سرآغاز
ین شمارة پژوهشنامة فرهنگستان هنر٭ شامل هفت مقاله در دو بخش است. در بخش نخست پژوهشنامه دو مقاله ارائه میشود، اولین مقاله به روش پدیدار شناختی- هرمنوتیک هایدگر برای نیل به ذات هنر میپردازد. (پدیدارشناسی موضوع نقدنامة یکی از شمارههای پیشین پژوهشنامه، یعنی شمارة شش بوده است). مقالة دیگر که توسط یکی از استادان خارجی برای این شماره تألیف شده، ضمن بررسی جوانب مختلف اثر هنری، درصدد پاسخگویی به این پرسش است که آیا میتوان به هر آنچه در قالب هنری ارائه میشود، نام هنر اطلاق کرد؟ این پرسش اساسی همواره از دغدغههای پژوهشگران عرصة هنر بوده است.
نقدنامة این شماره نیز به معرفی یکی دیگر از مهمترین مکاتب نقد نو یعنی «نقد مضمونی» اختصاص یافته و شامل پنج مقاله است. واژة مضمون و نقد مضمونی بسیار بهکار میرود اما متأسفانه در بیشتر موارد شناختی اندک نسبت به این نظریه و نظریهپردازان آن وجود دارد. در ایران، این مکتب هنوز به خوبی مورد شناسایی و کاربرد قرار نگرفته است. در حالیکه در بسیاری از کشورها به ویژه کشورهای اروپایی صدها کتاب و رساله در این خصوص نوشته شده است. جالب اینکه چنین نقدی با فرهنگ شرقی و ایرانی قرابت بسیار داشته و این قابلیت را دارد که به عنوان یکی از نقدهای رایج در دانشگاههای ایرانی مورد توجه قرار گیرد. برخی از مؤلفان مقالات این شماره، ضمن تبیین و تشریح روش نقد مضمونی، کوشیدهاند کارکرد این نقد را در تحلیل آثار هنری مورد توجه قرار دهند. این کوششها در واقع نخستین گامهایی است که در راستای معرفی نقد مضمونی برداشته میشود. همچنین در این مقالات برخی از نظریهپردازان نقد مضمونی برای اولین بار به جامعة پژوهشی و علمی معرفی میشوند و این از ارزشهای افزودة پژوهشنامه برای جامعه پژوهشی قلمداد میشود. امید است مطالب یاد شده مورد توجه منتقدان و پژوهشگران قرار گیرد.
٭. ترتیب انتشار پژوهشنامة فرهنگستان هنر که پیش از این دوماهنامه بود از این شماره به فصلنامه تغییریافته است.امید است این تغییر که به علت مشکلات مالی اتخاذ شده مجال و فرصت مناسبی فراهم آورد تا با فاصلة زمانی بیشتر بتوان بر غنای مطالب نشریه افزود.
نگاهی به روش تحقیق پدیدارشناختی- هرمنوتیک هایدگر پیرامون کار هنری
دکتر محمدجواد صافیان
هایدگر به پرسش از ذات هنر، از راهی متفاوت با روشهای معمول و متعارف دورۀ جدید که در حیطۀ زیباییشناسی قرار دارد، پاسخ میگوید. راه او در تقرب به ذات هنر و حقیقت کار هنری راهی است بسیار پر پیچ و خم و دشوار، زیرا (به نظر او) درک امروزی ما از هنر و کارهای هنری و نسبت کارهای هنری با ما، زیر حجاب موجودبینی تاریخی طولانی قرار گرفته است که خود حاصل غفلت از حقیقت وجود است. هایدگر تاریخ دو سه هزار سالۀ اخیر را تاریخ غفلت از وجود میداند. بشر با غفلت از وجود خود را به جای آن مینشاند و همه چیز را از منظر خود مینگرد و این منظر را عین حقیقت میانگارد.
این وضعیت در تلقی ما از هنر و کار هنری به خوبی نمایان است. هایدگر برای غلبه بر غفلت تاریخی از وجود سادهترین و بدیهیترین مفاهیم ما را به چالش می کشد. مفاهیمی نظیر مفهوم شیء و شیء بودن شیء، مفهوم ابزار بودن ابزار، مفهوم انسان و نحوة هستی آن، مفهوم زمین، مفهوم حقیقت و . . . تلقی ما از هنر و کار هنری بر همین مفاهیم استوار است و این مفاهیم در بستر غفلت از وجود شکل گرفتهاند لذا برای نیل به ذات هنر باید بر این مفاهیم و غفلتی که در اساس این مفاهیم است غلبه کرد. هایدگر در روش پدیدارشناسی امکانهایی برای چنین مقصودی یافته است.
راه پدیدارشناسانه هرمنوتیک دازاین را میتوان در یک عبارت خلاصه کرد: بگذاریم اشیاء خود را نشان دهند. چیزی را بر آنها تحمیل نکنیم. همۀ تلاش هایدگر معطوف به همین نکته است. او با طرح پرسشهای پیدرپی میخواهد خود از میان برخیزد تا چیزها، چه کارهای هنری، چه ابزارها، چه زمین، چه حقیقت، چه ذات آدمی و چه هر چیز دیگر خود را نشان دهند.
