در نهمین درسگفتار از سلسله درسگفتارهای تخصصی «نظریه و نقد هنر» که توسط پژوهشکده هنر برگزار میشود، نظریههای هنر و زیباییشناسی پستمدرن مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
در نهمین درسگفتار از سلسله درسگفتارهای تخصصی «نظریه و نقد هنر» که توسط پژوهشکده هنر برگزار میشود، نظریههای هنر و زیباییشناسی پستمدرن مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
به گزارش روابط عمومی پژوهشکده هنر، وابسته به فرهنگستان هنر، این نشست که در ادامه درسگفتارهای پیشین، عصر سهشنبه، 25 اردیبهشت، با حضور چشمگیر علاقهمندان برگزار شد. این بار به افقها و چشماندازهای نظریه زیباییشناسی پستمدرنیسم به روایت دکتر امیرعلی نجومیان اختصاص داشت.
نهمین درسگفتار نظریه و نقد هنر، ابتدا با سخنان اسماعیل پناهی، عضو گروه نظریه و نقد هنر پژوهشکده هنر، آغاز شد. وی به عنوان طرح بحث به بیان دشواریها و کژتابیها و ابهامهای موجود در فهم «پستمدرنیسم» پرداخت و اظهار داشت: خود واژه پستمدرنیسم، واژه مبهم و دشوارفهمی است و بحث درباره خود واژه، مستلزم برگزاری نشستی مستقل است و شرح کامل تحولات فلسفیــتاریخی و هنری که تحت این نام شکل گرفته در یک درسگفتار، کار دشواری است.
وی آنگاه چند پرسش اساسی را در مواجهه با بحث پستمدرنیسم اینگونه مطرح کرد: نخست آنکه مدرنیسم و مدرنیته چه تفاوتهایی با یکدیگر دارند؟ آیا همان تفاوتهای موجود ما بین مدرنیسم و مدرنیته عیناً میان پستمدرنیته و پستمدرنیسم نیز وجود دارد؟ آیا پست مدرنیسم یک دورۀ تاریخی خاص و جدید (پایان دوران مدرنیته و مدرنیسم) است یا به تعبیر لیوتار صرفاً یک وضعیت، یا شرایط تاریخی جدید؟ مراد از لفظ پست در تعبیر پستمدرنیسم چیست؟ آیا منظور مابعد و پس از آنِ زمانی و تاریخی و به عبارت دیگر مرحله یا دوره تاریخی بعد از مدرنیسم است؟ یا به معنای نقد مدرنیسم یا فراروی و نفی و گسست و گذار از آن و یا تکامل جریان قبلی و نشان دادن امکان و مسیری در وراء و فراسوی مسیر و امکاناتی است که مدرنیته یا مدرنیسم به ما نشان داده است؟ برای مثال آیا هنر پستمدرن در راستای نفی هر آن چیزی است که در هنر مدرن بوده است؟
پناهی این پرسش را چنین بسط داد که در تلقی نخست از پست مدرنیسم چه چیزی در مدرنیته یا مدرنیسم تحول یافته است؟ آیا ابزارها یا کانالهای ارتباطی، ارزشها یا هسته مرکزی تغییر یافتهاند؟ یا آنکه مبانی، بنیادها و هسته مرکزی مدرنیته و مدرنیسم، مثل سوبژکتیویسم یا خودبنیادی کاملاً متزلزل شده است؟
عضو گروه نظریه و نقد هنر افزود تفکر پست مدرن با انکار هرگونه فراروایت و با شالودهشکنی و ساختارزداییِ همه چیز و با انکار وجود هرگونه بنیادی، ابزاری بسیار نیرومند برای نقد هرگونه نظام تئولوژیک و ایدئولوژیکی است که روایت خویش از جهان، تاریخ و پدیدارها را به منزله فراروایت، یگانه روایت و حقیقت مطلق تلقی میکند.
