• سه شنبه ٢٧ آبان ١٤٠٤
  • En

آرم فرهنگستان هنر
اخبار > از تبار مقرنس سازان و گره كشان عاشق -یادی از استاد علی‌اصغر شعرباف-


از تبار مقرنس سازان و گره كشان عاشق -یادی از استاد علی‌اصغر شعرباف-

 

یادداشت پیش‌رو، پیرامون زندگی‌نامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد علی‌اصغر شعرباف، عضو جاوید فرهنگستان هنر است که در شهریورماه سال 1395 دارفانی را وداع گفت. این متن پیش از این به قلم مهدی مکی‌نژاد، استاد دانشگاه و عضو هیئت‌علمی این فرهنگستان منتشر شده و اکنون برای مطالعه علاقه‌مندان بازنشر می‌شود.

به نام آن که جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن
ز فیضش خاک آدم گشت گلشن

ساحت معماری سنتی‌، آمیخته با روح و جان معماران و استادکاران عاشقی بوده است که در عین فقر و قناعت‌، سادگی و مرارت‌، دارای روح بلند و اندیشه‌ای بر مبنای حکمت ایرانی داشته‌اند. ببینید یک استاد آجرتراش در وصف آجرها یش چه می‌گوید: « این آجرها همه زنده‌اند و با هم گفتگو می‌کنند، با هر کس که اهل دل باشد گفتگو می‌کنند . این آجرها به من می‌گویند چه نقشی روی آنها حک کنم، گاهی اوقات احساس می‌کنم که دستم را می‌گیرند و روی آجر هدایت می‌کنند تا طرحی ایجاد شود.» حقیقتا غور در این ساحت و سخن از این نامداران بی‌نام و نشان، کاری است بس سخت و تا حدودی نا‌انجام .در قطعه نفیس گچبری در سقف خانه قوام السلطنه( موزه آبگينه )، به جای رقم و نام هنرمند این بیت نوشته شده بود:" ای دل غافل ، نقش تو باطل " به راستی چگونه می‌توان ردی و نام و نشانی از این جماعت وارسته پیدا کرد .

برای شناخت دقایق و ظرائف این وادی، نیاز به درک حضور در محضر اساتید و تنفس در فضایی است که این هنرها در آن شکل می‌گیرند ،كار مي‌كنند و به منصه ظهور می‌رسند . مخصوصا فضای معماری سنتی که نیازمند یک عمر شاگردی و کار سخت با رعایت سلسله مراتب استاد شاگردی است. به قول استاد شعرباف اولین گام این وادی، عاشقی است. " تا خاطرخواه نباشی نمی‌توانی سختی‌های معماری سنتی را تحمل کنی. من از همان ابتدا عاشق بودم. حتی درس و مشقم را در ده سالگی رها کردم و هم‌نفس پدر و استادم شدم. "در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن/شرط اول قدم آن است که مجنون باشی.
این نظرگاه، راز مستوری هزاران ساله غافله سالاران معمار و استادکاران کاشی‌کار و گچبران بی‌نشان ایرانی را برملا می‌کند . شاید مهم‌ترین دلیلی که رد پای این‌همه معمار خوش‌ذوق در تاریخ ما گم‌گشته و نام و نشانی از آنها یافت نمی‌شود، همین موضوع باشد، زیرا کمال عاشقی در نیستی و راز ماندگاری در گذشتن از خویشتن خویش بوده است. در نیستی کوفت تا هست شد/بلندی از آن یافت کو پست شد.

باور دارم که خالقان و طراحان معماری سنتی ایران همچو محمود البناء الاصفهاني ،‌قوام الدين و غياث الدين شيرازي ، و هزاران هزار معمار در گذشته، نسلی بودند که هندسه عملی را خوب می‌شناختند و علاوه بر اشراف به تناسبات و اندازه‌ها، مانوس با ادبیات و قران بودند و صاحب فنون مختلف و دلباخته‌هایی که عاشقانه کار می‌کردند. روند معماري سنتي تا دوره قاجار يك روند عادي و طبيعي است اما از اواخر دوره قاجار، آرام آرام وضعیت معماری و نگرش به زندگي تغییرکرد. عناصر و المان‌هایی از هنر و معماری اروپا در ساختمان‌ها ظاهر شد. نحوه آموزش معماری از شیوه عملی استاد و شاگردی، به شیوه آموزش درکلاس درس تغییر کرد. تحصیل کرده‌های اروپایی به امر معماری پرداختند. این وضعیت در دوره پهلوی شدت بیشتری گرفت و با ورود و بکارگیری مصالح جدیدتر مثل بتن و آهن و همچنین حضور طیف گسترده‌تری از فارغ‌التحصیلان دانشگاهی، عرصه معماری سنتی ایران دگرگون شد. یکی از آسیب‌های مهم، گم‌گشتگی و سرگردانی طيف معماران سنتی ودانشگاه نرفته بود، این معماران در نظام ساخت و ساز شهری جدید، سرشان بی‌کلاه ماند و مجبور شدند به عمران بناهای مذهبی مثل امام‌زاده ها و مساجد روی آورند البته نه در طراحی این بناها بلکه به عنوان تکمیل کننده، و اصطلاحا کارهای نازک کاری را انجام می دادند . 

