سخن ناشر
هنر حاصل ذوق، حس زيباييشناختي هنرمند، تجربهها و آموختههاي اوست. هنرمند در اين مسير، در تعامل با هنر و دانش اقوام و ملل ديگر، بر غناي تجربة خود ميافزايد و افق ديد خويش را ميگستراند و از اين رهگذر آثار و انديشههاي هنري به منصة ظهور ميرسد و ميراث هنري شكل ميگيرد. اين ميراث هنري جلوة تلاش هنرمندان، انديشمندان و انسانهايي است كه در آفرينش اثري زيبا سهم داشتهاند. در واقع، آنچه به منزلة دستساختهاي انساني در قالب بنايي عظيم، مجسمهاي زيبا، تابلوي نقاشياي چشمنواز و خطوط اسرارآميز خودنمايي ميكند، تحتتأثير انگارهها و انديشههاي رايج در تمدنهاي گوناگون بشري است. مهم آن است كه اين ميراث شناخته شود و ابعاد گوناگون هنري، فلسفي، تاريخي، جامعهشناختي، انسانشناختي و ... آن تحليل و بررسي شود.
بر همين اساس، فرهنگستان هنر ميكوشد برمبناي رسالتي كه در نشر، ترويج و حمايت از هنر برعهده دارد، علاوه بر برپايي همايشهاي بينالمللي، همانديشيها و نمايشگاههاي مختلف، با انتشار مجموعه آثاري در حوزههاي گوناگون هنر پاسخگوي نياز هنرمندان و محققان باشد.
بررسي آراي انديشمندان برجستهاي كه به نگارش در قلمرو هنر پرداختهاند، ازجمله حوزههاي مهمي است كه انتشارات فرهنگستان هنر بدان اهتمام ميورزد.
در اين چارچوب، ترجمه و نشر مجموعه مقالات و رسالههايي درخصوص زيباييشناسي و فلسفة هنر در دستور كار قرار گرفته است. كتاب حاضر، بهعنوان چهارمين جلد اين مجموعه متني برگزيده از فيلسوف شهير فرانسوي گاستون باشلار است كه حاوي ديدگاه خاص نويسنده دربار نحوة مواجهه با آثار هنري (شعر)، معناي آنها و چگونگي همراهي با اين آثار است.
اميد است انتشار چنين مباحثي برخي كاستيهاي موجود را در زمينة منابع آكادميك زيباشناسي و فلسفة هنر مرتفع كند.
انتشارات فرهنگستان هنر
بهار 1385
يادداشت مترجم
هنر با حقيقت چه نسبتي دارد؟ آيا هنر ما را به دركي از واقعيت ميرساند كه علوم و فنون ديگر از آن ناتواناند؟ اساساً آيا ميتوان از هنر براي شناخت بهتر و كاملتر واقعيت بهره برد يا اينكه هنر امري غيرمعرفتي و مربوط به حوزة احساسات و عواطف است؟ آيا لزومي دارد كه فيلسوف در كنار واقعيتهاي برآمده از علم به صور خيال هنرمندان نيز بها دهد؟ و اگر بايد چنين كند، چگونه بايد به سراغ اين آثار برود و به فهم معنا و اهميت آنها برسد؟
باشلار در اين مقاله بهشيوة خاص خود نشان ميدهد كه چگونه ميتوانيم از هنر (شعر) براي غنيسازي فهم و درك خود از واقعيت بهره ببريم و چگونه شعر جهاني واقعيتر از علم و فلسفه را به ما نشان ميدهد. باشلار ميگويد بايد از زبان فلسفه و مابعدالطبيعه فاصله گرفت و بهجاي آن به سراغ شعر و صور خيال شاعران رفت و به پديدارشناسي خيال پرداخت. ميتوان خطوط اصلي استدلال اين مقاله را بهترتيب زير بيان كرد:
1) باشلار در بخش نخست مقاله بر دو مفهوم برون و درون متمركز ميشود. برون و درون در بادي امر تفاوتي مكاني را نشان ميدهند اما باشلار ما را از درك صرفاً هندسي و مكاني اين تقسيمبندي برحذر ميدارد و به دامنة وسيع معنايي آنها اشاره ميكند كه در آن ديگر برون و درون صرفاً يك تقابل هندسي و مكاني را نشان نميدهند و اصلاً با هم در تعارض قرار ندارند بلكه درهم ميآميزند و هر مكان بروني ميتواند تبديل به مكاني دروني شود و بالعكس. همين دامنة وسيع معنايي به برون و درون نقشي محوري به انديشة ما ميدهد و آنها را وارد حوزههاي گوناگون تفكر و خيال ميكند. باشلار اشاره ميكند كه فهمِ صرفاً مكاني و هندسي از اين تقسيمبندي ما را از درك ظرايف معنايي و اهميت و دلالت آن باز ميدارد و اين توهم را بهوجود ميآورد كه همة مكان را يكپارچه و بيتمايز بدانيم.
