
کتاب دیباچهنویسی بر مرقع نوشته دیوید جی. راکسبرو، استاد تاریخ هنر اسلامی دانشگاه هاروارد، از نخستین آثاری است که بهصورت روشمند و تحلیلی به بررسی دیباچههای مرقعات ایرانی در فاصله قرون نهم تا یازدهم هجری میپردازد. این کتاب در سال ۱۴۰۳ با ترجمه حنیف رحیمی پردنجانی، استادیار گروه هنرهای تجسمی دانشگاه یزد، از سوی مؤسسه متنِ فرهنگستان هنر منتشر شده است. در گفتوگوی پیشرو، اهمیت تاریخی، زیباییشناختی و پژوهشی این دیباچهها و تجربه ترجمه چنین متنی بررسی شده است.
■ درباره مرقعات توضیح دهید؛ اینکه مرقع در زمره کدام هنرهاست، چگونه پدید آمد، چه کارکردی داشته و تا چه زمانی استمرار یافته است؟
مرقع را نمیتوان صرفاً بهمثابه یک رسانه هنری یا شیء کلکسیونی در نظر گرفت؛ مرقع در واقع تجلی نوعی ذهنیت ترکیبی و رویکرد میانهنری است که در بطن نظام زیباییشناسی درباری اواخر سده نهم هجری شکل گرفت. در مرقع، با پدیدهای مواجهیم که همزمان حامل عناصر فرسودهشده و ازمتنبرونافتاده نسخههای پیشین است، و هم واجد نظامی نو برای آرایش، باززمینهسازی و خلق معنا.
از نظر ساختاری، مرقع بر پیوند میان عناصر ناهمگون در سطح اثر استوار است- نظیر نگارهای صفوی در کنار قطعهای تیموری یا آیهای قرآنی در تقابل با یک بیت شعر عرفانی- و از این منظر، میتوان آن را نوعی نظام نشانهای ترکیبی دانست که مخاطب را به بازخوانی و تفسیر فعال دعوت میکند.
مرقع، نهتنها پاسخی زیباییشناسانه به فروپاشی پارهای از نظامهای نسخهپردازی است، بلکه در سطح کلان، واکنشی است به تحولات سلیقه درباری، و از نظر اجتماعی، به ظهور منطق کلکسیونر در فرهنگ سلطنتی و عرفی ایران و جهان اسلام در قرون نهم تا یازدهم هجری.
■ دیباچهنویسی چیست و چرا مطالعه این متون برای تاریخ هنر ایران اهمیت بنیادین دارد؟
دیباچههای مرقع را باید فراتر از یک مؤلفه تزئینی یا مقدمهنگارانه فهم کرد. آنها متنهای منشوریای هستند که در سطح اول، کارکردی ستایشی، روایتگر یا توجیهی برای اثر دارند، اما در سطوح زیرین، نشانهشناسی پیچیدهای از هویت هنرمند، مناسبات نهاد هنر، و ایدئولوژی زیباییشناختی دوره را در خود نهفته دارند.
از منظر تبارشناسی روایت هنری، این دیباچهها در حکم نخستین بازتابهای درونزاد تاریخنگاری هنر اسلامی هستند. برخلاف تذکرهها که اغلب با فاصله زمانی و از منظری تذکرهپردازانه نوشته شدهاند، دیباچهها متون معاصر ساختاند؛ یعنی همزمان با پدید آمدن خود اثر تولید شدهاند و از این جهت، شاهدان اولیه فرهنگ هنری دوراناند.
بهویژه از میانه قرن دهم هجری، این متون واجد لایههایی غنی از دادههای قومنگارانه، شرح احوال صنفی، و بازتاب ساختارهای قدرت در میدان تولید هنری میشوند. بنابراین، دیباچهنگاری را باید همزمان در تقاطع چند گفتمان تحلیل کرد: گفتمان ادب درباری، سیاست تصویری سلطنت، و گفتمان پنهان هنرورزی صنفی.
■ چرا ترجمه کتاب دیباچهنویسی بر مرقع را در اولویت قرار دادید؟ این اثر چه چیزی را به بدنه پژوهش هنر اسلامی در ایران میافزاید؟
دیباچهنویسی بر مرقع نه صرفاً یک اثر مطالعاتی، بلکه نوعی پروژه معرفتشناختی است که میکوشد با محور قرار دادن دیباچههای مرقع، گفتمان تاریخ هنر ایران را از بنیان بازبینی کند. دیوید راکسبرو با رویکردی ساختارمند، نهتنها به بازخوانی نسخهشناختی و تحلیل زبانی دیباچهها میپردازد، بلکه آنها را در بستر اقتصاد سیاسی دربارهای تیموری و صفوی، منطق سفارش هنری، و زبان تمجید در گفتمان اسلامی تحلیل میکند.