استاد اصغر شعرباف متولد 1310 است و دوران جوانی‌اش درست در همین دوره برزخی یعنی حدود دهه 30 و 40 بود . تقریبا همه جریان‌های هنری اعم از نقاشی تا معماری دستخوش تغییر و تحول شدند. موج این تغییرات روز افزون و در سایه مدرنیسم، پای‌بندی به سنت‌ها و گذشته‌ها، بسیار کم‌رنگ گردید . در این فضا، حرف از معماری سنتی و رجوع به گذشته، ارتجاع محسوب می‌شد لذا نه تنها امثال شعرباف که حتی استاد الاساتید آنها، حسین لرزاده نیز یارای ایستادن در مقابل این موج سهمگین را نداشتند و اغلب‌شان یا گوشه انزوا اختیار کردند یا در خدمت معماران دانشگاه رفته قرار گرفتند و گروه اندکی به مرمت ابنیه پرداختند. شعرباف در زمره آخرین نسل‌های منفصل شده از حلقه این معماران سنتی بود که بخت و اقبال یارش شد و عملا از سال 1348 در سازمان حفاظت از آثار باستانی ایران مشغول به کار گردید. در اینجا فرصتی یافت که با افراد دانشگاهی و اداری حشر و نشر داشته باشد و همین امر موجب شد، اندوخته‌هایش را با کمک همین دلسوزان میراث فرهنگی، تحت عنوان مجلداتی از گره و کاربندی در سال 1361 منتشر نماید .

متأسفانه اطلاعات و اسناد نوشتاری -اعم از تاریخی و آموزشی- در این زمینه بسیار محدود و انگشت‌شمار است .به جز باب مختصري در كتاب مفتاح الحساب اثر غياث الدين جمشيد كاشاني در قرن نهم هجری يا طومارها و دست‌رسم‌های کاغذی یا پارچه‌ای مثل طومار میرزا اکبر از دوره‌ي قاجار؛ و در دوره معاصر دو جلد کتاب دست نویس استاد لرزاده با عنوان " احیاء هنرهای از یاد رفته " در كنار کتاب‌های استاد ماهر النقش، کتاب‌های استاد زمرشیدی، اسناد مکتوب دیگری در این زمینه سراغ نداریم . تلاش استاد اصغر در ترسیم گره‌ها و کاربندی‌ها و انتقال این اطلاعات برای چاپ‌، بسیار با ارزش و در اين دوره غنیمت بوده است . در سال 1386 فرهنگستان هنر، گزیده‌ای از مجموعه دست‌رسم‌های هندسی استاد اعم از گره و مقرنس و رسمی‌بندی و یزدی‌بندی را در قالب کتاب  چاپ کرد و همه این مجموعه را برای فرهنگستان خریداری نمود. در مجموعه چاپ شده آثار ممتازی از گره و مقرنس‌های پیچیده وجود دارد که در آن زمان کس دیگری یارای انجام آن‌ را نداشته است .

طي ساليان آشنايي، چندين بار از نزديك،به پروژه‌هايي كه كار مي‌كردند سر مي‌زدم و از محضرشان كسب فيض مي‌كردم. پروژه بازار مبل ارضي، بناي شهداي هفتم تير، امام زاده زيد، رواق و نمازخانه فرهنگستان هنر. يك ديدار باتفاق استاد به قم رفتيم و در مسجد امام حسن(ع)، استاد گليار را زيارت كرديم. در آن جلسه استاد گليار يادي از همكاري‌هاي گذشته با استاد محمد و استاد اصغر شعرباف كردند و از مقام استادي آن‌ها، تعريف و تمجيد نمودند. در اين ديدارها گاهي خاطرات و نكات جالبي بيان مي‌شد. در قديم صنف‌هاي مختلف براي خودشان پاتوق‌هاي مختلفي داشته‌اند از جمله قهوه‌خانه‌ها كه محل گپ و گفت فراوان بوده است. استاد شعرباف برايم نقل خاطره كردند كه در يكي از شب‌ها در قهوه‌خانه ابوطالب، خیابان مولوی اتفاق جالبي افتاد .