واژگان کلیدی:
پدیدارشناسی، هرمنوتیک، کار هنری، تفکیک و تخریب، ابزار، حقیقت، عالم، زمین.
تلاش برای تعریف هنر به عنوان مجموع هنرها
دکتر استفان دیویس
پس از مرور راهکارهایی که طی پنجاه سال گذشته توسط فلاسفۀ تحلیلی انگلیسی زبان برای تعریف هنر اتخاذ شده، دورنمای ارائۀ تعریفی تلفیقی برای هنر، یعنی تعریف انواع منفرد هنر و تلفیق این تعاریف را در فهرستی جامع، مورد ملاحظه قرار می¬دهم. به نظر میرسد تعریف صور منفرد هنر آسانتر از تعریف کلیِ هنر نیست. علاوه بر این، نه میتوان هر آنچه را که در شاخة هنریِ خاصی قرار میگیرد هنر قلمداد کرد و نه میتوان هر نمونۀ هنری در قالبی خاص را زیر مجموعة یک شاخة هنری قرار داد. بعضی از آثار هنری را هم اصلاً نمیتوان متعلق به یک قالب هنری دانست. بنابراین تلفیق تعاریف صُوَر منفرد هنر (با فرض قابل تعریف بودنشان) گسترۀ «هنر» را نشان نمیدهد. روی همرفته، مسائل فوق نشاندهندۀ این است که رویکرد پذیرفته شده در این مقاله برای تعریف هنر، موفق و متقاعدکننده نیست.
واژگان کلیدی:
قالب هنری، صور منفرد هنر، تعریف هنر، مفهوم هنر.
نقد دنیای خیال و نقد مضمونی از گاستون باشلار تا ژانپیر ریشارد
دکتر نگین تحویلداری
جایگاه خاص ژانپیر ریشارد در عرصة جنبشهای فکری و مکاتب نقد قرن گذشته و قرن حاضر، اهمیت دیدگاه ویژة او دربارة نقد مضمونی و شیوة منحصر به فرد این منتقد توانا در بررسی و تحلیل آثار هنری، از او در عرصة نقد دنیای خیال، شخصیتی مؤثر و بنیانگذار ساخته که در نوع خود کم نظیراست. در واقع، ویژگی خاص نقد ریشارد آن است که بهدور از هر گونه قانون کلی ونظریة از پیش تعیینشدهای با آثاری که به نقد آنها پرداخته است، زندگی میکند تا طرح ویژه و منحصر به فرد خالق هر یک از آثار را بیابد.
در مقالة حاضر سعی داریم نخست با نگاهی به نقد مضمونی از دیدگاه گاستون باشلار ، روش نقد ژانپیر ریشارد را در قلمرو فرمانروایی تخیلات هنرمندان بررسی کنیم. کاوش در طرز نگرش منتقدانة ریشارد بدون در نظر گرفتن جریان فکری که در آن قرار داشته، سخت و دشوار است. پس از اشارهای کوتاه به نقد مضمونی و نحوة تأثیرپذیری ریشارد از نقد باشلار، به معرفی شیوة نقد دنیای خیال ژانپیر ریشارد پرداخته و در نهایت نمونههای خوانشی را که این روش ارائه میدهد، مورد بررسی قرار میدهیم.
واژگان کلیدی:
نقد مضمونی، نقد دنیای خیال، ژانپیر ریشارد، گاستون باشلار، انسجام، طرح شخصی.
نقد پوله مبتنی بر تلفیق آگاهی نقد با آگاهی نویسنده
دکتر مرتضی بابک معین
نقد مضمونی به حوزهای از نقد اطلاق میشود که قبل از نقد ساختارگرا، با تأثیرپذیری از آرا و نظریات فیلسوفِ معرفتِشناس فرانسوی گاستون باشلار و پایهگذاران مکتب ژنو در تضاد با نقد سنتی دانشگاهی متولد شد. از جمله منتقدان این حوزه، ژرژ پوله نام دارد که نقد او مبتنی بر همدلی کامل منتقد با نویسنده است بهگونهای که منتقد، ضمن ماجراجویی در ژرفای جهانِ درونیِ نویسنده، به منظور دسترسی به جهان- اندیشة او، آگاهی خود را به آگاهی او پیوند میزند تا اثر به این ترتیب، به آیینة جهان درونی منتقد تبدیل شود.
در این مقاله پس از بررسی خاستگاههای نقد مضمونی، به رسالت نقد از دیدگاه پوله اشاره خواهد شد، سپس به این مهم خواهم پرداخت که اساساً نقد پوله مبتنی است بر جستوجوی cogito یا آگاهی نخستین به خویش در نویسندگان گوناگون. در نهایت تنها به طرح این پرسش بسنده میکنم که ﺁیا میتوان روش نقد مضمونی را بر حوزههای دیگر اِعمال کرد؟
واژگان کلیدی:
نقد مضمونی، باشلار، ژرژ پوله، آگاهی، cogito.