پناهی در ادامه دیگر پرسشهای این درسگفتار را چنین تبیین کرد که آیا پستمدرنیسم، قائم به مدرنیته ظهور یافته یا مستقل از آن؟ یعنی آیا تجربه موقعیت پسامدرن بنیاناً نیازمند از سر گذراندن تحولات مدرنیته است؟ یا میتوان از جامعهای سنتی، بدون مدرنیته، به پستمدرنیسم جهش یافت؟ یعنی چرا که یکی از خوانشهای پستمدرنیسم، بازگشت به سنت است. پرسش بعدی این است که اندیشه پست مدرنیسم چه تحولی در زیباییشناسی معاصر ایجاد میکند؟ و آخرین نکته این که نسبت تاریخی و منطقی تحولات مدرنیسم و پست مدرنیسم فکری و فلسفی با مدرنیسم و پست مدرنیسم هنری چیست؟
سپس نوبت به دکتر امیرعلی نجومیان، نویسنده و نظریهپرداز، دانشیار ادبیات انگلیسی و نظریه ادبی دانشگاه شهیدبهشتی رسید تا به طرح و تبیین مباحث خود با عنوان «زیباییشناسی و نظریههای هنر پستمدرن» بپردازد:
دکتر نجومیان در ابتدای سخن خود برای رهیافت به بحث به تفاوت جدی بین اصطلاح «مدرنیته» و «مدرنیسم» پرداخت و گفت: متاسفانه بسیاری مواقع، این دو مفهوم با هم اشتباه گرفته میشوند، اما من این تمایز را تا جایی میبینم که مدرنیسم را واکنشی در هنر و اندیشه بر علیه مدرنیته میفهمم. تمایز به گمان من تا بدینجاست. مدرنیته حرکتی است که در غرب بطور تاریخی، از دوره رنسانس و جریان اومانیسم آغاز میشود و غرب آمادگی پیدا میکند که در قرن هجده به «روشنگری» یا «عصر خرد» برسد که این نقطه اوج مدرنیته هم هست.
وی با اشاره به شکلگیری اندیشههای نوینی مانند حقوق شهروندی، مفهوم دولتــملت و ظهور نظامهای سیاسی متکی به آراء مردم در دورۀ روشنگری گفت: در قرن بیست، بروز دو جنگ بزرگ جهانی، آن تصویر اتوپیایی و آرمانی از مدرنیته فرو میریزد و اندیشههای روشنگری به چالش کشیده میشود. رسوب این تردیدِ فراگیر، در حوزه هنر و ادبیات است که جریان «مدرنیسم» را، در نیمه نخست قرن بیستم و در میانۀ دو جنگ جهانی، میآفریند. مدرنیسم مجموعهای از ویژگیها را در خود دارد.
وی سپس به تبیین این ویژگیها پرداخت: تردید در مطلق بودن پارادایم عقلانیت و خرد، ذهنگرایی در برابر خردگرایی، انزواطلبی و از خود بیگانگی، آنچنان که در آثار و اندیشههای سارتر، کامو، بکت، یونسکو، و دیگران میبینیم، در برابر انسان عصر مدرنیته، در مجموع پیشفرضهای بنیادی مدرنیته را یکسره زیر سوال میبرد. مدرنیستها در نهایت نیمنگاهی به دنیای پیشامدرن دارند و در حسرت هماهنگی با طبیعت و یگانگی با هستیاند. نقطه اوج مدرنیسم در منظومه «سرزمین هرز» اثر تی. اس. الیوت است که آن شهر آرمانیِ مدرنیته را فرو میشکند. پس میتوان گفت «مدرنیسم» شروع شکست پروژه «مدرنیته» است.
سخنرانِ نشست با تاکید بر اینکه، در نیمه دوم قرن بیست، جریانهای فکری و سبکهای زیباییشناختی متفاوتی به مرور شکل میگیرد که از آن به «پستمدرنیسم» و «پستمدرنیته» تعبیر میشود، ورود به طرح اصلی گفتار خود را با بیان پنج وجه یا بُعد اصلی برای پستمدرنیسم آغاز کرد.
نخست وجه تاریخی: دوران تاریخی تکوین و ظهور پستمدرنیسم که در آن «پست» (به معنای «پس») بکار میرود. همینجا بگویم که پست هیچگاه معنای «ضد» نمیدهد. پستمدرنیسم یک پروژه در ادامه مدرنیسم است و پستمدرنیته هم پروژهای در امتداد مدرنیته. گرچه این نسبت میتواند در توالی تاریخی معکوس هم انگاشته شود. ژان فرانسوا لیوتار از پستمدرن نه به عنوان «پس از مدرن»؛ بلکه به عنوان حتی «پیش از آن» یاد میکند. رمان تریسترام شندی اثر لارنس استرن، که در قرن هفده نوشته شده است، امروز به عنوان یک اثر پستمدرن شناخته میشود.