2) اما اين هندسهزدگي بلاي جان فلسفه و مابعدالطبيعة رايج است. زبان فلسفه ميخواهد همه چيز را واضح و مرزكشيشده درك كند. مابعدالطبيعه در پي تمايزهاي قطعي است و در اين راه دست به انتزاع ميزند و بدينسان اشياء را از رنگ و بويشان در تجربههاي جزئي روزانه دور ميكند. بهنظر باشلار اين امر به فهم سطحي و نادرست واقعيت منجر ميشود، فهمي كه تجربههاي دقيق اوليه را تحريف ميكند. پس بهجاي اين بايد به سطح تجربههاي روزانه بازگشت و پوستة ادراك را حفظ كرد. از همينرو باشلار معتقد است كه مابعدالطبيعه بهجاي آنكه ديداري باشد (يعني از صور و مفاهيمي استفاده كند كه وابسته به ادراك بينايي هستند) بايد شنيداري شود زيرا در ديداري بودنْ ميل به هندسهگرايي تشديد ميشود. باشلار مينويسد: «وجود به خود نمينگرد. بلكه شايد به خود گوش ميدهد و برجسته و مشخص نيست و با نيستي مرزكشي نميشود».
3) اما براي درك و دريافت و استفاده از اين تجارب بايد از چه منبعي بهره برد. باشلار زبان انتزاعي فلسفه و مابعدالطبيعه را كه از مفاهيم و عبارات فسيلشده بهره ميبرد، عقيم ميداند. بهنظر باشلار شاعران با استفاده از زبان پوياي خود اين ادراك را بهبهترين نحو در اختيار ما قرار ميدهند. صور خيال شاعران واقعيت را در تنوع و غناي حقيقياش بر ما آشكار ميسازد. اما چگونه بايد به سراغ خيال شاعران رفت و اهميت و معناي آنها را دريافت؟
4) باشلار در اين مرحله از پديدارشناسي خيال سخن ميگويد: روش پرداختن به آثار شاعران پديدارشناسي است. باشلار پديدارشناسي را در تقابل با ديگر شيوههاي پژوهش مانند روانكاوي قرار ميدهد و اين تقابل را با استفاده از مفاهيم «فروكاهش» و «مبالغه» روشن ميسازد. در روانكاوي خيالات شاعران را نشانه و معلول امر ديگري ميدانند و آنها را به علل و زمينههاي اصليشان فرو ميكاهند. اما باشلار ميگويد ما در مواجهه با خيال شاعران در پي تعليل و فروكاهش آنها نيستيم بلكه در پي درك خود صور خياليم. ما بايد با قبول صور خيال آغاز كنيم و تا آنجا كه ميتوانيم با مبالغه، صورخيال را افزايش دهيم. در واقع مبالغه نوعي رويكرد همدلانه و مشاركتجويانه و بازيگرانه در خيال شاعر است؛ يعني ما سعي كنيم خودمان را در دلِ آن خيال بيفكنيم و گوشههاي ناگفتة آن را كشف كنيم. روشن است كه الگوي پديدارشناسانة باشلار نوعي پديدارشناسي غير هوسرلي است.
5) باشلار در ادامة اين مقاله عملاً به پديدارشناسي خيال شاعران ميپردازد و خصوصاً با بررسي صورخيال مربوط به مكان بر يكپارچه و هندسي نبودن مكان و عدم وجود تمايز قطعي ميان مكان بيروني و دروني تأكيد ميكند. طرح افكندن تمايز قطعي ميان برون و درون صرفاً كليشهاي زباني و انتزاعي مابعدالطبيعي است. انتزاعي كه ما را از تجربههايِ عميقِ واقعيتِ زيستهشده غافل ميسازد.
باشلار فيلسوفي غريب و نامتعارف بود و بهشيوة خاص خود ــ كه چندان هم آسانياب نيست ــ مينوشت و ميانديشيد؛ با آنكه آراي او مشابهتهايي با آراي برخي فيلسوفان قبل و بعد از وي دارد، سخن از تأثير و تأثر قطعي مشكل است. مقالة ديالكتيك برون و درون بخشي از كتاب بوطيقاي مكان[1] باشلار است كه از برگردان انگليسي آن ترجمه شده و براي آشنايي بيشتر خوانندگان با باشلار مقدمة اتين ژيلسون بر ترجمة انگليسي كتاب نيز در آغاز مقاله آمده است.
در پايان بايد از دوستان عزيز آقايان اصغرپور ممقاني و صادقي عليآبادي تشكر كنم كه به مترجم در مقابلة پارهاي از قسمتها با متن فرانسه ياري رساندند.
[1]. Gaston Bachelard, The Poetics of Space, trans. by Maria Jolas. Orion press, 1969.
فهرست مطالب
سخن ناشر
يادداشت مترجم
مقدمة اتين ژيلسون
ديالكتيك برون و درون
پينوشتها
فهرست اعلام
واژهنامه