سرآغاز
مقالههای این شمارة پژوهشنامه به شیوة معمول گذشته در دو بخش تنظیم شده است؛ مقاله آغازین به منشأ و ماهیت الهی هنرهای سنتی میپردازد و این امر را دلیلی بر نقدناپذیری هنرهای سنتی به شمار میآورد. دیگر مقالة این بخش تألیف پژوهشگر برجستة پاکستانیالاصل که همراه با ترجمة فارسی آن در این شماره منتشر شده است، به اهمیت تاریخ و پیشرفت هندسه در هنرهای اسلامی میپردازد و بر دانش آفرینی در جهان اسلام تأکید میکند. بخش دوم نیز با پنج مقاله یکی از مهمترین رویکردهای نظری و انتقادی در حوزة هنر و ادبیات یعنی نظریة انتقادی یا مکتب فرانکفورت را مورد توجه قرار داده است. عمر نسبتاً طولانی و عمق نظری این مکتب همچنین ارتباطش با جریانات فکری و اجتماعی، رویکردی تأثیرگذار و مادر از آن ساخته است؛ به گونهای که رویکردهای دیگر مستقیم یا غیر مستقیم از آن بهره بردهاند. به عبارتی، بدون اختصاص جایگاهی مهم به نظریة انتقادی نمیتوان نظریه و نقد قرن بیستم را مطالعه کرد. نظریه و نقد فرانکفورتی از رویکردهای فرهنگی در حوزة مطالعات هنری و ادبی محسوب میشود. از همین روی، رویکردی فرامتنی و بافتاری است که در آن به مسائل اجتماعی تولید و مصرف هنری توجه خاص شده است. نظریه پردازان این مکتب آثار ارزشمندی را در حوزة نظریه و نقد هنری و ادبی ارائه کردهاند. به همین دلیل پژوهشنامة فرهنگستان هنر که میکوشد رویکردهای نظری و نقد هنری را به ویژه در قرن بیستم معرفی کند، پس از بررسی نُه رویکرد گوناگون، این شماره را به مکتب انتقادی فرانکفورت اختصاص داده است. از این رو، در بخش نقدنامة خود با عنوان نقد فرانکفورتی، مقالاتی از برجستهترین محققان این حوزه گردآوری شده است که به زیباییشناسی و نقد آرای برجستهترین نظریهپردازان این مکتب میپردازد. در پایان از همة محققان ایرانی و خارجی که با این شماره همکاری کردهاند و بهخصوص آقای دکتر نوذری، دبیر علمی بخش نقدنامه و نیز جناب آقای مهندس میرحسین موسوی به خاطر همکاری ویژهای که با این شماره داشته اند، سپاسگزاری میشود.
خاستگاه زیبایی و هنر در سنّت ایرانی
دکتر نیّر طهوری
با تأمل در آثار هنری ایران قبل و پس از اسلام، آنها را در انطباقی تنگاتنگ ولی رمزی با باورهای اعتقادی این مرز و بوم مییابیم. از آنجا که هنر شاخهای از معرفت و حاصل ادراکی وجودی از هستی به شمار میرفت، اثر هنری نیز نتیجۀ معرفت حاصل از سلوکِ هنرمند در سیری دائمی از حقیقت به عالم خاکی و نیز رجوع دوباره بدان بود. بدین دلیل برای شناخت هنر و زیبایی در باورهای ایرانی به ویژه پس از اسلام، باید به مسئلۀ خلقت رجوع کرد که بر اساس آن عالم هستی از حضرت حق نشئت میگیرد و به صورتی سلسله مراتبی در کسوت موجودات ظاهر میشود. هر موجود در این نظام نسبتی ویژه با حقیقت و زیبایی دارد. در نتیجه اثر هنری و هنرمند نیز در همین حیطه قرار میگیرند.
در نوشتار حاضر، پس از روشن کردن نسبت حقیقت با زیبایی و نیز ارتباط این دو با هنر، هنرمند و اثر هنری در باورهای ایرانی- اسلامی، کوشش شده نشان داده شود که چنین هنری حاصل بصیرتی باطنی است و بنابراین، درک آن نیز مستلزم دریافتی درونی و وجودی است که در معیارهای عقلی و حسی نمیگنجد. سرانجام آشکار میشود به دلیل غلبۀ کیفیت بر کمیت در همه چیز از جمله حروف و اعداد، در ایران پس از اسلام بهتدریج خوشنویسی و معماری نسبت به هنرهای دیگر از جایگاه و مرتبت برتری برخوردار میشوند.
واژگان کلیدی: هنر، سنّت ایرانی ـ اسلامی، حقیقت، نور، وجود، هستی، کمال و جمال، حسن، زیبایی.