دوم وجه وضعیتی: پستمدرنیته یک «وضعیت» (condition) است. «وضعیت پستمدرن» وضعیتی است که جامعه از نظر اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، درگیر آن میشود.
سوم وجه اندیشگانی: پستمدرن در اینجا به مثابه یک اندیشه و نظریه فلسفی است.
چهارم وجه زیباییشناختی: در اینجا دیگر نه تاریخ مورد نظر ماست و نه وضعیت پستمدرن و نه لزوما اندیشه پستمدرن؛ بلکه ویژگیهای سبکی و زیباییشناختی را در نظر داریم.
پنجم وجه گونهای: آخرین تلقی، از دید من، پستمدرن به مثابه «ژانر» است. معماری پستمدرن، نقاشی خیابانی پستمدرن، پرفورمنس پستمدرن، موسیقی پستمدرن، سینمای پستمدرن و بسیاری گونههای دیگر از این مقولهاند. البته این وجه، با وجه زیباییشناسی نسبتهایی دارد؛ اما تمام آثاری که دارای ویژگیهای زیباییشناسانۀ پستمدرن هستند لزوما در تعریف و طبقهبندی «ژانر پستمدرن» قرار نمیگیرند.
وجه نخست: تاریخ پستمدرن
دکتر نجومیان آنگاه با نگاهی به وجه نخست «پستمدرن»، به سیر تاریخی بکارگیری واژه «پستمدرن» پرداخت.
در سال 1917، رودلف پاندویتز از «انسان پستمدرن» یاد میکند، انسانی که از ارزشهای عصر روشنگری بریده و قطع پیوند کرده است. در سالهای بعد، از پستمدرنیسم به عنوان شکل نوینی از هنر یاد میکنند. سپس آرنولد توینبی در 1939 با ترسیم مختصات عصر مدرن، هر آنچه را پس از آن دوره که دوره جنگ و اضطراب و ناآرامی و انقلاب است، «دوره پستمدرن» میخواند. در ادامۀ این نظریات، پستمدرن به عنوان یک فرم ادبی جدید که در حال شکلگیری است، شناخته میشود. روزنبرگ، پستمدرن را برای بیان معماری «ضدکارکردگرا» بکار میبرد که نمادی از شرایط نوین زندگی اجتماعی است. فیدلر، از «فرهنگ پست» (post-culture) میگوید که ارزشهای نخبهگرایی و اشرافیگری را کنار میزند و هنر و ادبیات را تبدیل به یک امر مردمی میسازد که همه انسانها در اجتماع و در زندگی روزمرۀ خود میتوانند به آن بپردازند. بر هم زدن تمایز میان نخبهگرایی و اشرافیگری، با توجه به فرهنگ عامه و عامهپسند، یکی از مولفههای اصلی پستمدرنیسم میشود. پس از دهه 50، ساختار خانواده، صنعت، کنش سیاسی، اقتصاد، روابط جنسی و بسیاری حوزههای دیگر دگرگون شد. دهه 60 را شاید بتوان دهه اوج مفهوم پستمدرنیته، یا وضعیت پستمدرن، انگاشت. در 1971، باکز، با اشاره به آثار جاسپر جونز آن را پستمدرن میخواند. در دهههای 80 و 90، پستمدرن آرام آرام تبدیل به یک گفتمان آکادمیک و صنعت فرهنگ میشود. در همین سالها انبوه کتابها و تالیفات و نظریهها در تبیین پستمدرنیسم نوشته و منتشر میشود. در 1996، والتر اندرسن، چهار نوع بینش جهانی را معرفی میکند که «پستمدرن» یکی از آنهاست: 1) خردگرایی علمی (مدرنیته)، که حقیقت را حاصل تحلیل نظاممند و روشمند میداند؛ 2) سنت اجتماعی، که حقیقت را در میراث تمدن غربی میداند؛ 3) رمانتیک نو، که حقیقت را در هماهنگی با طبیعت و عشق درون انسان میداند و خرد را به کناری میزند. حقیقت برای این بینش محصول وحدت ما با کلیت عالم است؛ 4) بینش کنایهای پستمدرن، که برای آن حقیقت چیزی نیست جز یک «برساختۀ اجتماعی».
