در پنجمین گام از سلسه درسگفتارهای تخصصی نظریه و نقد هنر، که پژوهشکده هنر با حضور صاحبنظران و چهرههای صاحبنام حوزههای هنرپژوهی برگزار میکند، رهیافتهای پدیدارشناسانه به هنر در گسترهای از نقد توصیفی تا نقد تفسیری و با نگاهی به بنیانهای نظری این رویکرد و ترسیم نسبت فیلسوفانِ پدیدارشناس با هنر، مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
در پنجمین گام از سلسه درسگفتارهای تخصصی نظریه و نقد هنر، که پژوهشکده هنر با حضور صاحبنظران و چهرههای صاحبنام حوزههای هنرپژوهی برگزار میکند، رهیافتهای پدیدارشناسانه به هنر در گسترهای از نقد توصیفی تا نقد تفسیری و با نگاهی به بنیانهای نظری این رویکرد و ترسیم نسبت فیلسوفانِ پدیدارشناس با هنر، مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
به گزارش روابط عمومی پژوهشکدة هنر وابسته به فرهنگستان هنر، در این نشست که عصر روز دوشنبه اول خرداد در محل پژوهشکده با حضور علاقهمندان برگزار شد، دكترسید مهدی ناظمی قره باغ (پژوهشگر و مدرس فلسفة هنر) به تبیین و بررسی رهیافتهای پدیدارشناختی به هنر در افقی از نظریات و آراء فلسفههای پدیدارشناسی از سوبژکتیو تا هرمنوتیک پرداخت.
در آغاز این نشست، اسماعیل پناهی (سرپرست گروه نظريه و نقد هنر پژوهشكده هنر) با بیان اینکه پدیدارشناسی هنر، بررسی چگونگی پدیدار شدن هنرها در طول تاریخ است به تفاوت آن با پدیدارشناسی هنری پرداخت و گفت: هنر در پدیدارشناسی، اصالت و اولویت دارد و میکوشد حقیقت هنر را تبیین کند نه یک رابطه وجودی از نوع کشف حقیقت هنر و روش هنری هنرمند. پدیدارشناسان هنر قائلاند که تفسیر اثر هنری باید خودْارجاع و بدون رجعت به اقوال دیگر صورت گیرد. وی آنگاه به سه ساحت پدیدارشناسی در قلمرو هنر پرداخت:
پدیدارشناسی هنرها؛
پدیدارشناسی هنری؛
پدیدارشناسی هنر.
و آنگاه از دو جریان عمده در پدیدارشناسی هنر سخن گفت:
سوبژکتیو: روشِ هوسرل که مبتنی بر کشف معانی و ذاتها در ساحت آگاهی است در تحلیل زیباییشناسی و در تلقی علمی از آن؛
روش غیر سوبژکتیو یا هرمنوتیکی که مبتنی است بر توجه به ذات هنر و ظهور آثار هنری در خلال خوانش و فهم اثر و سرانجام، انکشاف حقیقت از مواجهه هرمنوتیکی با اثر هنری.
