دکتر نوذری میگوید: «مراجعه به منابع ترجمهاي باعث ميشود مدام به غرب وابسته باشيم و اين وابستگي در زمينه توليدات نظري، مادر وابستگيها در زمينههاي صنعتي و ... است.»
الهام لايقي - «نخستين هم انديشي تاريخ نگاري هنر» 27 آذر ماه در فرهنگستان هنر برگزار ميشود. براي بررسي بيشتر چيستي و چرايي اين هم انديشي و ماهيت آن با دكتر «حسينعلي نوذري» دبير علمي اين همايش به گفتگو نشسته ايم؛ حسينعلي نوذري پژوهشگر و نظريهپرداز حوزه علوم سياسي است. عمده شهرت وي به علت پژوهش در نظريات يورگن هابرماس و ترجمه و بررسي آن در سالهاي اخير است. حوزه عمده مطالعات وي در حوزه نظريه انتقادي و مکتب فرانکفورت، مارکسيسم، پست مدرنيته، مدرنيته و تاريخچه احزاب سياسي است. از وي آثار زيادي به فارسي برگردان شده که مهمترين آن، «صورتبندي مدرنيته و پست مدرنيته: بسترهاي تکوين تاريخي و زمينههاي تکامل اجتماعي»، «فلسفه تاريخ(روش شناسي و تاريخنگاري)»، «بازانديشي تاريخ از کيت جنکينز»، «هابرماس: نظريه انتقادي و سلامت از گراهام اسکمبلر» و... است.
به عنوان اولين سوال و براي روشن تر شدن زمينه بحث، تعريف شما از تاريخ نگاري هنر چيست؟
نگارش تاريخ، رويكردها و روشهاي مختلف و سابقه طولاني دارد. ولي در حوزه هنر، فن يا حرفه جديدي به حساب ميآيد كه عمده سابقه آن به قرن 19 ميلادي بر ميگردد. در گذشته كارهاي غيرآكادميك و غيررسمي درباره تاريخچه هنر صورت گرفته است اما معناي مورد نظر ما از تاريخ نگاري معناي آكادميك و علمي است كه تركيبي از دوبخش تاريخ و هنر است. تاريخ نگاري از نگاه ما اسناد، شواهد و مداركي ست كه مخاطب را به سوي وقايع و اتفاقات خاص هدايت كند. كار مورخ به طور اعم اين است كه با استفاده از اسناد و مدارك و شواهدي كه لزوما مرئي و آشكار نيستند ما را به سمت هدف و غايتي كه مورد پژوهش است، هدايت كند.
و به طور تخصصی در حوزه هنر؟
در حوزه هنر هم همين طور است. براي موضوع وسيعي به نام هنر با تعاريف گوناگوني رو به رو هستيم و من به دليل آنكه اين مفهوم بسيار فراتر از يك رشته و حرفه است، از عبارت «گفتمان تاريخ نگاري هنر» براي توصيف آن استفاده ميكنم. تاريخ نگاري هنر، به تغيير و تحولات هنر به صورت موضوعي ميپردازد كه چگونه و به چه دليل، موضوع و مواد هنر دچار تغيير و تحول شده ست، مثلا اين كه چطور و به چه دليل موضوعاتي كه مورد اقبال و علاقه هنرمندان درعصر رنسانس بوده، تغيير و تحول پيدا كرده و به سمت ديگري معطوف شده ست.
تاريخ نگاري به بررسي سير اين تحولات و چيستي و چگونگي وقوع آن مي پردازد كه چگونه آنچه مايه اصلي كار هنرمند بوده اينچنين تغيير كيفي و كمي كرده ست.
اساس تاريخ نگاري بر چه مبنايي ست؟
بخش زيادي از آثار تاريخ نگاري چه در غرب و چه كارهايي كه در زبان فارسي صورت مي گيرد، براساس رويكرد گاهشمارانه و كرونولوژيك به وقايع تاريخي است. جوهر اصلي زمان است. وقايع و كاربستهاي هنري درون ظرف زمان صورت ميگيرد. اگر اين ظرف را برداريم هنر معنا و مفهوم وكاربرد خود را از دست داده و از حيز انتفاع ميافتد. تاريخ نگاري هنر حوزه بسيار وسيعي را در بر ميگيرد و ما در محورهاي همايش برمبناي پرداختن به موضوعات وسيع تري پيش رفتهايم تا اهداف و افق نظر مقالات ارسالي مشخص باشد و به نتايج ملموس و بهتري برسيم.
تاريخ نگاري در كشورهاي ديگر دنيا چگونه بررسي ميشود؟
در دنيا، تاريخ نگاري هنر از حدود 40 سال قبل به صورت يك رشته مستقل در آمده ست و حتي در بعضي دانشگاههاي دنيا فراتر از اين رفته و به صورت دپارتمان تخصصي به تاريخ نگاري هنر ميپردازند. امروزه اين رشته در دنيا هويت، اعتبار و استقلال مشخصي براي خود پيدا كرده ست و هم به صورت يك درس تدريس ميشود و هم در سطوح بالاتر به صورت يك گرايش و رشته و دپارتمان درآمده ست و تاريخنگاري دورههاي مختلف به صورت زير رشتهها تدريس و بررسي ميشود.