وجه دوم: وضعیت پستمدرن
سخنران در تبیین وجه دوم، از واژه «پستمدرنیته» به عنوان نشانهای برای «وضعیت پستمدرن» یاد کرد: وجه دوم، وضعیت پستمدرن بود که ضمنا عنوان کتابی نوشته دیوید هاروی است. باید گفت سرمایهداری در دهههای 50 و 60 دچار تحول اساسی شد. شرکتهای چندملیتی شکل گرفتند، و تولید انبوه، شتابی عظیم به خود گرفت. در اینجا با شکلگیری مفهومی به نام «سرمایهداری متاخر» مواجه هستیم که لزوما مانند دورههای پیش نیست و در چکش و پیچ و مهره خلاصه نمیشود. این گونه سرمایهداری میتواند پشت میز رایانه یا در جابجا کردن سهام مشاهده شود. کالاهایی خرید و فروش میشود که لزوما فیزیکی یا جسمانی نیست؛ بلکه «ارزش تبادل نمادین» دارند. آرمها و برندها ارزش کالاها را چند برابر میکنند. پستمدرن، به گفته فردریک جیمسون، منطق سرمایهداری متاخر است. سرمایهداری متاخر با مفاهیم جهانیسازی، تکنولوژی دیجیتال و رسانهها همراه است. وضعیت پستمدرن سیطره «نگاه سراسربین» است. ما همه جا تحت نظریم. این دوره، به تعبیر ژان بودریار، دوره فراواقعیت (hyper-reality) است، واقعیتی که اصالتی ندارد و ما با نسخهای از اصلی مواجهیم که اصلِ آن غایب است.
وجه سوم: اندیشه پستمدرن
در اینجا با پستمدرنیسم به عنوان یک نظریه و اندیشه فلسفی روبروییم. فیلسوفان پستمدرنیست به اصالت و ذات چیزها و مفاهیم باور ندارند.
وی در این قسمت با اشاره به تاثیر آراء فلسفی فردریش نیچه بر فلسفه پستمدرن تصریح کرد: به نظر پستمدرنیستها، ارزشها بر اساس منفعتهای اجتماعیــاقتصادی شکل گرفتهاند. نیچه ادعا میکند که ارزشهای اخلاقی و دلالتیِ نسبت داده شده بر نهاد خانواده، ریشه در نقش این نهاد در جامعه بورژوا، نظام سرمایهداری و در شکلی کلیتر به انقیاد سیاسی مربوط است. بنابراین، به گمان او، ارزشهای اخلاقی مفاهیم «برساختۀ اجتماعی» هستند.
وی در بخش بعدی سخن خود، پستمدرنیسم را بینشی خواند که «اومانیسم» یا انسانگرایی را زیر سوال میبرد و دلایل این چالش را برشمرد و گفت: نیچه با طرح این ادعا که حقیقت «لشکری از استعارهها» است، حقیقت را تبدیل به یک «امر زبانشناختی» میکند که بعدها این نگاه نشانهشناختیــزبانی به جهان یکی از محوریترین ویژگیهای اندیشه پستمدرن میشود.
سخنران نشست در ادامه به ژان فرانسوا لیوتار به عنوان دومین فیلسوف مورد بحث پرداخت و گفت: لیوتار مفهوم «کلانــروایت» را مطرح و «نقد کلانروایت» را در مورد مارکسیسم تبیین میکند. او البته کاپیتالیسم را هم در کنار مارکسیسم نقد میکند و همه نظامهای فکری را به نقد میکشد که از پیش، یک نسخه واحد برای کل تاریخ میپیچند و یک سیر مشخص را برای تاریخ، نسخهپیچی میکنند و انسانها را در این مسیر هدایت میکنند.
دکتر امیرعلی نجومیان در ادامه خاطر نشان کرد: «دانش» خود یک کلانروایت است، به خاطر اینکه اعمال قدرت میکند و خود یک روایت میسازد. لیوتار تعارض و تناقض را امری مطلوب میداند. اندیشه پست مدرن (بر خلاف مدرنیته) از تعارض و تناقض نمیترسد و تناقض را در ذات انسان و جهان میداند و هنر و ادبیات را هم مسئول نشان دادن این تناقضها و تعارضها میشناسد. «ناانسان»، تعبیر لیوتار در نقد اومانیسم است که در جلسه مورد بحث قرار گرفت.