پس از آن نوبت به سید مهدی ناظمی قره باغ (پژوهشگر و مدرس فلسفة هنر و صاحب تألیفات و مقالاتی در این حوزه) رسید تا رهیافتهای پدیدارشناسانه به هنر را بررسی و تحلیل کند. وی سخن خود را با تبیین نسبت دوگانة «ابژه» و «سوبژه» و «حیث التفاتی» در نسبت میان این دو آغاز کرد و به ارائه سیری از پدیدارشناسی توصیفی تا پدیدارشناسی تفسیری برای حاضران پرداخت. او پدیدارشناسی توصيفي را توصیف درست پدیدهها به قصد آشکار شدن ذات آنها و پدیدارشناسی تفسیری را نیز منطبق با تلقیِ هایدگر با ترسیم رابطة فیلسوفان پدیدارشناس با هنرها تعریف کرد و با ذکر این نکته که زیباییشناسیِ پدیدارشناختی تنها منحصر به آراء فیلسوفان پدیدارشناس نیست، این پیوند را از خاستگاه فلسفة زیباییشناسیِ هگل بررسی کرد و گفت: شاید بتوان فلسفه هنر هگل را نیز که نسبت حرکت تاریخی را با هنر روشن میکند و نگاه بیانگرانه او به هنر که آن را همانند فلسفه و دین، واجد وجه روحی تبیین میکند و نه مانند کانت که تنها در امر زیبا خلاصه کرده، نخستین گام در تبیین پدیدارشناختی هنر بدانیم. وی سپس با نقل قولی از هایدگر در رساله «سرآغاز کار هنری» که «هنر باید در نسبت با حقیقت و وجود سنجیده شود و در این راستا نوعی کار است نه شیء و شیء هنری محصول کار هنری است و آنْ کاری است که حقیقت یک شیء را متجسم و متبلور سازد و برای انسانها قابل مفاهمه کند» خاطرنشان کرد: در این تفکر، هنرمند در مقام یک متفکر است که وجود خویش را واسطة دریافت حقیقت ساخته و هنر نیز در اینجا نهادینه شدن عالم حقیقت در انسانها و محل گفتگوی حقیقت با آنهاست. ناظمی، در ادامه، به فلسفه هنر گادامر پرداخت و گفت: برای گادامر، بیشتر از هنر، زیباییشناسی دغدغه و مسئله بود و برایش دریچهای به بازکاوی «فهم» و نجات آن از سیطره سوبژکتیویسم بود. او نسبت «فرم» و «محتوا» را راه مطمئنی برای شناخت حقیقت هنر نمیدانست و معتقد بود باید به عالم آن هنر وارد شویم و گفتگو راهی است برای حصول این مقصود. وی با تبیین ابژه زیباییشناختی نزد کانت یادآور شد: تنها کاربرد ابژه زیباییشناختی همان صورت یا فرم زیباست. وی در ادامه به تفکیک «مؤلف تاریخی» و «مؤلف پدیدارشناختی» پرداخت که از دل اثر آشکار میشود و به ما میگوید خالق این ابژه باید از این یا آن اثر زیباییشناختی برخوردار باشد چرا که جهان اثر هنری قابل تحویل یا فروکاستن به یک ابژه نیست و به شکل یک جهانبینی دیده میشود تا یک شیء در میان اشیاء.
این مدرس و پژوهشگر در ادامة گفتار خود افزود: پدیدارشناسی امروز تبدیل به یک رهیافت عمومی به کلیت علوم انسانی شده است. چیزی شبیه روش که در ضمن، خود را درگیر پرسشهای فلسفی نظیر چیستی ادراک جهان میسازد. ما در پدیدارشناسی، یک مدل مشخص و قطعی برای رسیدن به جواب نداریم. یک رهیافت پیش روی ماست که میکوشد ما را به درست اندیشیدن متوجه کند. با تلاشهای آلفرد شولتز بود که پدیدارشناسی به تمامی علوم انسانی تسری یافت. دغدغه او به جای فرم و صورت، محتوا و بیان مفاهیم بود. پس، در این تلقی، پدیدارشناسی قصد دارد با به کارگیری صورتها فهم جدیدی از هنر را به آزمون گذارد.
ناظمي قرهباغ در ادامه به موضوع پرسش اصلی پدیدارشناسی رسید: اثر هنری چیست؟ و پاسخ داد: این استدلال، معنایی یا معرفتی یا وجودی مستقل در اثر هنری را مفروض میگیرد. در این رهیافت، پرسش ما از هر وجهی از وجوه اثر هنری باشد، وابسته به مؤلف آن نیست زیرا این نوعی رویگردانی از خود چیزهاست در حالی که پدیدارشناسی میگوید: پیش به سوی خود چیزها!
وی در اینجا به تاثیر پدیدارشناسی در تولید هنری پرداخت و گفت: فلسفه، کمک به معرفت عقلانی چیزهاست نه کمک به تولید آنها، اما در پدیدارشناسی تأثیرگذاری بر تولید اثر را شاخصتر میبینیم نظیرِ کریستین نوربرت شولتز معمار مشهور که با رویکردی پدیدارشناسانه به خلق اثر هنری پرداخت.
