يادداشت دبير همانديشي
رولان بارت (1915-1980) شاخصترين چهره از نسل نشانهشناسان و منتقدان ادبياي بود که در دهة 1960 در فرانسه درخشيدند. بارت کارش را با تدريس در Ecole Pratique des Hautes در پـاريس آغـاز کرد و در زمـان مـرگش استـاد نشانهشناسي ادبي (عنواني که خود برگزيده بود) کالژ دوفرانس بود.
نخستين کتابش ـ درجة صفر نوشتار (1950) ـ نوشتهاي بسيار بحثانگيز، دربارة تاريخ سبک ادبي در فرانسه بود كه تأثيرات ژان پل سارتر در آن کاملاً مشهود است. در اين کتاب بارت به بررسي سبک نوشتاري کلاسيک فرانسه ميپردازد؛ پديدهاي که در اواسط قرن هفدهم شکل گرفت و در اواسط قرن نوزدهم دچار بحران شد. تا آن هنگام اصولاً تشخيص داده نميشد که اين نوع نوشتار در حقيقت سبک و شيوة بهخصوصي از نوشتن است که در زمان و مکان بهخصوصي شکل گرفته است. آناني که اينگونه مينوشتند احساس ميکردند که اين شيوة نگارش، اجتنابناپذير و تنها راه «درست» و «معقول» نوشتن است، يا به عبارتي بازتاب معصوم و بيغرض واقعيت است که در سطحي جهاني، همهوقت و همهجا مناسب و درخور است. بارت در همين وهم معصوميت و بيغرضي ترديد کرد و آن را بخشي از نيرنگ عمومي بورژوازي دانست.
همچنين او در اسطورهشناسي (1957) به تحليل نمونههايي از به اصطلاح فرهنگ «عامهپسند» و فرهنگ «والا» پرداخت. رولان بارت در جريان مجادلهاي با ريموند پيکارد ـ از استادان سنتگراي سوربون ـ به شاخصترين چهرة سنتشکن در جريان نقد ادبي و جنبش «نقد نو» بدل شد. اين جنبش که از رمان نوي فرانسوي الهام ميگرفت، در دهة 1960 وابسته به جناح چپ تندرو و از نظر روششناختي نيز بسيار متأثر از شيوههاي ساختگرا و نظريات سوسور و ياکوبسن بود.
بارت در سال 1964 کتابي با عنوان عناصر نشانهشناسي و در 1966 نيز مقالهاي بسيار اثرگذار به نام «درآمدي بر تحليل ساختار روايت» منتشر کرد. در اين دوره به نظر ميرسد او نيز در جستوجوي آرمان ساختگرايانة يافتن «علم» نقد ادبي است. بعدها و شايد تا حدي تحت تأثير دريدا و لاکان کانون توجه او از کاوش براي يافتن قواعد و قراردادهاي عام روايت به چگونگي توليد معنا در فرآيند خواندن تغيير کرد. در مقالة بسيار تأثيرگذاري که در سال 1968 تحت عنوان «مرگ مؤلف» نوشت مدعي شد که «تولد خواننده به بهاي مرگ مؤلف ممکن ميشود»؛ گفتهاي که به يکي از مباني پساساختگرايي بدل شده است.
