مدیر مسئول «پژوهش هنر» معتقد است:
مشكلات نشريات علمي-پژوهشي متوجه جامعه هنري است
بهنام زنگي مدیر مسئول «پژوهش هنر» معتقد است: «مشکلاتی که نشریات علمی-پژوهشی با آن درگیرند را بیشتر متوجه جامعه هنری میدانم تا جامعه مطبوعاتی.»
|

|
|
|
بهنام زنگي مدیر مسئول «پژوهش هنر» معتقد است: «نشریات تخصصی موجود نقش تعیینکنندهای در جریانسازی هنری ندارند.»
فاطمه مرتضوی- گفتوگو با بهنام زنگی خارج از قاعده گفتوگوهای معمول انجام شد. به این دلیل که در طول گفتوگو، یک مصاحبه شونده صرف نبود و خود زمینهساز طرح سوال بود. زنگی دانش آموخته دوره دکتری پژوهش هنر و مدرس دانشگاه تربیت مدرس است و علاوه بر سالها تجربه فعالیت رسانهای، مدیر مسئولی و سردبیری فصلنامه «پژوهش هنر» را برعهده دارد. وی در این گفتوگو به اصلیترین مسائل نشریات تخصصی هنر میپردازد و جهت نقدش بیش و پیش از هر عامل بیرونی، متوجه سازوکارهای درونی این نشریات است. ذهن تربیت یافته، انسجام فکری و وقار بیان؛ خصوصیاتی است که در طول گفتوگو در وی بروزی پایدار داشت.
آیا در درون مبحث کلی انتشارات هنری میتوان جایگاه نشریات تخصصی هنر را به صورت اختصاصی و متمایز از نشر کتاب مورد بررسی قرار داد؟
در اثربخشی نشریات تخصصی در حیطه هنر و تمایز و تفاوت کارکرد آن نسبت به کتاب و سایر رسانهها جای تردید نیست، اما کیفیت و چگونگی این اثر بخشی در نشریات موجود و به ویژه نشریات علمی-پژوهشی نیاز به مطالعه دارد. نقش رسانههای تخصصی و به ویژه نشریات تخصصی در شکلدهی به گفتمانهای هنری جای تامل دارد و چگونگی رشد و اعتلای هنر از طریق رسانههای تخصصی ترسیم موقعیت و جایگاه هنر توسط این رسانه ها نیازمند بررسی است.
به نظرم نشریات تخصصی موجود نقش تعیینکنندهای در جریانسازی هنری ندارند. ژورنالهای تخصصی در هر حوزهای باید بتوانند یکی از وظایف سهگانه «افزایش آگاهی»، «افزایش دانش» و «افزایش کنش» را انجام دهند؛ یعنی «آگاهی بخشی و اطلاعرسانی نسبت به آخرین رویدادهای یک حوزه»، «ارتقای سطح دانش و معلومات تخصصی در آن حوزه» و «جریانسازی در راستای نیازهای آن حوزه». اگر هر سه شد که چه بهتر. ولی حداقل یکی از اینها باید اتفاق بیفتد. به نظر شما الان نشریات تخصصی هنر چنین کارکردهایی برای هنر در حیطههای مختلف ایفا میکنند؟
باید پذیرفت که نشریات فعلی چنین نقشی ندارند اما شرایط کنونی نشریات تخصصی هنری نمیتواند نقش، کارآیی و اثر بخشی این رسانهها را بر محیط و جامعه هنر نفی کند. رسانههای تخصصی به طور عام و نشریات علمی پژوهشی به طور خاص باید حائز دو بعد و زمینه پژوهشی و رسانهای باشند. به این معنا که نشریات علمی پژوهشی علاوه بر حفظ شأن علمی و ضرورتهای یک مجله پژوهشی باید بتوانند مقتضیات یک رسانه را برای اثرگذاری بیشتر و انتقال بهتر محتوا به مخاطب مورد توجه قرار دهند.