سومین فیلسوف، ژان بودریار بود. بودریار جهان معاصر را جهان فراواقعیت، جهان شبیهسازی، جهان بازی تصاویر و نشانهها میانگارد. اصطلاح «پساحقیقت» که تنها چندسالی است در این حوزه مطالعاتی بکار میرود، از این بحث میکند که تمایز میان خیال یا فانتزی با حقیقت مشخص نیست؛ چرا که واقعیتهای تاریخی، همیشه به واسطه روایتهای راویان به ما رسیده است.
وی از ژاک دریدا به عنوان فیلسوف بعدی نام برد که برخی از او به «پیامبر پستمدرنیستها» یاد کردهاند. اهمیت و جایگاه ممتاز دریدا بدان جهت است که او طراح نظریه پساساختگرایی و واسازی را مطرح کرد، که بسیاری آن را معادل و برابرنهاد کاملی از پستمدرن میشناسند. پساساختگرایی، در واقع، پارادایم پستمدرنیستهاست که گذار از ساختارهای قطعی، از پیش تعیین شده، ثابت، مسلط، و مقتدر را در خود دارد. پساساختگرایان ادعا میکنند که جهانِ پیش روی ما، جهانی است که نمیتواند تناقضهای خود را مخفی کند. این جهان جهانِ تصادف، خلاقیت، امر غیرمنتظره و فضای پیشبینیناپذیری نشانهها و لغزندگی معناهاست. متنی که تنها یک معنا داشته باشد، محکوم به فناست. زیرا پس از درک معنا، باید کنارش نهاد. بقای متن در لغزنده بودن و سیالیت معناست. دریدا در بحث «متافیزیک حضور» میگوید: هر آنچه در این جهان، وجه فیزیکی یک نشانه است، با معنای آن هیچگاه همراه نیست و همیشه این گسستگی میان «دال» و «مدلول» وجود دارد. بر این اساس، متافیزیک حضور، یک وضعیت کاملا انتزاعی و دروغین است.
میشل فوکو نیز سهم بسزایی در شکلگیری اندیشه پستمدرن دارد. او با طرحِ بحث نهادهای ایدئولوژیک نظارت و تنبیه، گامی مهم در روشن ساختن وضعیت پستمدرن بر میدارد. در برابر، ژیل دولوز و فلیکس گوتاری مفهوم «شیزوفرنی» را مطرح میکنند که دلالت بر گسستی میان ذهن و عین دارد. دولوز شرایط جهان معاصر را شرایط شیزوئید مینامد که در آن آزادسازی میل اتفاق میافتد و انسان از بند اقتدار رها میشود. در اندیشه پست مدرن، خلاقیت، میل، و آیندهانگاری نظم آپولونی را از بین میبرد. میتوان ادعا کرد که فیلسوفان پستمدرن فیلسوفان رو به آیندهاند. فیلسوفان این جریان و این دوران، فیلسوفهای «بودن» (being) نیستند؛ فیلسوفهای «شدن» (becoming) هستند.
نسبت پست مدرنیسم و اومانیسم، نکته دیگری بود که سخنران این نشست به آن اشاره داشت: پستمدرنیسم هم «پستاومانیسم» است و هم «ضداومانیسم». انسان پستمدرن دیگر آن انسان خودآگاه، نیتمند، اندیشمند و غایتمند نیست. دیگر سوژه شناسنده نیست. خودبسنده نیست و یکپارچگی هویتی ندارد. پستمدرنیستها میگویند: علوم انسانی با طرحریزی انسان به عنوان «سوژه شناسا» نمیتواند به حقیقت نزدیک شود؛ زیرا «سوژه شناسا» و «موضوع مورد شناسا» هر دو یکی هستند و بنابراین علوم انسانی درگیر معضلی اندیشگانی میشود.