یادداشتهایی مقدماتی بر درک اهمیت تاریخی هندسه در اندیشة اسلامی، و نقش سرکوبشدة آن در تبارشناسیِ تاریخ جهان
دکتر رشید آرایین
هدف این مقاله آغاز پژوهشی جدّی دربارة اهمیت تاریخی پیدایش و پیشرفت هندسه به مثابة صورتی هنری در هنر اسلامی است که از نگاه من، نه تنها بیانگر تداوم تاریخی دانش تولیدشده از سوی یونانیان است، بلکه این دانش را در مسیر عقلانی تاریخی که به دوران مدرن ما میرسد، پیش برده است. بنابراین، بافت این بررسیِ ابتکاری، وضعیت کنونی جهان، بهویژه جهان اسلام است، چرا جهان اسلام اکنون دچار حالتی شده است که سنت اندیشة عقلانیاش - که بهویژه با هندسه غنی شده - دیگر نقشی در آن ندارد؟ چرا مرتبة خودآگاهی و روحی را که در گذشته موجد علم، فلسفه و هنر عظیمی بود رها کرده است، و اکنون به تقلید دیگران میپردازد؟ و چرا در دام جهانبینیای افتاده که در واقع، نه تنها با روح، که با جایگاه جهان اسلام در تبارشناسی تاریخ جهان مخالف است و آن را نفی میکند؟ آیا اکنون این امکان وجود دارد که دستاوردهای گذشتة تاریخ اسلام بازیابی شود؟ و چگونه؟ آیا اکنون میتوانیم بدون اینکه به ذهن فرد اجازه دهیم آزادانه و خردمندانه بیندیشد، تاریخ اسلام را احیا و زنده کنیم تا بتواند نه تنها اهمیت گذشته، بلکه این مسئله را درک کند که این گذشته چگونه میتواند اکنون ما را، به طور جمعی، به پیش هدایت کند؟
واژگان کلیدی: هندسه، هنر اسلامی، دنیای اسلام.
نظریة انتقادی مکتب فرانکفورت؛ هنر منفی در آرای تئودور آدورنو
دکتر احمدعلی حیدری
این مقاله ضمن شرح کوتاهی از چگونگی تکوین مکتب فرانکفورت، به مراحل مختلف تطور آن اشاره دارد و ویژگی مقابلة یاران این مکتب را با جوامع تکساحتی و افراط در آرای مبتنی بر اصالت عمل، برجسته میکند.
نگاه منفی و انتقادی این اندیشمندان در مقولة هنر بهنحو بارزی در تلقی تئودور آدورنو و مشخصاً در مفاهیم اوتوپیا و دیالکتیک منفی ظاهر میشود. آدورنو به ارزیابی وجهة تأییدی منظر زیباییشناختی آنگونه که در آرای کانت و هگل ترسیم شده، میپردازد و با تحلیلی جذاب نشانمیدهد که چه عناصری در بن نگاه تأییدی شرایط لازم را برای استیلای خرد ابزاری در هنر فراهممیآورد. رأی منفی آدورنو در تلقی زیباییشناختی رویدادی است که مؤلفههایی همچون پریشانی، شوک، دیگربودن و خلافآمدعادت، مقومات اصلی آن است.
واژگان کلیدی: مکتب فرانکفورت، نظریة انتقادی، دیالکتیک منفی، منظر تأییدی هنر، زیباییشناسی منفی.
نگاهی به آرای تئودور آدورنو در باب زیباییشناسی و هنر
دکتر حسینعلی نوذری
در نوشتار حاضر به رئوس عمدة آرای تئودور آدورنو (69-1903)، دربارة زیباییشناسی و هنر میپردازیم. آدورنو علاوه بر اینکه در حوزههای علوم اجتماعی، فلسفه و علوم انسانی پژوهشها و تحقیقات ارزشمندی انجام داده در حوزة فلسفة هنر و زیباییشناسی نیز تحلیلها و الگوهای نظری و رویکردهای پیچیده و در خور تأملی ارائه کرده است. به همین سبب در این نوشتار با اشاره به نظریات فلسفی وی در قالبهای متنوعی چون دیالکتیک منفی، نقد فرهنگ، حقیقت ناخواسته و... جایگاه و موقعیت گفتمان زیباشناسیک آدورنو و فرایند تحول آن را مورد بررسی قرار دادهایم. نظریة زیباییشناسی آدورنو، جایگاهی محوری و کانونی در منظومة نظریة انتقادی در قرائت وی دارد. در این بحث، دیدگاههای او را از لابهلای اثر ماندگار و تأثیرگذار وی یعنی کتاب نظریة زیباییشناسی استخراج و تحلیل کردهایم.
دغدغة همیشگی آدورنو نسبت به هنر مستقل و هنر معتبر و طرح مقولة «استقلال هنر» مطالعات زیباشناسیک وی را کاملاً از مطالعات سایر نظریهپردازان انتقادی در باب هنر و زیباییشناسی متمایز ساخته است. این موضوع که مضمون محوری و اساسی کتاب نظریة زیباییشناسی وی قرار گرفته است، در بخش دیگر نوشتار پیش روی، به دلیل موضع چالشانگیز و متناقض آن در نظریه و گفتمان هنر قرن بیستم، بررسی و تحلیل شده است؛ به ویژه این دیدگاه آدورنو که «استقلال هنر و قائل نشدنِ کارویژهای اقتدارگرا، دستوری و کلیشهای برای آن، این امکان را به هنر میدهد که به منزلة نقد جامعه عمل کند».