هر سه وظیفهای که برای نشریات تخصصی برشمردید پیش از هر چیز مبتنی بر ماهیت رسانهای این نشریاتند و تفاوت فراگرد ارتباطی مجلات با سایر گونههای نشر نظیر کتاب در ساختار رسانهای آنها است و بیتوجهی به این ساختار میتواند آنها را از کارآمدی و کارآیی دور کند.
شاید بهتر باشد به تناقضی که در ترکیب «ژورنال هنری» وجود دارد، بپردازیم. به زعم من اصلاً تناقض دارد که ژورنالیسم بخواهد وارد ساحت هنر شود. با این توضیح که هنر عصاره تجربیات و دریافتهای یک فرد است و پرده از عمیقترین ادراکات او برمیدارد. در صورتی که ژورنالیسم روی سطحی از موضوع در حال حرکت است. چه طور این دو را با هم جمع میکنید؟
چنین تحلیلی نمیتواند همیشه درست باشد. من معتقد به این نیستم که هنر همیشه در عمق حرکت میکند و ژورنالیسم همیشه در سطح. اول اینکه ما میتوانیم عمق نشریات را دستهبندی کنیم و دوم اینکه حتی در مورد هنر هم ما با سلسله مراتبی از تولید هنری و اثر هنری مواجهیم که برای لایههای مختلف اجتماعی قابل دریافت و فهم هستند. ارزش و محتوای تاریخی نیز یکی از خصوصیات هنر است، نه همه آن. در واقع بار تاریخی هر اثری عارض بر معنا و چهارچوب مفهومی آن بوده و به معنای کلیت ارزش هنری نیست. امکان دارد هنری در آن واحد ساخته شود و در عین حال از تمام مولفههایی که برای یک اثر هنری قائلیم، بهره داشته باشد. ضمن اینکه تحلیل من از ترکیب دو کلمهای «ژورنال هنری» طبق سه گزارهای که شما فرمودید به این ترتیب است که رسانه تخصصی هنری افزایش «دانش» و «بینش» است و این دانش و بینش منجر به فعلیت یا همان کنش میشود. یعنی ما در نشریات تخصصی وظیفهمان انتقال دانش و بینش است و تحقق فعلیت در مخاطب در تداوم این راه صورت میگیرد.
انتقال محتوا به جامعه از طریق نشریات هنری چگونه صورت میگیرد؟
این انتقال شکلی سلسله مراتبی دارد. نشریات تخصصی هنر قابل دستهبندی یا رتبهبندی هستند. در راس هرم نشریات هنری، مجلات علمی-پژوهش و علمی-ترویجی قرار دارند که عموماً به دانشگاهها، پژوهشگاهها و مراکز علمی و پژوهشی اختصاص دارند. لایه میانی، نشریات تخصصی هستند که فاقد درجه علمی-پژوهشی بوده و مستقل از ضوابط این گونه مجلات و در ساختاری آزادانهتر و در عین حال حرفهای و تخصصی منتشر میشوند. انتهای این هرم نیز شامل نشریات عمومی هنر و صفحات ویژه فرهنگ و هنر نشریات عمومی است.
نشریات سطح اول در راس هرم وظیفه نیازسنجی، بررسی ضرورتها، ارزیابی شرایط موجود و تامین دانش و آگاهی مورد نیاز پژوهشگران، دانشگاهیان، تصمیمسازان و همچنین تهیه خوراک رسانههای میانی را برعهده دارند. یعنی نیازها، کمبودها و علل آنها را شناسایی میکنند. همچنین روشهای جبران نارساییها و خلاها را با پژوهش و روش علمی پیشنهاد و معرفی میکنند. وظیفه تامین خوراک این نشریات با جامعه نخبه است. البته این را هم اضافه کنم که رابطه نشریات سطح اول با نخبهگان جامعه، رابطهای دو سویه است. چرا که همانطور که خوراک این نشریات توسط نخبهگان تامین میشود، این نشریات نیز پژوهشگران، هنرمندان و تصمیمگیران را نسبت به مسائل موردنظر خود حساس میکنند و میتوان نوعی تعامل دو طرفه را در این ارتباط دید.
