همانديشي موضوعي نظريهها و رويكردهاي تاريخ هنر با موضوع «آسيبشناسي وضعيت تاريخ نگاري هنر در ايران» در فرهنگستان هنر برگزار شد.
همانديشي موضوعي نظريهها و رويكردهاي تاريخ هنر با موضوع «آسيبشناسي وضعيت تاريخ نگاري هنر در ايران» 27آذر در فرهنگستان هنر برگزار شد.
به گزارش روابط عمومي فرهنگستان هنر، يكي از پژوهشگران مدعو اين هم انديشي، «رضوانه كرباسي» بود كه به بررسي دلايل عدم حضور زنان در عرصه تاريخ نگاري هنر در دوران مدرنيته پرداخت.
اين پژوهشگر كه با مقاله «بررسي عدم حضور زنان در عرصه تاريخنگاري هنر در دوران مدرنيته بر مبناي نظريه ژانت وُلف» در اين هم انديشي شركت كرده بود، يكي از تاثيرگذارترين مباني نظري و فكري اي كه در قرن نوزدهم شكل گرفته را جنبش زنان دانست و ادامه داد: با اين وجود، تنها يك كتاب تاريخ نگاري هنري كه توسط يك زن (هلن گاردن) نگاشته شده، در ايران شناخته شده است و در دانشگاه ها به صورت آكادميك تدريس ميشود.
وي با استناد به نقاشي هاي كنستانتين گيتس از نقاشان دوران مدرنيته كه به موضوع زن در نقاشي پرداخته است، ارائه مقاله خود را آغاز كرد و اضافه كرد: مباحثي در قرن نوزدهم به وجود آمد كه باعث به وجود آمدن شكل و صورت بندي مدرنيته شد و يكي از مباحث دوران مدرن و تاثیرات آغازین آن، از دوران روشنگری به بعد در شکلگیری جنبش زنان بسيار تاثیرگذار بود.
وي بر اساس نظريه ژانت ولف، عواملي مانند مهاجرت، شرایط استخدام غیر یکسان زنان با مردان، جدایی فیزیکی، انحصار مردانه در مشاغل صنعتی، محوریت زنان در منزل و خانواده، نقش کمرنگ زنان در حوزه های عمومی و خصوصی را دليل كمرنگ بودن حضور نويسندگان زن در زمينه نگارش مباني نظري و تئوري هنرها و تاريخ نگاري هنر دانست كه برگرفته از دوران مدرنيته است و در اصل جامعه، بسترها و شكلگيريهاي اجتماعي نقش زنان را كمرنگ كرده است.
وی سپس به بررسي تبارشناسي واژه "مدرن" پرداخت و منشا آن را برآمده از لفظ مدرنيوز دانست كه توسط گایوس پترونیوس آربیتر، مشاور نرون در قرن اول ميلادي به كار رفته ست.
وي ادامه داد: ژان فرانس از شارحان مدرن، معتقد بود هر اثر تنها زماني ميتواند مدرن باشد كه ابتدا پست مدرن باشد. بنابراين پست مدرنيستي كه اينگونه طرح شده باشد در مرحله پاياني نيست بلكه در وضعيت آغازين رشد است و اين وضعيت ثابت و پايدار است.
اين محقق، صورت بندي مدرنيته را بر اساس چهار عامل كليدي دانست كه عبارتند از: «رنسانس يا نوسازي، رفرماسيون يا جنبش اصلاح ديني، نسبت روشنگري اواخر هفدهم و نيمه نخست قرن هجدهم و انقلاب صنعتي نيمه دوم قرن هجدهم و نيمه اول قرن نوزدهم ميلادي» كه پس از آن به جنبش زنان مي رسيم كه برگرفته از واژه فمنيست است. فمنيم در زبان فرانسه و آلماني به معناي زن و مادينه هست. جنبش زنانه در قرن بيستم بر اساس شعارها و برنامههاي دوره رنسانس شكل گرفت كه بيانگر جدايي ميان حوزههاي عمومي و خصوصي يا سپهر عمومي و خصوصي ست. سپهر خصوصي مربوط به كارهاي خانه و سپهر عمومي مربوط به جامعه و مشاغل و حيطه مردانه ست.
به عقيده اين پژوهشگر، فمنيسم بر اساس سه موج شكل گرفت كه موج اول كه بر اساس گسترش حقوق مدني و سياسي، بويژه اعطاي حق رأي به زنان شكل گرفت و دستيابي زنان به كار، حق برابر با مردان براي طلاق و... جزو اهداف فرعي آن به شمار مي رفت. هدف اصلي در موج دوم، نجات زن از دست مردان بود. بر اين اساس خواستار آن بودند كه ساختارهاي مرد سالارانه و ايدئولوژيك را بشكنند و زن را كاملاً از دست مردان نجات دهند. موج سوم در پي ناهنجاريهاي موج دوم شكل گرفت كه خواستار اعتدال بودند در اصل اين موج براي اين شكل گرفت كه نگرشهاي زنان كه در موج دوم وجود داشت تعبير شد.
وي در انتها اين طور نتيجه گيري كرد كه با توجه به عدم حضور تاريخنگاران زن و بر اساس تطبیق دیدگاه های جامعهشناختی ژانت وُلف در زمینه تاریخنگاری هنری به اين نتيجه مي رسيم كه بسترهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دوران مدرنیته زمینه ساز اصلی عدم حضور زنان در عرصههای تخصصی گردیده است و سکوت ادبیات در نیمه دوم قرن نوزدهم از حضور زنان در عرصههای ادبیات هنر و تاریخنگاری هنر فرو کاسته است.