« استاد کاران شب‌های جمعه در قهوه‌خانه گرد هم جمع می‌شدند و طرح کار و بحث‌های فنی معماری می‌کردند. یک نفری از قزوین آمده بود و نزد استاد لرزاده و استاد محمد شعرباف نقل می‌کرد یک کار عالی در قزوین انجام داده است، استاد اصغر شعرباف همان شب راهی قزوین می‌شود و به سراغ کار می‌رود . آنجا می‌پرسند آیا بلد هستی کار کنی وگچ بسازید؟ جواب می‌دهد بله؛ و کار را شروع می‌کند. یک هفته مشغول کار می‌شود و یک گوشه و کنج ساختمان را دو پا مقرنس کار می‌کند و به تهران بر می‌گردد. در قهوه‌خانه در حضور سایر استادکاران موضوع را بیان می‌کند و باورشان نمی‌شود برای اثبات وگروگشی اساتید(لرزاده، رحیم شیخ حسن، ترابی، محمد شعرباف، تقی نشاسته‌ای ) راهی قزوین می‌شوند. استاد کار قزوینی می‌پرسد چرا دسته‌جمعی آمده‌اید، استاد محمد شعرباف سوال می‌کند چرا دو پای دیگر مقرنس را کامل نمی‌کنید . استاد کار می‌گوید این مقدار را جوانی از تهران آمده بود و او باید کار را تکمیل کند. از او پرسید آیا آن جوان را می‌شناسی ، رو کرد به اصغر شعرباف و فرمود این کار را این جوان کم سن وسال انجام داده است. »

گاهي اوقات واژه‌هايي را به زبان مي‌آوردند كه در فرهنگ لغات يافت نمي‌شد . مثل حسود كاري(به معنای رقابت کاری سالم و بدور از تخریب همدیگر، در زمینه‌های تخصصی بین استادکاران وبنایان می‌باشد . وقتی یک نفر کاری را انجام می‌داده است دیگران با انجام کار بهتر، سعی می‌کردند روی دست آن کار بلند شوند وکاری بهتر از آن انجام دهند)؛ يا جواب دادن(واژه ای است که در معماری سنتی بکار می‌رود به این معنا که سطوح مختلف وکناره‌ها ولبه کارها بایستی ارتباط منطقی با سایر سطوح هم جوار برقرار کنند واّلا کار زار می‌زند وهر کدام از سطوح برای خود ساز جداگانه‌ای می‌زنند، اصطلاحا سطوح باید جواب هم را بدهند) .

نشست و برخواست با استاد موجب شد یک دوره کلاس آموزش ترسیم گره و مقرنس به‌همراه کارگاه عملی، در سال 1390 در فرهنگستان هنر باتفاق هم برگزار نمائیم .يكي از خصوصيات بارز شعرباف، داشتن كِشش و كِرد بود. يعني هم اهل ترسيم و طراحي بود و هم اهل كار عملي. در انتقال اطلاعات امساكي نداشت اما بسيار کم‌حرف و ساكت بود. البته شرایط سنی‌اش نیز اجازه نمی‌داد که ساعت‌های متمادی سر کلاس آموزش دهد. لذا بنده به‌عنوان کمک، قبل از آغاز کلاس، کارها را با کامپیوتر می‌کشیدم و گفته‌های استاد را سر کلاس بیان می‌کردم . سادگی و بی‌آلایشی استاد شعرباف و تسلط در پاسخگویی همه شبهات دانش آموختگان، زبانزد بود. این رفتار به‌گونه‌ای بود که بعد از اتمام کلاس‌ها ،رابطه دانشجويان با استاد قطع نگرديد و تا سال‌ها بعد، به خانه وقهوه‌خانه‌ای که پاتوق استاد شعرباف بود می‌رفتند . یادم می‌آید در آخرین دیداری که با حضور مهندس محمد علی بیابانی، دکتر حیدری دلگرم و تنی چند از مهندسین ديگر خدمت استاد در منزل‌شان رسیدیم، مثل همیشه با روی خوش و با گرمی پذیرای ما بودندظ. با اینکه مقداری کسالت داشتند اما همچنان به سؤالات‌مان پاسخ دادند و با دست‌های لرزان شروع به ترسیم صحیح پلان مقرنس نمودند.

عجبا که زمانه و عصر متشّتت ما ، به امثال شعرباف مجال طراحی معماری را نداد و انرژی و توان اين استاد كاران صرف ترسیم گره و مقرنس و کارهایی از این قبیل گردید ويك رشته اساسي و پیوند معماری قديم با معماري عصر حاضر که می‌توانست از این طریق به امروز پیوند بخورد، گسسته شد. این همان خسارت جبران ناپذیری بود که در ابتدا متذکر شدم و اعتقاد دارم که کورسوی امیدی با اندک معماران سنتی باقی مانده، هنوز پابرجاست و شاید بتوان شمعی را برای آیندگان و تشنگان معماری اصیل ایرانی روشن نگه داشت شد. ان شاء الله

 

 

 
 
 

زمان انتشار: دوشنبه ٣١ شهريور ١٤٠٤ - ٠٩:٠٥ | نسخه چاپي

نظرات بینندگان
این خبر فاقد نظر می باشد
نظر شما
نام :
ایمیل : 
*نظرات :
متن تصویر:
 

خروج




اخبار
;