شايد بتوان گفت مهمترين کار بارت در حوزة نقد ادبي اس/ زد (1970) است که شرح بسيار جامعي است بر داستان کوتاهي از بالزاک به نام سارازين، و طي آن مباحث نظري بسيار بديعي ارائه شده است. روش او در تحليل سارازين به کلي با روشهايي که در روايتشناسي ساختگرا به کار گرفته ميشد متفاوت است. اين روش در مقياس کوچکتري در مقالة «تحليل متني داستاني از پو» (1974) و در تحليل يکي از داستانهاي ادگار آلن پو به کار گرفته شده است. او متن را به واحدهاي معنايي کوچک (lexias) تقسيم ميکند و ميکوشد نشان دهد چطور هريک از اين واحدها به طور همزمان و در سطوح يا رمزگانهاي مختلف، معاني متفاوتي توليد ميکنند. در اس/ زد است که او تمايز ميان متون «خواندني» (lisible) و «نوشتني» (scriptable) را معرفي ميکند. مقصود او از متون «نوشتني» آن دسته از نوشتهها هستند که خواننده را به مشارکت فعال در توليد معناهايي که حد و پاياني بر آنها نميتوان متصور شد، دعوت ميكنند. گروه اول را صرفاً به اين دليل «خواندني» ناميده است که بايد تسليم آن شد. در اين نوع ادبيات گذر از دال به مدلول واضح، از پيش تعيين شده و اجباري است. اما ادبيات از نوع دوم يعني متون نوشتني، ما را خودآگاهانه به خواندن فرا ميخواند، تا بدان بپيونديم و از رابطة متقابل و تعامل بين نوشتن و خواندن آگاه باشيم و سرانجام به ما لذت مشارکت، لذت همراهي در کار نوشتن و لذت مؤلف بودن ميدهد. بارت دو نوع نويسنده را نيز از هم متمايز ميکند. او ميگويد که ما به اشتباه گرايش داريم نوشتن را نوعي ابزار، نوعي وسيله در خدمت هدفي پنهان، ابزار کنش يا در نهايت «رختي» بر تن زبان بدانيم. بارت اشاره ميکند که گرچه نوشتن ميتواند در خدمت اين هدف نيز باشد، ولي در طول ساليان نقش ديگري نيز پذيرفته است، نويسندگاني هستند که دربارة چيزهاي ديگر مينويسند و براي آنان فعاليت نوشتن، يا بهتر بگوييم فعل نوشتن فعلي متعدي (گذرا) است و به چيزي ثالث ميانجامد. اما نويسندگاني نيز هستند که براي آنها فعل نوشتن فعلي لازم (ناگذرا) است. موضوع اصلي مورد نظر آنها اين نيست که ما را از دل نوشتار خود به دنياي وراي آن گذر دهند، بلکه ميخواهند نوشته توليد کنند؛ دلمشغولي آنها خود نوشتن است. بارت در دهة پاياني عمرش از مسائل و روشهاي مربوط به حوزة نقد ادبي دور شد و شروع به نگارش متوني کرد که آگاهانه در تمايز متعارف ميان منتقد و آفريننده، داستان و غيرداستان و ادبيات و غيرادبيات ترديد ميکرد از جمله لذت متن (1975)، رولان بارت نوشتة رولان بارت (1977)، گفتمان يک عاشق (1978). او پيوسته با رد يک گفتمان و رو آوردن به گفتماني ديگر هواداران و همچنين مخالفان خود را گيج و آشفته کرد و به اين ترتيب به اين گفتة خود در مرگ مؤلف معنا بخشيد که «نويسندة مدرن همزمان با متن به دنيا ميآيد و به هيچ وجه مجهز به وجودي مقدم بر نوشتار و فراتر از آن نيست؛ نهادي نيست که کتاب، گزارة آن باشد؛ هيچ زما�
فهرست مقالات
مقالات همانديشي رولان بارت: ادبيات و هنر
يادداشت دبير همانديشي
شعر و نثر از ديدگاه رولان بارت / اللهشكر اسداللهي
منطق استدلال در مقالة «از علم به ادبيات» رولان بارت / اسفنديار اسفندي
خاستگاههاي انديشة بارت در نشانهشناسي / احمد پاكتچي
رولان بارت و سير تحول نقد نو در فرانسه / طهمورث ساجدي
بارت: از ساختگرايي تا آستانة واسازي / حميدرضا شعيري
رولان بارت و يادداشتهاي شخصي روزمره / فريده علوي
نگاهي ساختاري به امپراتوري نشانههاي رولان بارت / ناصر فكوهي
رولان بارت: تقليد بهعنوان گريز از اصل / بهزاد قادري
رولان بارت و نشانههاي تصويري / ژاله كهنموييپور
بارت و بينامتنيت / بهمن نامور مطلق
مقالات همانديشي دريدا: از فلسفه تا هنر
يادداشت دبير همانديشي
تأثير انديشههاي ژاك دريدا در هنر پستمدرن / مهرداد احمديان
واسازي دريدا در برداشت آشنايان با سنتهاي عرفاني شرق / احمد پاكتچي
دلالت: از سوسور تا دريدا / فرزان سجودي
معماريهاي در تقابل با دريدا / محمدمنصور فلامكي
دريدا و پارادوكسهاي زباني در ادبيات / اميرعلي نجوميان