مقدمه
هنر، مانند ساير پديدههاي اجتماعي همچون خانواده، دين، اقتصاد، آموزش، حكومت، ارتباطات، قشربندي اجتماعي و دیگر نابرابریهای اجتماعی، گروهها و سازمانها، تعامل اجتماعي و نقشهاي اجتماعي و تعامل نمادین، اجتماعي شدن، مسائل اجتماعي، توسعه و غيره توجه جامعه شناسان را از آغاز علم جامعهشناسي به خود جلب نمودهاست. اما در چند دهة اخير هنر و مسائل مربوط به آن بيشتر از گذشته مورد بررسي، و بهخصوص پژوهشهاي ميداني توسط جامعهشناسان قرار گرفته است.
كوشش همانديشي حاضر بر اين بوده است كه جامعه شناسيِ هنر را آنگونه كه امروزه در جهان رايج است در ميان گذارد، درعينحال كه مكاتب و ديدگاههاي عمدة گذشته را نيز مورد مطالعه قراردهد و به بحث گذارد. هدف اصلي فرهنگستان هنر جمهوري اسلامي ايران از برگزاري اين همانديشي در وهلة نخست فتح باب مجدد جامعه شناسي هنر در كشور است، تا نياز به برقراري اين رشته پس از يك دوران سكون برآورده شود؛ و هم اينكه در روشن ساختن وجوه جامعهشناختي هنر در كنار ساير وجوه آن، بهويژه در جامعه كنوني ايران، به رسالت خود عمل كرده باشد.
مباحث جامعة مدرن، مدرنيته، مدرنيسم و پست مدرنيسم، بخش مهمي از موضوعات و مسائل مورد بررسي جامعهشناسي هنر را تشكيل ميدهد. موضوعاتی مانند جهانيسازي و سياستگذاري فرهنگي؛ هويت فرهنگي؛ كاركردهاي اجتماعيِ گوناگون هنر، مانند كاركردهاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي، روانشناختي و غيره؛ اجتماعي شدن هنرمندان؛ مخاطبان هنرمندان و ارتباط بين مخاطبان و هنرمندان و هنرهاي گوناگون؛ فرآيند خلق و عرضه و پذيرش و دريافت آثار هنري، كه شامل مباحث آوانگارد، نمايشگاهها و موزهها، و گرايشهاي اقشار و طبقات اجتماعي به هنرهاي گوناگون ميشود؛ در جامعهشناسي هنر مورد مطالعه قرار ميگيرند.
علم جامعهشناسي خود زاييده جامعة مدرن و پیدایش و شكلگيري نهائي ارزشهاي مدرنيته در قرنهاي 18 و 19 ميلادي، و علت وجودي آن، بهدستآوردن شناخت از جامعه مدرن و يافتن راه حل براي مسائل و آسیبهای آن بوده است. «جامعه مدرن» و «مدرنيته»، اساساً مباحث جامعه شناختي هستند، و شناسائي و تحليل اجزاء اين دو، موضوعات اصلي رشتة جامعهشناسي را تشكيل ميدهد. دو موضوع اصلي ديگر در اثر حاضر، تحليل جامعهشناختي از دو پديدة مدرنيسم و پستمدرنيسم بهعنوان دو رويداد مهم است که در دوران كنوني هنرهاي گوناگون را، هم در جوامع مدرن و هم در جوامع در حال گذار به مدرنيته تحت شرايط جهاني شدن، دربرميگيرند.