واژگان کلیدی: هنر، زیباییشناسی، نظریة انتقادی، صنعت فرهنگ، مکتب فرانکفورت، هنر مستقل، دیالکتیک منفی، نقد فرهنگ، سرشت اثر هنری.
نقدی بر زیباییشناسی مارکوزه
دکتر داگلاس کِلنِر
داگلاس کِلنر پژوهشگر برجستة آثار مارکوزه در این مقاله نکات قابل توجهی را دربارة رابطة این فیلسوف و زیباییشناسی مطرح میکند. در واقع، بسیاری از آثار اصلی مارکوزه عمدتاً بازتاب تفکرات وی دربارة هنر و آزادی هستند. او طی دوران طولانی و ممتاز کاریاش نگرة نقد اجتماعی، زیباییشناسی رادیکال، نگرة روانکاوی و فلسفة آزادی و انقلاب را به نحو منحصر به فردی تلفیق کرد. بنابر بینش دیالکتیکی او، نگرة انتقادی از یک سو باید شکلهای سیطره و سرکوب و از سوی دیگر، زمینههای امید و آرزوی رهایی را ترسیم کند. از نظر مارکوزه فرهنگ و هنر نقش مهمی در شکلدهی به نیروهای سلطه و در عین حال ایجاد امکان رهایی ایفا میکنند. بدین ترتیب، هنر، وجه زیباییشناختی و رابطة بین فرهنگ و سیاست عملاً نقاط تلاقی آثار و محور نوشتههای او شد.
در همین راستا زیباییشناسی، عنصر کلیدی، اولیه یا محوریِ تفکرات مارکوزه نیست. در واقع مارکوزه هنر را به منزلة یاور انقلاب قلمداد میکند، گرچه دغدغه نسبت به هنر و نگرة زیباییشناسی جزء مهمی از طرح اوست که تاکنون به طور کلی ارزیابی نشده و جایگاه واقعی خود را در آثار وی نیافته است. مارکوزه هیچگاه به نحو متقاعدکنندهای نگرة زیباییشناختی خود را به صورت اثری جامع مانند آنچه در آثار آدرنو، لوکاچ و به اشکالی پراکندهتر نزد سارتر، گلدمن و بنیامین دیده میشود در نیاورد. آخرین کتاب او بُعد زیباییشناختی هم بسیار کوچک و مختصر است.
واژگان کلیدی: زیباییشناسی، انقلاب، هنر رهاییبخش، نگرة انتقادی، تأویل.
اثر هنری از دیدگاه والتر بنیامین
دکتر سید سعید فیروزآبادی
مقالة پیش روی میکوشد با شرحی بر نگرش والتر بنیامین به هنر، کاربرد این نظریه در عصر حاضر را بررسی کند. بر این اساس، پس از توضیحی کوتاه دربارة مفهوم هنر در دوران بازتولید اشیا، به شرح مفاهیم بنیادین بنیامین برای خوانش هنر و اثر هنری پرداخته میشود و در پایان، ضمن بررسی نگرش دیگر اندیشمندان به این مقوله، میزان تأثیرپذیری بنیامین از آنان تحلیل خواهد شد. پیکرة مطالعاتی این تحقیق نوشته¬های منتشر شدة این متفکر در زمان همکاری با مؤسسۀ پژوهشهای اجتماعی است.
واژگان کلیدی: هنر، اثر هنری، هاله، اصالت هنری، بازتولید ماشینی.
جایگاه ناپایدار زیبایی در نظریات هابرماس
دکتر مسعود پدرام
یورگن هابرماس ، نظریهپرداز انتقادی نسل دوم مکتب فرانکفورت، علیرغم ارائة نظریهای فراگیر دربارة مدرنیته، به ماهیت آیندة هنر مدرن، آنگونه که نظریهپردازان نسل اول پرداختند، توجه نمیکند. نظریهپردازان برجستة نسل اول همچون آدورنو و مارکوزه ، از آنجا که عقلانیت ابزاری و تکنولوژیک را در وضعیت مدرن بیبدیل مییابند، زیباییشناسی و هنر را راهی برای رهایی از سلطة عقلانیتِ مدرن تلقی میکنند، اما هابرماس، از طریق بازسازی عقلانیت و برجسته کردن وجه تفاهمی (مفاهمهای) آن در برابر وجه ابزاری، رهایی را که گوهر نظریة انتقادی است، با عقلانیت آشتی میدهد و جایگاه زیباییشناسی و هنر را در کنار عقلانیت مدرن، و نه در برابر آن، میبیند. وی سپس آن را از فرایند عقلانیت تفاهمی جدا میکند و وجهی متمایز از کنش تفاهمی به آن میبخشد. به یک معنا، میتوان گفت که او وجه کانونی هنر و زیباییشناسی را از اندیشة رهایی، که مورد توجه نظریهپردازانی چون مارکوزه و آدورنو بود، میزداید.
واژگان کلیدی: نظریة انتقادی، آدورنو، هابرماس، نظریة کنش تفاهمی ، زیباییشناسی و هنر.
|