دستاورد اصلی این کتاب، گشودن یک میدان مطالعاتی نو در حوزه تاریخنگاری هنر اسلامی است: مطالعه بینامتنی-میانتصویری متون هنری که در آن، متن (دیباچه)، تصویر (نگاره)، و فرم (آرایش مرقع) نه عناصر جدا، بلکه سطوح درهمتنیدهی بازنمایی تلقی میشوند. ترجمه این اثر، کوششی است در جهت معرفی این چارچوب نظری به فضای پژوهش هنری ایران، و نیز دعوتی به بازاندیشی در روششناسی مطالعات تصویری در سنت اسلامی.
■ ویژگی یک ترجمه موفق در حوزه هنر چیست؟ وضعیت کنونی ترجمههای تخصصی در این زمینه را چگونه ارزیابی میکنید؟
ترجمه در حوزه هنر، نه صرفاً انتقال زبان، بلکه ترجمه یک نظام مفهومی و سنت گفتمانی است. مترجم در این حوزه با دو سطح از معنا مواجه است: معناهای سطحبالای نظری (مانند سبک، فرم، ایدئولوژی تصویر)، و معناهای زمینهای-فرهنگی (مانند موقعیت اجتماعی هنرمند، زبان صنفی، یا اصطلاحات کارگاهی). فقدان تسلط بر هر یک از این سطوح، ترجمه را به تحریفی نامرئی از اصل متن بدل میکند.
متأسفانه، آنچه امروز در ترجمههای حوزه هنر اسلامی دیده میشود، اغلب یا گرایش به سادهسازی نادرست اصطلاحات دارد، یا دچار شلختگی در معادلسازی است. برای نمونه، واژههایی چون figuration، plasticity، iconography یا aesthetic program، بارها در متون گوناگون با ترجمههایی ناسازگار و گاه متناقض ارائه شدهاند. این تنوع نامنسجم، نه نشانه غنای زبان، بلکه نشانه فقدان هنجار ترجمه است.
یک ترجمه موفق در این حوزه، باید واجد دقت واژگانی، انسجام اصطلاحی، و تسلط بر گفتمان مقصد باشد. و این جز با تربیت مترجمانی میانرشتهای، که هم در زبان مبدأ و هم در حوزه موضوعی ریشه داشته باشند، ممکن نیست.
■ با ورود هوش مصنوعی در عرصه ترجمه، چه تحولی در پیش است؟ آیا میتوان به دقت آن در ترجمه متون هنری اطمینان داشت؟
هوش مصنوعی در ترجمه، همانقدر که نویدبخش است، محدودیتآفرین نیز هست. ترجمه متون هنری، برخلاف متون صریح علمی یا فنی، در بستر ابهام آگاهانه و ابهام مؤلفهدار عمل میکند-ویژگیای که در فهم استعاری، ظرایف بلاغی و ابعاد نشانهشناختی نهفته است. مدلهای زبانی هوش مصنوعی، هرچند بهصورت آماری از متون عظیم آموختهاند، اما در بازسازی اینگونه لایهها، دچار خطای زمینهزدایی هستند.
ترجمه، بهویژه در حوزههایی چون هنر اسلامی، نیازمند درک منطق فرهنگی تولید معنا است-منطقی که در آن، فرم، معنا، تاریخ، اسطوره، و زبان صنفی، درهمتنیدهاند. هیچ ماشین زبانی، تا اطلاع ثانوی، واجد تجربه زیسته یا فهم میانفرهنگی نیست.
با این حال، AI میتواند بهعنوان همکار زبانی مترجم عمل کند، بهویژه در مراحل پیشنویس، تحلیل واژگان پرتکرار، یا استانداردسازی صوری. اما برای تولید ترجمهای علمی، انسانی، و منسجم با گفتمان بومی، همچنان به چشم تیزبین مترجمپژوهشگر نیاز داریم.
کتاب دیباچهنویسی بر مرقع در سیششمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، در غرفه موسسه متن فرهنگستان هنر، سالن شبستان، راهروی 13 با تخفیف نمایشگاهی عرضه میشود.

|