آغاز علم جامعهشناسي طي فرآيند گذار از «جامعة سنتيِ» پيش از مدرن به جامعة مدرن در غرب، و عمدتاً توسط آگوست كُنت (1857-1789) در فرانسه، با انتشار اثر وی دربارة فلسفة اثباتي یا تحصلی (پوزيتيويسم) وي در سال 1830 م، یعنی کمتر از دویست سال پیش پايهگذاري شده است. و این سرآغاز، ريشه در خواست جامعه و متفكران در آن دوران گذار براي حل مشكلات و معضلات و آسیبهای اجتماعي ناشي از تناقضات مستتر در اين تحول عظيم اجتماعي داشت. بدينترتیب، ملاحظه میشود جامعهشناسی علمی نسبتاً جوان است؛ و این مسئله در مورد سایر علوم اجتماعی مانند روانشناسی، و با فاصلهای کمی بیشتر، اقتصاد نیز صادق است، بهطوریکه در جوامعی مانند ایران این مجموعه از علوم تا کنون نسبتاً ناشناخته مانده، و بهویژه پس از انقلاب اسلامی مغفول واقع شدهاند. در این رابطه میبایست ناگزير به این نکته اشاره نمود که در اینگونه تفکر رایج، به اشتباه «فلسفه» در برابر و جانشین علم و علیالخصوص علوم اجتماعی قرار داده شده، و حتی موجه بودن علمی مانند جامعهشناسی به زیر سؤال برده شده است. «اشتباه» از این نظر که در تاریخ فلسفه، از باستانیترین دوران، فلاسفه در رشتههای گوناگون علوم طبیعی و اجتماعی تفحص و تحقیق نمودهاند و هرگز فلسفه در برابر علم نبوده؛ بلکه واژة «فلسفه» در اصل در زبان یونانی به معنای «دوستی علم»، و فیلسوف دوستدار علم است.
همراه با تحولات اجتماعي گسترده و ژرفی كه طي دويست سال گذشته به وقوع پيوسته است، ديدگاههاي ناظر بر علم نيز بهگونهای همسان در علوم طبيعي و در علوم اجتماعي، دچار تحولاتي عميق و قابل توجه شدهاست؛ و اكنون طی چند دهة گذشته به پیدایش پست مدرنيسم منتهي شده؛ و ازاینرو، جامعهشناسي و زير مجموعههاي تخصصي آن مانند جامعهشناسي علم، جامعهشناسي دين، جامعهشناسي سياسي، و جامعهشناسي هنر نیز از اين تحولات بيبهره نمانده است.
در مجموعة حاضر كوشش شدهاست تا با ارائه تحليل جامعهشناختي از موضوعات و مباحث رايج هنري، ابعاد اجتماعي پديدة هنر روشن شود. اين مجموعه، مطابق با مباحث رايج در جامعهشناسي هنردر سطح جهاني، و از ميان محورهاي مطرح شده در آخرين اجلاسهاي انجمن جهاني جامعهشناسي و برحسب نيازهاي جامعهشناسي هنر در ايران، در دو بخش مباني جامعهشناسي هنر و روندهاي معاصر در جامعهشناسي هنر تنظیم شده است.
هدف از بخش نخست بازنگري و بهروز ساختن مفاهيم و تعاريف واقعيت در جامعهشناسي است، آنگونه كه جامعه شناسي هنر امروز به آن مينگرد؛ و در دو فصل ارائه شده است: هنر و جامعه: مفاهيم قديم و جديد، بحث دربارة نظريههاي جامعهشناسي ه�
فهرست مطالب
مقدمه
بخش يكم ـ مباني جامعهشناسي هنر
فصل 1. هنر و جامعه: مفاهيم قديم و جديد
تعريف هنر از ديدگاه جامعهشناسي / اعظم راودراد
فصل 2. تحليل جامعهشناختي مفهوم آوانگارد
معرفت هنري، تأويل ساحت زيباشناختي و اجتماعي هنر و هنرمند / سيدمصطفي مختاباد
مدرنيزاسيون و «پست مدرنيزاسيون» / سيروس يگانه
بخش دوم ـ روندهاي معاصر در جامعهشناسي هنر
فصل 3. هنر، فرهنگ و جهاني شدن
هنر، فرهنگ و جهاني شدن / محمد كاركنان نصرآبادي
پلوراليسم در برابر جهاني شدن؟ / عليرضا صحافزاده
فصل 4. هنرمندان: شغل، هويت و بازار
هنر و كيفيت زندگي كاري در جوامع صنعتي / مهرداد نوابخش
سنخشناسي و بررسي توانمندي زنان فعال در عرصه موسيقي / عبدالعلي لهسائيزاده، نازفر فرقاني
حوزه سياسي و بازار هنرهاي قومي ـ ملي / ناصر فكوهي
فصل 5. كاركرد اجتماعي موزهها و گالريها
موزه، ابژه و فرهنگ / مهري بهار
فصل 6. ديناميسم اجتماعي دريافت هنر
درك آثار هنري در جامعه / مسعود كوثري