كشور ما از لحاظ تاريخ نگاري هنر در چه وضعيتي قرار دارد؟
سابقه تاريخ نگاري هنر، براساس روش علمي مبتني بر رويكردهاي نظري و روششناسي كه متودولوژي مشخصي باشد، به ابتداي قرن بيستم برميگردد. بعد از انقلاب مشروطه كارهايي در رابطه با شناساندن و معرفي آثار هنري صورت ميگيرد، اما اين كه اثر مشخصي در زمينه تاريخ نگاري كلي هنر در ايران وجود داشته باشد، خیر، چيزي موجود نيست. گرچه در رويكردهاي موضوعي مثلا تاريخ تآتر يا سينما يا ... به منابعي بر ميخوريم. اما منابعي كه به طور جدي همه حوزههاي هنر را بررسي كند در ايران نداريم. از دهه 50 به بعد كارهايي توسط مترجمان متون هنري صورت گرفته ست كه از جمله آنها ميتوان به آثار رويين پاكباز ومرزبان و يعقوب آژند ... اشاره كرد. البته اين كارها برمبناي اصول و روشهاي روششناسي و متودولوژيك و رويكردهاي نظري كه سبكها و گرايشهاي هنري مشخصي باشد، نيست.
وضعيت آکادمیک اين رشته در ایران چگونه ست؟
در ايران تاريخ نگاري هنر در دروسي مثل «تاريخ تكامل اجتماعي هنر» و « بررسي روند تحول هنر دربستر هاي تاريخي» خلاصه ميشود. حتي سرفصلهاي ثابت و مشخصي براي بررسي تاريخ هنر در كشور وجود ندارد و عناوين دروسي كه در اين زمينه تدريس ميشود نيز با هم متفاوت است. اين نقيصه به سيستم تدوينكننده آيتمها و مطالب آموزشي يعني وزرات علوم و شوراي عالي انقلاب فرهنگي و يا ديگر مراكزي كه وظيفه تدوين دروس برعهده آنهاست باز مي گردد. در حوزه هنر، صاحب نظران بايد ضعفها و كاستيها را بدانند و بر مبناي اين ضعفها و كاستيها پيشنهادات خود را برنهادهاي مشخص كننده سرفصل دروس ارائه نمايند تا اينكاستي برطرف شود. يك بخش از اين كاستي نيز به خود هنرمندان، منتقدان و مورخان آثار هنري بر ميگردد. آنها بايد اين فاصله و خلاءها را ببينند و در قالب طرح هاي پژوهشي،كتاب ها و... اين كاستيها را برطرف كنند.
غناي اطلاعاتي ما از نظر منابعي كه در اختيار دانشجويان قرار ميگيرد، چگونه است ؟
متاسفانه مانند سايرحوزههاي علوم انساني و اجتماعي با کمبود منابع رو به رو هستيم. در حوزه هنر چه در مباحث نظري هنر چه در حوزه رويكردها و فلسفهها و گرايشهاي مربوط به سبكهاي هنري و كاري در هر سه حوزه ما با کمبود منابع فارسي هنري مواجهايم و عمده نيازمان را از طريق منابع ترجمهاي از زبانهاي ديگر تامين ميكنيم. اين موضوع نه تنها ايرادي ندارد بلكه مفيد هم هست. اما اين مراجعه به منابع ترجمهاي باعث ميشود مدام به غرب وابسته باشيم و اين وابستگي در زمينه توليدات نظري، مادر وابستگيها در زمينههاي صنعتي و ... است. تلاش ما در اين همايش روشنتر كردن وضعيت تاريخ نگاري در ايران است تا انگيزهاي به طور جمعي در دپارتمانهاي هنري براي نگارش تاريخ هنر به وجود بياييد.
متر و معيار در تاريخ نگاري هنر چيست؟ هنربه عنوان يك كليت درنظر گرفته ميشود و يا هر كدام از هنرها به صورت شاخه شاخه و جدا از يكديگر مورد بررسي قرار ميگيرد؟
اين بستگي به روش و نظر مورخ دارد. وقتي كل هنر را به عنوان يه مقوله عام و تماميت واحد در نظر ميگيريد، صرف نظر از اين كه درون آن چه رشتهها و گرايشهايي هست و هر كدام از اين رشتهها بر اساس چه عوامل و غاياتي به وجود آمدهاند، يك رويكرد در تاريخ نگاري محسوب ميشود كه نقص و نكات مثبت خود را دارد. رويكرد ديگر بر مبناي اين است كه متر و معياري داريد كه البته اين متر و معيار قطعي نيست تا همه ملزم به استفاده از آن براي تاريخ نويسي هنر باشد. به عنوان مثال تاريخ نگاري كه نگارش تاريخ هنر را بر اساس تغيير و تحولاتي كه در بستر اجتماع صورت گرفته و تاثيري كه تحولات اجتماعي بر هنر گذاشته بررسي مي كند، معيارش خاستگاههاي اجتماعي هنر است.