رسانههای میانی نیز دستآوردهای رسانههای تخصصی رده نخست را برای جامعه هنر و رسانههای پایین دستی قابل فهم ميکند و با رعایت سلسله مراتب پیشگفته، جامعه نخبهگی خوراک فکری کل هرم را تامین میکند.
این سلسله مراتب رسانهای در میان نشریات هنری در شرایط کنونی وجود دارد؟
بله وجود دارد. اما به دلایلی که خواهم گفت بر حسب وظایف ذاتی خود کارآیی چشمگیری ندارند. نشریات هنری سطح اول دچار روشها و ضوابطی هستند که از سایر حوزههای علوم به آنها تحمیل شده است. در واقع آییننامهها و ضوابطی که برای صدور درجه علمی-پژوهشی برای این گونه از مجلات ملاک عمل قرار میگیرد، چندان با ضرورتها و ساختار ویژه نشریات هنری همخوانی ندارد. از سوی دیگر گرچه این نشریات دارای محتوای علمی و پژوهشیاند، اما در ایفای نقش رسانهای خود موفق نیستند و در یک دایره بستهای عمل میکنند. منظور از ماهیت رسانهای، نوع ارائه مطالب، سنجش بازخوردها، ضریب نفوذ کافی، ارتباط موثر و تلاش برای اثر بخشی متناسب و در خور محتوای ارائه شده است. چنین توجهی در نشریات علمی-پژوهشی ما صورت نمیگیرد.
نشریات عمومیتر هنر نیز بهرغم وقت و انرژی زیادی که میگذارند، آنچنان که باید موفق نیستند. یا حداقل نمونههای ناموفق، از نمونههای موفق خیلی بیشتر است. نشریات میانی که قرار است با عمومیتر کردن مباحث تخصصی، آن دانش و اطلاعات تخصصی را که در نشریات بالادستی تولید میشود برای جامعه هنر قابل فهم کنند، به دلیل عدم درک این موقعیت و وظیفه، در ایفای نقش خود، ناکارآمد عمل میکنند. مجلات تخصصی میانی هنر برای ایفای نقش برقراری ارتباط بین جامعه عمومی هنر با تولیدات و دستآوردهای مجلات علمی –پژوهشی باید پیش از هر چیز به این نقش و جایگاه خود وقوف داشته باشند و از سوی دیگر بتوانند مجلات علمی-پژوهشی و آثار پژوهشگران عرصه هنر را رصد کنند. فقدان چنین درکی از مسوولیت و وظیفه، منجر به بیهدفی میشود و یک مجله تخصصی هرچند که علاقهمند به ایفای نقش موثر در سپهر رسانهای هنر باشد، به دلیل ابهام در هدف دچار بی اثری یا کم اثری میشود.
نشریات سطح سوم که متشکل از رسانههای عمومی هنر و بخش هنری رسانههای عمومی هستند، چه ویژگیهایی دارند؟
نشریات عمومی هنر تقریبا در همه جای دنیا ساختار مشابهی دارند و به دلیل جذابیتهای خاص عرصه هنر و ظرفیتهای موجود در آن برای جذب مخاطبان عمومی، همواره دستخوش عامهپسندی و سطحی نگری هستند. بنابراین چندان انتظار نمیرود که این گونه مجلات در چهارچوبی درست و متناسب با ضرورتهای بنیادین و نیازهای حقیقی جامعه هنری رفتار کنند. در واقع نشریات هنری رتبه سوم تابع خواست و علاقهمندی جامعه عمل میکنند و کمتر پیش میآید که برای ارتقای خواست هنری جامعه و تعالی بخشی به رویکردهای فرهنگی آن تلاش کنند.