نقد مضمونی از دیدگاه ژان استاروبنسکی
فرانک عزیززاده
یکی از منتقدانی که در حوزة نقد مضمونی جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده، ژان استاروبنسکی است. او نیز همچون سایر منتقدان این حوزه، ادبیات را نه موضوع شناختی علمی، بلکه موضوع تجربی و احساسی به شمار میآورد که دارای جوهرة معنوی است.
استاروبنسکی، اساس نقد خود را بر پایة «نگاه» و «ارتباط» استوار کرده است، این دو مقوله که از مباحث مهم و بنیادی نقد مضمونی به شمار میروند در آثار این منتقد، جایگاه ویژهای را به خود اختصاص دادهاند.
مضمون نگاه نزد استاروبنسکی بسط پیدا کرده و در فعالیت نقد او به نگاه نقد تبدیل میشود. از منظر وی نگاه نقد، زمانی به ایدئال خود تبدیل میشود که هم، نگاهی با فاصله باشد (یعنی نگاهی که اثر را به شکلی عینی تجزیه و تحلیل میکند) و هم، نگاهی مبتنی بر همدلی و نزدیک شدن به اثر به منظور نائل آمدن به شناخت شهودی از آن اثر.
در این مقاله ضمن بررسی «مضمون نگاه» نزد استاروبنسکی، سیر تحول و اندیشة نقد او مورد تحقیق قرار گرفته است.
واژگان کلیدی:
نقد مضمونی، استاروبنسکی، نگاه، فاصله، نگاه مبتنی بر همدلی.
نقد مضمونی و چشمانداز کنونی آن از ژانپیر ریشارد تا میشل کولو*
دکتر نسرین خطاط
از میان بانیان نقد مضمونی ژانپیر ریشارد چهرة شاخصی است که از سویی تفکر و شیوة نقد گاستون باشلار ، پایهگذار نقد مضمونی را در آثار متنوع و پر بار و غنی خود تداوم بخشیده و از سوی دیگر الهامبخش نظریة جدید «ساختار افق» شده است که بازتاب جلوههای نو و چشمانداز کنونی نقد مضمونی است. در این مقاله پس از بررسی و تحلیل ویژگیهای اندیشة نقد درآثار ژانپیر ریشارد، پیوند و تداوم آنرا در نظریه جدید ساختار افق که در حال حاضر توسط یکی از شاگردان او بهنام میشل کولو پایهگذاری شدهاست، پی میگیریم.
واژگان کلیدی:
نقد مضمونی، دنیای خیال، ساختار افق، ژانپیر ریشارد، میشل کولو.
*. Michel Collot. شاعر و نظریهپرداز. هماکنون استاد دانشگاه پاریس است و سرپرستی مرکز تحقیقات نوشتار و شعر مدرن را به عهده دارد و در این راستا تلاش میکند با رویکرد جدیدی بهنام ساختار افق، شعر مدرن را تحلیل کند.
جایگاه من ِ فردی یا منِ خلاق
دکتر علی عباسی
نقد مضمونی نقدی است که در جستوجوی معنای هستة مرکزی دنیای تخیلیِ نویسندة خلاق است. نقاد مضمونی تلاش میکند منِ دومش را با منِ دوم نویسنده یا منِ خلاقِ یک اثر هنری پیوند دهد تا بدین وسیله آگاهیها با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. نقاد مضمونی از طرفی باید نقش همدلی را بازی کند و از طرف دیگر باید عقل و علم را هنگام خوانش متن در نظر بگیرد تا بتواند به شبکههای واژگانی و تصویری موجود در یک ابژه راه پیدا کند. مضمون در اثر هنری به شکلهای گوناگون در شبکههای کلامی و تصویری دائماً تکرار میشود. هدف از نقد مضمونی نزدیک کردن آگاهی، به دنیای تخیل، اندیشه و احساس خالق اثر هنری است.
گاستون باشلار ، روسه ، ژیلبر دوران و... ازجمله نقادانی هستند که تلاش کردند ضمن در نظر گرفتن ادبیات به عنوان موضوعی شناختی با آن نقش همدلی را برقرار کنند. ژیلبر دوران همچون استادش گاستون باشلار و مانند روسه تلاش کرد بین مطالعات مضمونی و تحلیلهای ساختاری رابطه برقرار کند که در این مقاله روش او معرفی و بررسی میشود.
محور اصلی مقالة حاضر معرفی روشی علمی است که به کمک آن بتوان از خلال تصاویر متفاوت و شبکههای کلامی متنوع به هستة مرکزی حسی- ادراکی و تخیلی متن دست یافت تا به منِ خلاق نویسنده رسید و معنا را از میان این لایههای ضخیم درک کرد. یکی از اهداف این نوشتار پاسخ به این پرسش اصلی است که چرا نقاد باید منِ نویسنده و منِ خواننده را در اسطورة آغازین و نه در اسطورة فردی جستوجو کند؟
واژگان کلیدی:
منِ نویسنده، منِ خواننده، مضمون، آگاهی، تخیل، خوشة تصاویر، تصاویر همشکل، رابطه.