قسمت دوم نشست به یک تمرین عملی پدیدارشناسی، پدیدارشناسی سینما، اختصاص داشت. گوینده در این بخش با تشریح اهمیت دیدگاههای موریس مرلوپونتی که پدیدارشناسی در سینما بسیار وامدار نظریات او بوده این رشته را مستقل از نظامهای فلسفی، مفهومی و متافیزیکی دانست و گفت: تجربه فیلم به طور مستقل و فارغ از نظریهها و نظامهای فکری، مبتنی بر یک روششناسی هرمنوتیکی است که در آن چیزها را باید در متن خود جستجو کرد. پرسش از نوع فیلم و انتخاب فیلم، تهیه بلیط و ورود به سالن انتظار، ورود جمعی به سالن نمایش فیلم که در آن همه چشمها به یک سو خیره میشود، خاموش شدن چراغها، آغاز تبلیغات و سکوت نسبی، آغاز فیلم اصلی و سکوت مطلق، خروج دسته جمعی از سالن که همه تداعی یک مناسک آئینی جمعی را میکند همه در این رهیافت بررسی میشوند. تکنولوژی فیلم و گستره آن که تمام هویتیابی فیلم در تمایز از دیگر شاخههای هنری بر اساس آن سنجیده میشود و زمان و مکان و افراد و کلیت عالم سینما از طریق آن متجلی میشود همه موضوع بررسی در این رهیافت محسوب میشوند. وی در ادامه اظهار داشت: هایدگر بین تکنولوژی در دست ما و حقیقت یا ذات این تکنولوژی تفکیک قائل میشود. او مفهوم «پوئسیس» را نه تنها به فرآوری عمل هنری یا شاعرانه که همگام با مفهوم «فوزیس» به معنای کشف کردن حقیقت میداند. او «تخنه» را هم نوعی فرآوری میدیده که جنبه صنعتی و هنری را توأمان داشته و نحوهای از معرفت تلقی میشده است. انکشاف در اینجا دیگر همان پوئسیس قدیم نیست بلکه نوعی تعرض است. حقیقت این انکشاف به گشل ورنر میرسد که ایجادکننده علوم جدید: «ساینس» است. او تکنولوژی را مادر همه علوم میداند و جوهر آن نگاه انضباطآورانه به هستی و خاستگاه تکوین علوم دقیقه (ریاضی و علوم طبیعی) و علوم جدید میشمارد.
وی در تبیین پدیدارشناسی تصویر چنین گفت: این رخداد بنیادین دنیای مدرن است که اجازه میدهد «تصویرگری» ظهور کند. انسان با تبدیل شدن به سوژه و امر بنیادینی مستقل از هستی که هستی بر او عارض میشود موفق به ساختن تصویر عالم میگردد. منظور از تصویر عام نیز در این تلقی مبدل شدن عالم به تصویر است. انسان تصویری از خود بازمییابد که باید «بازنمایاننده» شود و تصویر مخلوق انسان، بازنمایاننده و پیش رو آورنده است.
وی با طرح این پرسش که: سینما چه چیز را به معارضه میخواند و در پی تصرف چیست؟ پاسخ گفت: تمامی جهان. و این نه در طبیعت بیرونی که در تصاویر خیالین رخ میدهد. تصرفکننده، مایل است داستان یا آنچه را که واقعیت میانگارد (مستندنگاری) شکلی سینمایی پیدا کند. تکنیک سینمایی این امکان را میسازد که از تصاویر خیالی و شبه واقعی چنین هدفی تحقق یابد.
وی سخن خود را اینگونه جمعبندی کرد: سینما عالمی است مشترک میان فیلمساز و مخاطب، که رهاورد امکانات تکنیک سینمایی برای بیان تفصیلی تصاویری خیالی یا شبه واقعی است که در عین سرگرمی، گونهای «محاکات انسانی» است.
پایان نشست با پرسش و پاسخ حاضران و سید مهدی ناظمی قره باغ همراه بود.
یادآور میشود پژوهشکدة هنر سلسله درسگفتارهای تخصصی نظریه و نقد هنر را با حضور صاحبنظران و تمامی علاقهمندان، با طرح و بازکاوی مباحث جدیدتری در بنیانهای نظری، فلسفی و مفهومی هنر، ادامه خواهد داد.
|