من مشکلاتی که نشریات علمی-پژوهشی با آن درگیرند را بیشتر متوجه جامعه هنری میدانم تا جامعه مطبوعاتی. به این دلیل که برای روزنامهنگار صرف ندارد که در حیطهای سرمایهگذاری فکری و مطالعاتی کند چراکه نشریات روی پایههای لرزانی استقرار دارند که به دلایل سیاسی و اقتصادی هر لحظه امکان نبودنشان میرود، عمر پنج یا ده سالهای که در یک مبحث تخصصی گذاشته شده، دود میشود و به هوا میرود! اما فکر نمیکنم برای یک متخصص در هر حوزهای از هنر مشکل باشد که تکنیکهای مطبوعاتی را یاد بگیرد و بهکار بندد.
نکتهای که به آن اشاره کردید تولید محتوای تخصصی است که جامعه فرهیخته ما در این زمینه کمبودی ندارد. هنرمندان و پژوهشگران در تولید علم مشکلی ندارند و اشکال در ظرفی است که این تولیدات را منتشر میکند. اشکال روشی و سازوکاری که به آن اشاره شد، به خود رسانه برمیگردد. یعنی بحث بر سر فقدان استانداردهای رسانهای آن رسانه است، نه محتوا. رسانههای تخصصی هنر نیازمند مدیریت ارائه، انتقال و انتشار دانش و آگاهیهای هنریاند و این مدیریت در بسیاری از مجلات علمی-پژوهشی و نشریات تخصصی هنر بهچشم نمیخورد.
به نظرم یکی از دلایل عدم توفیق و اثرگذاری نشریات تخصصی هنر را میتوان در دغدغه نبودن هنر در جامعه جستوجو کرد. برخلاف ظاهر امور که یک گرایش شدید و افراطی به هنر را نشان میدهد، مثلاً در پوشش، در زیورآلات دخترها، در لوازم منزل و غیره، میشود این طور تحلیل کرد که این گرایش حکم مفر و آسایشگاه دارد. یعنی آنقدر واقعیت زندگی سخت و تلخ شده که جامعه در این رجوع افراطی به دنبال تلطیف زندگی است. حالا این مفر را در هنر یافته است. من معتقدم که به هنر بهعنوان چیزی که به زندگی عمق و معنا میبخشد، نگاه نمیشود. برخلاف این توجه ظاهری که وجود دارد و من اسمش را فرار از واقعیت یا گرایش به فانتزی میگذارم، اصل هنر دغدغه جامعه نیست. و وقتی دغدغه نیست، نشریات نمیتوانند به درستی سهم و وظیفهای که دارند را نشان دهند و ایفا کنند.
اگر دغدغه به این معنا که ما به چیزی فکر کنیم و ذهن ما متوجه آن باشد را مدنظر دارید، خیر هنر در جامعه ما دغدغه نیست. ولی اگر دغدغه را به عنوان چیزی که به صورت خواسته یا ناخواسته بخشی از زندگی ماست قلمداد کنیم؛ بله هنر نیز میتواند دغدغه جامعه ما محسوب شود. زندگی فردی و جمعی هر یک از ما چه بخواهیم و چه نخواهیم با امر هنری آمیخته است، چراکه به طور مستمر با محصول هنری سروکار داریم و این سروکار داشتن دامنه وسیعی دارد.
مصرف محصول هنری نیز مثل مصرف هر محصول و استفاده از هر نوع خدماتی است که ما بدون اطلاع از ارگانیسم درونی آن مصرفش میکنیم و در واقع بهرهبرداری ما از آن چه شناخت داشته باشیم و چه نداشته باشیم، ممکن است. ولی عدم شناخت نسبت به مقتضا و قابلیتهای آن امکان دارد آسیب و ضایعه ایجاد کند. فقدان شناختی جامعه نسبت به هنر میتواند منجر به انحراف معیار، بداطلاعی و شناخت نادرست از هنر شود و ضمن اینکه جامعه را از توانمندیهای عمیق هنر دور میکند، در بسیاری از اوقات منجر به رواج هنر مبتذل و سطحینگری در قضاوت هنری شود.
