون سراسري تاجيكستان از اين مراسم گزارش تهيه نمودند. پيام فرهنگستان هنر به نام خداوند خالق زيباييها در فراز و فرود هر تمدن، علل و عواملي بسيار دخيل است و تمدن اسلامي نيز چنين است. قدر مسلم اين است كه دنياي موسوم به جهان اسلام از آن ايام كه به عنوان بستر ظهور تمدن اسلامي شناخته شده، از حيث تلاش و كوشش علمي و پژوهشي و معرفتي دراوج بوده است. و اگر جز اين ميبود، چنان تمدن درخشان و شكوهمندي در اين مورد از حيات اجتماعي و تاريخي بشر پديد نميآمد. البته آنچه ما از "تمدن ايراني – اسلامي" ميآموزيم، اين است كه اگر مساعي علمي و مجاهدتهاي دنيوي در كشتزار حاصلخيز ايمان و معنويت – مبتني بر تفكر و تعقل – رشد كند و در اعماق اين خاك آسماني ريشه بدواند، درخت تناور تمدن را چنان برگ و باري خواهد داد و چنان عمق، عظمت و علوي خواهد بخشيد كه با هيچ شجره غير طيبهاي قابل مقايسه نخواهد بود. تمدن ايراني – اسلامي مثال روشن و غير قابل انكاري از بروز و ظهور همين حقيقت است كه چون علم و تجربه در بستر ديانت و معنويت زاده شود و تكامل يابد، نمونه اعلاي تمدن انساني و الهي را پديد خواهد آورد. در اينجا بايد به نكتهاي ظريف اشاره كرد. با وجود آن كه تمدن ايراني – اسلامي از همان آغاز، قرن به قرن درخشش خيره كننده يافته است، اما اين خصيصه در قرن هفتم از جلوه و درخشش افزونتري برخوردار گشته است. عالم و موسيقيدان برجسته اي كه اين مراسم به يادبود او و براي بزرگداشت او برگزار شده است، يعني مولانا عبدالمومن صفيالدين ارموي از ستارگان سپهر تمدن در قرن هفتم است كه آثار وجود پر بركت او تا عصر حاضر در ميان ملل مسلمان امتداد يافته است. شخصيت جامع و فراگير او و استادي انكارناپذيرش در عرصههاي هنري و علمي مانند خوشنويسي، موسيقي، شاعري، دبيري و ديگر شاخههاي علوم و معارف رايج زمان موجب شده كه نام و شخصيت و آثار وجودي وي حلقه واصل تمدن ايراني و اسلامي بستر ارتباط و تعامل فرهنگي و علمي ميان صنوف، اقوام و مليتهاي متنوع و مختلف باشد. اگر موسيقي را زبان بين المللي ارتباط و گفت و گوي تبادل فرهنگها و احساسات و عواطف ميان ملل مختلف بدانيم و به اين خصيصه ذاتي و بنيادي موسيقي توجه كنيم، به خوبي در مييابيم كه مولانا صفيالدين در بنياد و ايجاد اين زبان مشترك تا چه پايه و مايهاي نقش داشته است. تكيه و تاكيد ما بر شانيت و شخصيت بزرگان هنرپروري چون ارموي، نه از باب كيش شخصيت و گذشتهگرايي، بلكه نوعي باز جست و بازشناسي هويت موسيقيايي خويش است، تا در جهان مدرن و متلاطم امروزي نيز جاي پاي براي گفت و گو در تبادل فرهنگ و فكر داشته باشيم. اساساً "تكنولوژي نوين" محصول و پرورده نوعي از انديشه و تفكر در جهان مدرن و عصر مدرنيته است. اين شجره، همچنان كه خود از "خاك و آب و هواي" تفكر و انديشه قديم تغذيه كرده است، ثمرهاي را نيز به بشر كنوني عرضه ميكند كه نمي توان تنها آن را ميوه خام دانست و به چشم ابزار صرف در آن نگريست. اين ثمره و ميوه، به تدريج با خود و به اقتضاي ذات و صفات خود، فكر، فرهنگ، زندگي و نگاه ديگري را به ارمغان ميآورد. در برابر اين واقعيت است كه نه ميتوان دستها را به علامت تسليم كامل بالا برد و نه مي توان با آن به ستيزه برخاست، اما بازجست هويت خويش در عرصه هنري و "هنر موسيقي"، ميتواند ما را در ميدان رويارويي با اين واقعيت سهمگين و جديد در عصر حاضر، بصيرت و ظرفيت دهد. |
||
نام : | |
ایمیل : | |
*نظرات : | |
متن تصویر: | |