هویت انسانی چندپاره و چندگانه، متکثر، برساخته، و متناقض است. حتی بدن ما و انگارۀ بدنِ مطلوب، به عنوان استعاره یا مجازی از هویت انسانی، امری برساخته است. زمانی که پستمدرنها از زبان سخن میگویند آن را نیز امری ذاتی نمیدانند و از آن به عنوان امری برساخته یا نشانهای یاد میکنند. زبان، بر این اساس، ابزار بیان نیست. زبان اندیشه را شکل میدهد. زمانی که اسلاوی ژیژک سینما را نه جهانِ برآوردنِ میل؛ بلکه جهانِ ساختِ میل میانگارد، انگار به همین اصل پستمدرن اشاره دارد.
محور مهم دیگر در اندیشه پستمدرنیسم، مفهوم پلورالیسم یا تکثر است: تکثر در تفسیر، روایت، حقیقت، فرهنگ، زبان، سبک، جنسیت و بسیاری مفاهیم دیگر. پستمدرنیسم، به تعبیری، درآغوش کشیدنِ تکثرهاست و شعارش این است که هرچه بیشتر و هرچه متنوعتر، بهتر! در جهان پلورالیستی پستمدرن معیارِ یکه وجود ندارد و حقیقت در تکثر گزارهها اتفاق میافتد. دنیایی که ویکیپدیا بر بریتانیکا چیره شده است. جهانی که در آن تنها تحمل و مدارای «دیگری» را تحمل و مدارا نمیکنیم؛ بلکه خود را جای دیگری میگذاریم و از چشم او به جهان مینگریم.
وجه چهارم: زیباییشناسی پستمدرن
دکتر نجومیان پراکندهگزینی یا التقاطگرایی (eclecticism) را ویژگی نخست زیباییشناسی پستمدرن انگاشت. انتخاب از عناصر کاملا نامتجانس و آنها را در کنار هم قرار دادن در هنر و ادبیات پستمدرن اهمیت ویژهای دارد. هنر پستمدرن تنوعطلب و چندسبکی است. بینامتنیت ویژگی دومِ بلاغتِ پستمدرن است. بر این اساس، هیچ متنی مستقل نیست. یک فیلم را تنها زمانی میتوان درک کرد که آن را در شبکهای از متون تحلیل کرده باشیم. هیچ چیزی در این جهان، واحد نیست، مستقل نیست، خودکفا نیست، و معنای فی نفسه، درون خود ندارد. همه چیز در «نسبت ما با دیگری» معنا دارد و این از پیشفرضهای بنیادینِ «گفتگومندی» (dialogism) و «چندصدایی» (polyphony) است.
ویژگی زیباییشناختی سوم «خودارجاعی» است. هنر پستمدرن به خودِ هنر، سازوکار ساخت هنری و شرایطی که هنر در آن تولید و دریافت میشود اشاره دارد و این خود به ساخت گونهای ادبی با عنوان «فراداستان» (metafiction) انجامیده است. ویژگی چهارم سازوکار ساخت هنری اعتراف به نقصان یا عدم تحقق بازنمایی هنری است. هنرمند از نیت خود آگاه نیست و اگر هم باشد نمیتواند آن را با زبان بیان کند. گونهای نقصان یا ناتمامیِ بیان، بازنمایی و معنا گریبانگیر ماست. چنانکه فردریک جیمسون میگوید: جهان «غیر قابل شناخت» نیست؛ اما «غیر قابل بازنمایی» است.
بازنمایی مکان و فضا هم در نظام زیباییشناسی پستمدرن نقش بسزایی دارند. فضای پستمدرن، فضایی هزارتویی و «لابیرنت»وار است که به مبداء و مقصد ویژهای وابسته نیست؛ بلکه فضایی «شبیهسازیشده» و «جابجاشده» است. در زیباییشناسی پستمدرن، تاریخ، روایت یا سیرِ زمان یک روایتِ خطی نیست، یک دورهبندی و مرحلهبندی مشخص ندارد، امری متنی و زبانی است، درگیر «فراروایتها» و «کلانروایت» و ایدئولوژیهای همراه آنهاست. امری تمامشده نیست و مدام در حالِ «شدن» است.