ضمن اینکه این دغدغه نبودن هنر برای جامعه هم باز به رسانهها برمیگردد. دغدغه هنری قابل پرورش است و علاوه بر دستگاههای متولی و نهادهای ناظر عرصه هنر، رسانهها نیز بخش مهمی از این مسئولیت را به دوش میکشند.
برخی از رسانهها در جامعه ما نظیر صداو سیما علاوه بر کارکرد رسانهای خود؛ دارای ویژه جایگاه سیاسی و اجتماعی نیز هستند که این جایگاه اولویتهای متعددی را پیش روی آنها قرار میدهد که الزاماً رسانهای نیست. نقش نشریات هنری در این میان چیست؟
در مورد نشریات هنری اگر آن سلسله مراتب رسانهای را داشته باشیم و هر نشریه و رسانهای به محل قرارگیری خود در این سلسله مراتب واقف باشد، بسیاری از مسائل حل میشود. یعنی مخروطی داشته باشیم که راس آن به همه جا اشراف دارد و هر مرتبهای برای لایه پاییندست خود خوراک تهیه میکند و به همین ترتیب تا لایه پایینی، حداقل در زمینههای تخصصی، جامعه ما از این فقر دانشی و بینشی بیرون میآید. چرا که در این صورت هر نشریهای میتواند مخاطب خود را شناسایی کند و به دنبال آن میتواند محتوای مورد نیاز برای جامعه مخاطب خود را به بهترین شکل تولید و تامین کند.
چرا این سلسله مراتب با اینکه وجود دارد، در انجام وظایف درست عمل نمیکند و نشریات تخصصی هنر به ویژه مجلات علمی و پژوهشی در ایفای نقش خود دچار مشکل هستند؟
من بهطور مختصر برخی عوامل اصلی را که مانع ایفای نقش موثر نشریات تخصصی هستند، توضیح میدهم.
اولین عامل این است که محیط پیرامون نشریات تخصصی هنر محیط رسانهای نیست و بیشتر پژوهشی و دانشگاهی است. با توجه به تعلق و وابستگی به مراکز علمی و پژوهشی، این نشریات در یک دایره بسته فعالیت میکنند. بانیان و اداره کنندگان این مجلات برای مقتضیات و ضرورتهای رسانهای این مجلات اهمیتی قائل نیستند و بنابراین محتوای تولید شده این نشریات به شکل مناسبی به دست مصرفکننده و مخاطب نمیرسد.
عامل دوم، مشخص نبودن موقعیت و عدم تعیین جایگاه نشریات است. یعنی مشخص نیست که یک ژورنال در کدام یک از سه سطح پیشگفته خود را تعریف کرده است و در راستای کارکردهای آن سطح حرکت میکند. در واقع هدفگذاری هر مجله مستلزم مشخص شدن موقعیت و جایگاه آن است.
عامل سوم نداشتن افق است. اغلب نشریات تخصصی ما دچار پراکنده کاری هستند، یعنی همه چیز در آنها بهچشم میخورد اما هیچ پیوستگی و تسلسلی میان مطالبشان نیست و این مسئله نشان میدهد که این نوع نشریات نقشه راه ندارند. یعنی مشخص نیست که میخواهند در دراز مدت چه تاثیری بر جامعه مخاطب داشته باشند. در صورتی که فضاهای خالی بسیاری در آگاهی و دانش هنری ما وجود دارد که نیازمند مطالعه و پژوهش گسترده است و مجلات تخصصی هنر تنها با درایت و برنامهریزی زمانی مناسب میتوانند این خلاها را پر کنند.