رويكرد ديگري نيز وجود دارد كه كاري به وقايع اجتماعي ندارد و از منظرهاي ديگري به تاريخ هنر نگاه ميكند مثلا از منظر ديني، وقتي يك مورخي بخواهد هنر گوتيك و باروك و... را بررسي كند. بنابراين معيار بسته به اينكه مورخ از چه منظري به ثبت وقايع و تحولات تاريخ هنر نگاه كند، قطعا تفاوت خواهدكرد و به عقيده من نميتوان در خصوص تاريخ نگاري در حوزه هنر همانند تاريخ نگاري در ساير حوزهها به صورت جزمي و قطعي نظر داد. اگر بخواهيم بر اساس كليشههاي مشخص و تعيين شده به ضبط و شرح و تبيين حوادث هنري و يا روند تحول هنر بپردازيم، ايدئولوژيك و فرمايشي ميشود.
يعني متر و معيار كلي وجود ندارد كه بر آن اساس تاريخ هنر را بررسي كنند؟ پس معيار كلي كه در داوري شما هم مد نظر قرارگرفت، چيست؟
اين موضوع از دو منظر مورد توجه قرار خواهد گرفت. اول به لحاظ روششناسي و دوم به لحاظ كار عملي يا آنچه ما به آن تاريخنگاري آكادميك و حرفهاي ميگوييم. در كار آكادميك مورخ نميتواند در خلاء به تاريخ هنر بپردازد و نياز به بستر مشخصي دارد. به عنوان مثال وقتي از تاريخ ايران صحبت ميشود، بستر، جامعه ايران است كه داراي دو وجه است؛ يكي بستر اجتماعي، سياسي و اقتصادي و ديگري بستر كورونولوژيك يا زماني. هنگاميكه بستري را براي پرداختن به تاريخ هنر انتخاب ميكنيد اين بستر نبايد بيش از اندازه وسيع باشد كه پرداختن به جزئياتش از عهده فرد خارج شود. وقتي بستر پروژه بسيار وسيع و گستره باشد قطعا با ضعف در پرداخت و جمعآوري اطلاعات مواجه خواهيد شد.
اولين معيار اين است كه بستر زماني و كورونولوژيك مشخص باشد مثلا تاريخ هنر ايران پيش از اسلام در عصر ساسانيان مورد بررسي قرار خواهد گرفت.
دومين مورد به لحاظ موضوعي است اين كه آيا تمام رشتههاي هنري مورد بررسي خواهد بود يا اينكه هنرها را به صورت موضوعي مورد بررسي قرار ميدهند. با مشخص كردن موضوع دست خود را براي پرداختن به تاريخنگاري در يك موضوع و دوره زماني مشخص باز كردهايد و راحتتر ميتوانيد براي موضوع خاص و دوره زماني مشخص اطلاعات و مواد خام را جمعآوري كنيد تا براي موضوعات متنوع در ادوار طولاني.
معيار بعدي، روششناسي ست. اينكه بر اساس چه روشهايي ميخواهيد به سراغ تحليل تاريخي و تاريخنگاري هنر برويد. رويكردها و روشهايي كه انتخاب ميكنيد به فرم توجه دارد يا به محتوا، به ساختارها توجه دارد يا انتزاعي است؛ رويكردهاي روششناسي واقعگرايانه مبتني بر مواد و دادههاي خام است يا اينكه با توجه به اينكه دوره زماني بسيار دوردست و غير قابل دسترسي است نميتوان به مواد و اطلاعات خام و عيني دست پيدا كرد. بنابراين شما به عنوان يك مورخ موظفيد به رويكردهاي انتزاعي و دادههاي ديگران در اختيارتان قرار دادهاند و همچنين به حدس و دريافت و استنباطهاي ذهني خود اعتماد كنيد كه البته بايد تاكيد داشت كه حتي در انتزاعيترين موارد هم مورخ هنر نميتواند فارغ از مواد خام باشد. نقاشيهاي انتزاعياي كه در ديوار نگارههاي غارهاي قديمي ثبت شده است هم بالاخره مبتني بر دريافت نقاش از محيط پيرامونش بوده است.
بنابراين متر و معيار ديگري كه مورخ در نظر ميگيرد اين است كه با استفاده از چه روش و متدولوژياي به تاريخنگاري خواهد پرداخت. اين روشها و متودولوژي امروزه بسيار زياد است و از رويكردهاي ساختارگرا، سبكگرا، رئاليستي شالوده شكنانه تا رويكردهاي كيفي و كمي و... را شامل ميشود. متر و معيار ديگر اين است كه مورخ هنر براي خود غايتي را در نظر ميگيرد و البته اين نيت و غايت مورد وثوق همه مورخان نيست و غايتانگاري يا تلالوژي غايتي است كه مورخ هنر را به خودش جلب ميكند.
|