سرآغاز
این شماره از پژوهشنامه حاوی هفت مقاله است که همانند شمارههای پیشین به دو بخش تقسیم شده است. بخش نخست شامل دو مقاله است: مقالة آغازین به معرفی یک نظریه و نقد نوین یعنی «ساختار افق» میپردازد که برای اولین بار است که در ایران مقالهای کامل به این موضوع اختصاص یافته است. مؤلف کوشیده است با رویکرد «ساختار افق» به بررسی آثار دو نقاش برجستة رمانتیک آلمانی بپردازد. دیگر مقالة این بخش با تعمق در آثار یکی از نظریهپردازان سنتگرا، تیتوس بورکهارت، به بررسی رابطة زمان و مکان مقدس از نظر وی میپردازد.
در بخش دوم یا نقدنامه نیز پنج مقاله ارائه شده است که متضمن توجه به آرای سنتگرایان و تعریف ایشان از مفاهیمی چون زیبایی، هنر، هنر مدرن و ... ، و نیز تأویل، تشریح و نقد این آراء میباشد. نظریه و نقد سنتگرایان- اگر بتوان با تسامح از واژة نقد استفاده کرد- دارای طرفداران بسیاری در میان محققین برجستة کشورهای اسلامی و بهخصوص ایرانی است. فرهنگستان هنر نیز برای معرفی و تبیین این نظریات تاکنون دو هماندیشی بینالمللی برگزار کرده است. در نقدنامه سعی شده است با تأملی ویژه تا حد امکان به بخش مرتبط به نقد این رویکرد، که به دلایلی همواره مورد سوء تفاهم و بیتوجهی قرار گرفته است، پرداخته شود. بیشک نگاه انتقادی مقالات به همة وجوه آراء سنتگرایان نمیپردازد؛ بر این اساس سعی شده است در مقدمة نسبتاً مفصلی پرسشهایی برای تأمل بیشتر و چالش در آرای نظریهپردازان این عرصه فراهم آید و مبنایی برای پژوهشهای آینده در این زمینه باشد. پژوهشنامه از مقالاتی که از منظرهای گوناگون به نقد آرای سنتگرایان دربارة هنر بپردازد، برای چاپ استقبال خواهد کرد.
در پایان لازم است از دبیران محترم علمی این شماره آقایان: دکتر سعید بینایمطلق و دکتر حسن بلخاری برای همکاریهای ارزندهشان با پژوهشنامه سپاسگزاری و قدردانی کنیم.
نظریة «ساختار افق» که توسط میشل کولو نظریهپرداز و شاعر معاصر پایهگذاری شده است، نقد ساختار افق را نیز برای مطالعة آثار ادبی و هنری در پی داشت. این نظریه و نقد بسیار وامدار نظریههای پدیدارشناسانه و مضمونگرایانه، به ویژه آثار ژانپیر ریشارد است و در واقع ادامة آنها بهحساب میآید. نظریه و نقد ساختار افق در دهۀ اخیر مورد استقبال محققان و منتقدان بزرگی به ویژه در فرانسه قرار گرفته، ولی متأسفانه در کشور ما ناشناخته است. این نوشتار علاوه بر معرفی اجمالی نظریۀ ساختار افق، میکوشد نقد ساختار افق را در آثار دو نقاش رمانتیک آلمانی کاروس و فریدریش بهکار بندد.
واژگان کلیدی: افق، منظره، ساختار افق، میشل کولو، نقاشی رمانتیک، کاروس، فریدریش.
معرفی رویکرد «ساختار افق» و کاربرد آن در بررسی نقاشیهای کاروس و فریدریش
دکتر آناهید همپارتیان
ظریة «ساختار افق» که توسط میشل کولو نظریهپرداز و شاعر معاصر پایهگذاری شده است، نقد ساختار افق را نیز برای مطالعة آثار ادبی و هنری در پی داشت. این نظریه و نقد بسیار وامدار نظریههای پدیدارشناسانه و مضمونگرایانه، به ویژه آثار ژانپیر ریشارد است و در واقع ادامة آنها بهحساب میآید. نظریه و نقد ساختار افق در دهۀ اخیر مورد استقبال محققان و منتقدان بزرگی به ویژه در فرانسه قرار گرفته، ولی متأسفانه در کشور ما ناشناخته است. این نوشتار علاوه بر معرفی اجمالی نظریۀ ساختار افق، میکوشد نقد ساختار افق را در آثار دو نقاش رمانتیک آلمانی کاروس و فریدریش بهکار بندد.
واژگان کلیدی: افق، منظره، ساختار افق، میشل کولو، نقاشی رمانتیک، کاروس، فریدریش.