عامل چهارم وجود قوانین و ضوابط دست و پاگیر است. جنس و ذات هنر از سایر علوم متفاوت است و امکان دارد حاصل تجربیات یک نخبه هنر در یک ستون مجله قابل انتشار باشد و این حجم کم مطلب میتواند حاصل سالها کار او باشد. اما برخورد ژورنالهای تخصصی ما چیست؟ طبق آییننامهها و ضوابطی که نشریات علمی-پژوهشی ما گرفتار آنند یک مطلب قابل انتشار حتی از نظر حجم، تعداد کلمات و نوع تدوین باید تابع الگوهای از پیش تعیین شده باشد. الزام رعایت این قالبها شاید برای کار پژوهشگر ایجاد اشکال نکند، اما آیا برای کار هنرمند هم موضوع به همین ترتیب است؟
عامل پنجم این است که مجلات تخصصی ما شبیه یک ارگانیسم منظم عمل نمیکنند. به این معنی که نه تنها در هر شماره برنامه واحدی مشاهده نمیشود، که حتی مجموع مجلدات یک ژورنال هم گاهی کاری جز پراکندهکاری و بیبرنامهگی نیست و نظم و هدایتشوندگی در آنها دیده نمیشود. در واقع مجلات پژوهشی نیازمند یک نظم ساختاری در ارائه مطالب هستند به نوعی که در مجموعِ شمارههای آنها پیوستگی و مدیریت در پرداختن به موضوعات دیده شود.
در کنار عوامل یاد شده میتوان ایرادات عمومیتر نظیر شرایط اقتصادی حاکم بر محیط رسانههای مکتوب، دشواریهای نشر، برخورداری كم از نیروهای متخصص و کارآمد، عدم همکاری و همراهی نهادهای مرتبط و کم اشتیاقی جامعه مخاطب را برشمرد که هر یک به نوبه خود سهم قابل توجهی در ناکارآمد ساختن مجلات دارند.
در فصلنامه «پژوهش هنر» چه تمهیداتی برای عبور از این عوامل اندیشیدهاید؟ و آیا نشریات تخصصی میتوانند در این زمینه به مبادله تجارب و همافزایی توانمندیها و دستآوردهای خود بپردازند؟
«پژوهش هنر» از این منظر میتواند نمونه خوبی از یک مجله تخصصی باشد. چرا که از نظر موضوعات مورد بررسی، این مجله برای ده سال آینده خود موضوعات ضروری عرصه هنر را با رویکرد پژوهشی شناسایی کرده است و به دنبال آن است تا در زمان مناسب هر موضوعی به انتشار آن بپردازد. صرف نظر از مشکلات عمومی که بر نشریات هنری احاطه دارند، بسیاری از مسایل این نشریات با برنامهریزی درست قابل حل هستند. «پژوهش هنر» تاثیر محتوای منتشر شده خود را رصد میکند و شمارههای منتشر شده به لحاظ روش و چرایی انتشار، راهنمای شمارههای آیندهاند.
ویژگی مهم دیگر که بهرغم مشکلاتی که در تدوین محتوا فراهم میآورد، بررسی موضوعی در هر شماره است. بدین معنا که هر شماره از پژوهش هنر حول محور یک موضوع بوده و موضوع مربوطه از زوایا، مناظر و رویکردهای مختلف مورد پژوهش، مطالعه و نقد قرار میگیرد. در این روش پرداختن به موضوعات، محصول نهایی به بسته ارزشمندی تبدیل میشود که تا حد ممکن نیاز علاقهمندان و فعالان پیوسته و وابسته به موضوع را تامین میسازد و با انتشار پیوسته یک نشریه زنجیرههای آن هدف نهایی یک به یک به هم متصل میشوند.
منبع خبر: خبرگزاری مهر
|
|
زمان انتشار: دوشنبه ١٩ خرداد ١٣٩٣ - ١٥:٠٠ |
نسخه چاپي