وجه پنجم: ژانر پستمدرن
آخرین محور، پستمدرن به مثابه یک ژانر هنری و ادبی بود که سخنران درسگفتار نهم به نمونههایی از این ژانر اشاره کرد:
پیش از هر ژانر دیگر، این معماری بود که سبب معرفی و همهگیر شدن واژه پستمدرنیسم شد. چارلز جنکس نخستین بار واژه پستمدرنیسم را در معماری مطرح کرد. معماری پستمدرن واکنشی در برابر کارکردگرایی و خردگرایی معماری مدرنیستی است. معماری رابرت ونتوری و دنیز اسکات براون بجای تاکید بر خالص بودن، به چندگانگی یا هیبرید بودن میرسند. به گفته خودشان، معماری باید کج و معوج، ناقص، جالب، با کارکرد ضمنی بجای صریح باشد.
«هنر کیچ» نیز ژانر دیگری در حوزه پستمدرنیسم است. کیچ یک ژانر هنری پر زرق و برق و پر طمطراق و در عین حال آبکی با تولید انبوه است؛ همه چیز را در دنیای امروز میشود تکثیر کرد و در تیراژ بالا فروخت.
شهر پستمدرن هم ویژگیهایی مانند مرکزگریزی و چندمرکزی دارد. شهر پستمدرن تجاری و مصرفگراست، پر از مراکز خرید کلان، مراکز خریدی که خود یک شهر هستند. دکتر نجومیان در ادامه به دو ژانر «ادبیات پلیسیــکارآگاهی پستمدرن» و «سینمای پستمدرن» پرداخت و ویژگیهای آنها را چنین برشمرد: بینامتنیت داستانی، ارجاعهای مکرر به ژانرهای متفاوت، خودــارجاعی و خودــانعکاسی، خودآگاهی شخصیتها به ساختگی بودنشان، بهم ریختگی ساختار روایی، توجه به عناصر سینمای عامهپسند، بیان پارادوکسی یا متناقض.
سرانجام، «موسیقی پستمدرن» واپسین ژانر مورد بحث جلسه بود. جاناتان کریمر در کتاب مشهور خود موسیقی پستمدرن، شنیدار پستمدرن چند ویژگی را برای این گونه موسیقی برمیشمارد: این گونه موسیقی هم گسست و هم ادامه مدرنیسم است. کنایی (آیرونیک) است. تفاوت میان گذشته و حال را به رسمیت نمیشناسد. مرز میان سبک فاخر و سبک فرومایه را به چالش میکشد. وحدت ساختاری ندارد. نسبت سلبی میان ارزشهای نخبهگرا و عامه پسند برقرار نمیکند. اشکال تمامیتگرا یا کلیتگرا را نفی میکند. موسیقی را نه امری مستقل؛ بلکه درگیر با بسیاری از شبکههای درهم تنیده عوامل اجتماعی و فرهنگی میبیند. زمینههای متفاوت فرهنگی را در خود هضم میکند. تکنولوژی را نه وسیلهای برای انتقال؛ بلکه در تولید ذات موسیقی دخیل میداند. پلورالیسم و پراکندهگزینی را در خود به نمایش میگذارد؛ و آنچه در آن اهمیت دارد، شنونده است.
وی سخن خود را با نقل قولی از دنیل آلبرایت در خصوص این گونه موسیقی به پایان برد که در آن به سه ویژگی اصلی موسیقی پستمدرن اشاره میکند: بریکولاژ، چندسبکی بودن، و تصادفی بودن.
این سخنرانی که با ارائه نمونههای فراوانی از آثار هنری، فیلمهای سینمایی، آثار معماری و آثار ادبی پستمدرن همراه بود، با پخش نمونهای از موسیقی پستمدرن با اجرای یان گاربارک و هیلیارد آنسامبل به پایان رسید. حاضران در نشست با وجود به درازا کشیدن زمان نشست و کثرت مباحث طرح شده، با اشتیاق به طرح پرسشهای خود پرداختند که دکتر امیرعلی نجومیان، دانشیار دانشگاه شهید بهشتی، به این پرسشها پاسخ گفت.
گفتنی است پژوهشکده هنر، در سال جاری نیز سلسله درسگفتارهای تخصصی «نظریه و نقد هنر» را با هدف تعمیق دانش تئوریک مخاطبان مباحث نظری و فلسفی هنر و زیباییشناسی با دعوت از نامآورترین چهرههای مطالعات هنرپژوهی و استادان دانشگاه همچنان ادامه خواهد داد.
|