سرزمینی بر لبة زمان، بازخوانی اندیشههای فلسفی تیتوس بورکهارت دربارة جغرافیای رمزی «مغرب اقصی»
شهرام خداوردیان
بازخوانی «نانوشتههای میان سطور» در اثری از تیتوس بورکهارت دربارة «مغرب اقصی»، تکیهگاهی برای دریافت نگرة سمبولیک او به جای-گاهِ «مغرب» مثالی و طرح جستوجوهایی فلسفی دربارة دیدار «زمان» با «ابدیت» از دیدگاه متافیزیک سنتی است. دیدار «زمان» با «ابدیت» یا بهعبارتی دقیقتر استحالة امتداد تشکیل شده از «اکنونهای در- جریان» در لمحهای از «اکنونِ ابدی» در آستانة غروب، متناظر با تنگ شدن فضا-زمانِ حیات و ثقل هستیشناختیِ نفسی است که در جریان سلوکی معنوی به صورتی مدام در آستانة فقر- مرگِ اختیاری قرار دارد و این البته یکی از مشخصههای بارز آموزههای تصوف مغربی است. این بررسیها زمینة نگرهای خاص به مشخصة برزخی جغرافیای مثالی مغرب و متعاقباً بررسی دوگانهایی چون «شهر» و «بیابان» و «یکجانشینی» و «کوچنشینی» را فراهم میآورند.
واژگان کلیدی: مغرب مثالی، زمان، ابدیت، اکنونِ در-جریان، اکنون ابدی.
سنتگرایان، زیبایی و سلسله مراتب هنر
دکتر محمدحسن فغفوری
سنتگرایان بهطور کلی هنر را به سه دسته تقسیم میکنند. هنر دینی و هنر سنتی دو وجه این هنر معنوی است لیکن مهمتر از این دو هنری است که اینان از آن به عنوان هنر «قدسی» تعبیر میکنند. میان این سه وجه تجلی هنر معنوی مرزبندی مشخصی وجود دارد.
هنر قدسی تأثیر مستقیم بر هنر دینی و هنر سنتی دارد، زبان خاص خود را داراست، و پیام آن جهانشمول است. پیام هنر قدسی در حیطة همه ادیان یکی است اما تجلیات این پیام در کیان هر دین اشکال خاص خود را دارد. در چارچوب مسیحیت این وجه در هنر شمائلپردازی و در حیطة اسلامی در هنر تلاوت قرآن کریم، خوشنویسی، در معماری قدسی، و نیز در برخی ازآثار ادبی عرفانی متجلی است.
ویژگی هنر قدسی زیبائی آسمانی آن است اما در هنر قدسی زیبائی خود هدف نیست. بلکه برعکس این زیبائی آئینه تجلی زیبائی نا متناهی خداوند است. این چنین زیبائیای رو به عالم درون و معنا دارد. در نتیجه هنرمندی هم که به خلق چنین آثاری میپردازد انسانی ویژه است و هم بیننده یا شنونده آن بشری است خاص و متفاوت با دیگران.
با در نظر داشتن تعاریف فوق این مقاله به بررسی ویژگیهای هنر سنتی و بهویژه متعالیترین وجه آن یعنی هنر قدسی میپردازد. در این چارچوب ضمن بررسی ویژگیهای این هنر به آرا و عقاید برخی از برجستهترین سخنگویان مکتب سنتگرا در غرب و بهویژه به نظریات کوماراسوامی ، رنه گنون ، شوان ، مارتین لینگز ، و سید حسین نصر و تعاریف آنان از هنر قدسی خواهد پرداخت. اشارهای نیز به مقبولیت یافتن روز افزون این وجه هنر هم در چارچوب اسلام و هم ادیان دیگر خواهد شد.
واژگان کلیدی: هنر قدسی، هنر دینی، هنر معنوی، هنر سنتی، زیبایی .
بررسی و نقد زیبایی و کمال از نظر آناندا کوماراسوامی
دکتر سعید بینایمطلق
به نظر آناندا کوماراسوامی چیزها، به لحاظ زیبایی با یکدیگر برابرند در نتیجه میان یک «کلیسای جامع» و یک «انبار» و یا میان یک «گل سرخ» و «کلم بدبو» فرقی نیست و نمیتوانیم بگوییم یکی «بهتر» از دیگری است. زیرا هر یک از آنها تا جاییکه آنچه باید باشد، هست، زیباست. بنابراین از نظر زیبایی، یکی بر دیگری پیشی یا برتری ندارد. بر این اساس نمیتوان چه در هنر و چه در طبیعت از «زشت» یا «کمتر زیبا» سخن گفت و یا برای زیبایی مدارجی قائل بود. موضوع این مقاله بررسی نقد این نگرش به زیبایی است.
واژگان کلیدی: خوب، زیبایی، کمال، نظم، راز، شکیل، ناشکیل
آناندا کوماراسوامی و تفسیرِ نمادها
نیکلاس بویلستون
در این مقاله نخست چکیدهای از نگرش و آرا کوماراسوامی درباره نمادهای رایج در هنر سنتی ارائه میشود. سپس نگارنده با استفاده از نوشتارهای دیگر کوماراسوامی دربارة هنر سنتی به بررسی نظریات وی در اثری که با عنوان «تعبیر و تفسیر نمادها» نگاشته، میپردازد. این مقاله درصدد پاسخگویی به پرسشهای زیر است: الف: برداشت کوماراسوامی از نقش نمادها در هنرسنتی چگونه است؟ ب: کوماراسوامی چگونه برداشتهای خود را از نقش نمادها در هنر سنتی ارائه میکند؟ ج: در نهایت به مقایسه میان نگرش کوماراسوامی به نمادگرائی سنتی و آرای دیگر متفکران سنتگرا بهویژه نظریات رنهگنون ، مارتین لینگز و فریتهیوف شوئون میپردازد. بر این اساس پس از بحث راجع به وجوه تمایز میان ظاهر و باطن در هنر سنتی به تمایز میان صور هنری و عین ثابته پرداخته و رابطة نمادگرایی در هنر با نمادگرایی در وحی و در طبیعت نشان داده میشود.
واژگان کلیدی: نماد، نمادگرایی هنر، سنت، سنتگرایی، هنر سنتی.
نقد حکمای حکمت خالده بر اندیشه و هنر مدرن با تکیه بر آثار فریتهیوف شوئون
ایرج داداشی
مکتب حکمت خالده نه نحلهای مولود مدرنیسم است نه جنبشی از جنبشهای موسوم به پستمدرن. هر چند این مکتب در دوران معاصر بازخوانده میشود، اما حکمت خالده حکمتی سرمدی است که در همة دورههای حیات بشر از سرچشمههای الهیاش بهره برده شده است. دنیای مدرن همواره با خودستایی، خود را معیار و محور هر امری میپندارد. بههمین دلیل و به علت تنگنای معرفتشناختی و جهانشناختیاش سرمدی بودن و الهی بودن حکمت خالده را مدعایی گزاف برمیشمرد. دنیای مدرن اگر توجهی نیز به حکمت خالده میکند، این توجه را به معیارها و مقیاسهای خود تقلیل داده است، و حکمت خالده را فلسفهای ایدئولوژیک با اصول موضوعهای پیچیده و غیر علمی یا متناقضنما معرفی میکند. اگر مدرنیته زمانمندی را اساس وجودی خویش برمیشمرد، سنّت همواره در سرمدیت الهی خویش بی تحویل و تبدیل باقی است. در این مقاله میکوشیم با بیان برخی نقدهای فرزانگان حکمت خالده بر هنر معاصر، مبانی این نقد را تبیین کنیم.
واژگان کلیدی: حکمت خالده، جاویدان خرد، حکمت سنتی، حکمت اسلامی، نقد هنر مدرن.
نقدِ نقد (نقدی بر آرای منتقدان ِ سنت گرایان پیرامون هنر اسلامی)
دکتر حسن بلخاری قهی
در یکی دو قرن گذشته مهمترین آرا دربارة مبانی نظری هنر اسلامی را اندیشمندانی با عنوان «سنتگرایان» (همچون رنهگنون، فریتهیوف شوئون، مارتین لینگز، دکتر نصر، و تیتوس بورکهارت) ارائه دادهاند. اصلیترین وجه این آرا، تفسیر و تأویل هنر اسلامی بر اساس مبانی حکمی و عرفانی اندیشة اسلامی است. سنتگرایان، هنر اسلامی را تصویر نمادین معانی باطنی اسلام و بهویژه شیعه دانسته و در این راه به تأویل گستردة این هنر براساس آموزههای عرفانی و شیعی دست زدهاند.
آرای ایشان را منتقدانی نقد و بررسی کردهاند که از جملة آنان نجیباوغلو، استاد دانشگاه هاروارد، است. این مقاله آرای منتقدانی چون نجیباوغلو و دیگر منتقدان هنر اسلامی را نقد و ارزیابی کرده است.
واژگان کلیدی: سنتگرایان، هنر اسلامی، نقد، تأویل.
|