دومین نشست از سلسله نشستهای استادشاگردی در فرهنگستان هنر برگزار شد.
دومین نشست از سلسله نشستهای استادشاگردی در فرهنگستان هنر برگزار شد.
به گزارش روابطعمومی فرهنگستان هنر، دومین نشست از سلسله نشستهای «تأملی در رابطه استادشاگردی در آموزش هنرها» در حوزه معماری؛ با حضور جعفر طاهری، حسنیٰ صالحی، روحالله مجتهدزاده، و با دبیری سجادمحمد یارزاده، دوشنبه، 24 آبان 1400، بهصورت برخط برگزار شد.
سجادمحمد یارزاده، رئیس مؤسسه فرهنگیهنری صبا و دبیر این نشست، با ذکر اینکه رمز و راز آموزش هنر چیزی است که در تاریخ هنر ما اثبات شده است و معمارانی مثل علیاکبر اصفهانی و شیخ بهایی و لرزاده، در نظام استادشاگردی به جامعه تحویل داده شدهاند، گفت: باید به کشف دلیل موفقیت این فرایند تربیت و آموزش بپردازیم. فرهنگستان هنر با این آسیبشناسی بر آن است که با نتایج این پژوهشها، به متولیان آموزشی، برنامهریزان و سازمانهای علمی و آموزشی، راهکارهای مؤثر برای فرایند آموزش مؤثر در نظامهای روشمند ارائه کند تا ظرفیتهای هنر ایران در عرصههای ملی و بینالمللی بهتر و بیشتر مطرح شود.
جعفر طاهری استادیار دانشگاه فردوسی مشهد و رئیس دانشکده معماری و شهرسازی این دانشگاه، بهعنوان سخنران نخست، با موضوع «تأملاتی بر خاستگاه فرهنگیاجتماعی نظام استادشاگردی» به بررسی ساختار و سرشت نظام استادشاگردي در دوران اسلامی و مبانی آن پرداخت. او با ذکر اینکه از زوایاي مختلفی میتوان به این پرسش تاریخی نگریست، ادمه داد: در این گفتار، نظام استادشاگردي در صناعات عملی از منظر خاستگاه و زمينههاي فرهنگیاجتماعی عالم سنّت بررسی میشود. در این عالم روابط استاد و شاگرد در صناعات عملی از اصول و الگوهاي بنيادین و مشترکی پيروي میکند. خواص و عوام، اصناف مختلف اجتماعی و حرفهها، ازجمله پيشهوران، فارغ از تفاوتهاي ظاهري، کمابيش، به این اصول پایبندند. ساختار سلسلهمراتب هرمی از استادان و شاگردان، تعليم و تربيت ذیل آداب و مذهب جمعی فتوت، سرسپردگی به مراجع صلاحيتدار (افراد، اصول، مفاهيم و الگوها) و ماهيت استبدادِ خيرخواهانه تربيت عملی در این صناعات، از جمله مفاهيم و الگوهاي این نظام تربيتیاند که میتوانند روابط و مراتب پنهان و آشکار ميان استادان و شاگردان را تبيين کنند. به نظر میرسد این تبيين بتواند بخشی از سرشت نانوشته و درونی اصناف بنّایان و معماران، بهویژه آداب و ترتيب تعليم و تربيت عملی و نظري در سلسله استادان و شاگردان، را آشکار کند.
در بخش دوم این نشست، حُسنی صالحی پژوهشگر، با موضوع «معمارشدن در کارگاه بنّایی، بر اساس تجربه محققانه شاگردی در کارگاه و دانشگاه»، به بیان دریافتهای علمی خود از شاگردی و مشارکت در کارگاه استاد محمد پاکنژاد در اصفهان پرداخت.
وی توضیح داد: مواجهه با تصویر معماری با مواجهه با خود بنا متفاوت است. همچنین دیدن بنای تمامشده با دیدن درونیات بنا حین ساخت متفاوت است. بنابراین اگر کسی با تمرین طراحی تصاویر و تبدیل تصاویر به تصاویر ساختمان و استخوانبندی و تحویل این تصاویر بهمثابه محصول کار خود، معمار شود، تبدیل به معماری شده که ساختمان را از طریق تصویر میشناسد. حتی حجمهای شماتیک که در ژوژمانهای دانشکده معماری تحویل استادان میشود نماینده درجهای از همین درک تصویری از ساختمان است. حال اگر کسی از طریق مشاهده بنا از دیدگاه ساخت و مشارکت در ساخت ساختمان معمار شود و حاصل روزانه کار او مرتب شدن کارگاه و تمرینِ رسم دور و دایره طاق باشد و محصول بلندمدت کار او برای استادش، شکلگرفتن قسمتهای مختلف واقعی ساختمان باشد، او به معماری از نوع دیگر تبدیل شده است.
این پژوهشگر گفت: چنانچه از دریچه برساختگرایی جمعی به معماری بنگریم، خود معمار هم قسمتی از این منظومه (معماری) و در واقع یک پدیدار است. همانطور که هر اثر معماری ابتدا ساختمان نیست و با ساختهشدن تبدیل به پدیدار ساختمان میشود، معمار هم ابتدا فقط انسان است و از مصالح انسانی و در رابطه با معماری، تبدیل به معمار میشود. اگر اینگونه معماری را مطالعه کنیم، هویت معماری و معمار به یکدیگر وابسته میشود و شناخت چگونگی پدیدآمدن معمار و معماری تبدیل به مسئلهای واحد میشود. آن گاه میتوان پرسید در معماریِ یک عصر یا یک منطقه چه اتفاقات تاریخیای افتاده، چه چیز دچار تحول شده است، کدام قسمت منظومهای که معمار و اثر معماری در آن به شکل نهایی خود تبدیل میشوند، تغییر کرده است. و به این ترتیب، معماری بهمثابه منظومهای از منظومههای جهان انسانی فهمیده میشود. این نگاه مربوط است به رویکردی در جامعهشناسی معرفت جمعی به نام برساختگرایی جمعی و این گفتار بخشی از مطالعهای جامعتر در این رویکرد است.
وی در انتها گفت:من با تکیه بر تجربه محققانه شاگردی در کارگاه استاد محمد پاکنژاد و گذراندن دو مقطع تحصیلی در دانشگاه، به تفاوت کیفیت معمارشدن در کارگاه و دانشگاه در ایران امروز پرداختهام. این پژوهش، بخشی از یک برنامهٔ پژوهشی جامع با عنوان بنّاخانه (bannakhane.com) و حاصل مشاهده مشارکتی بلندمدت در کارگاه و گفتوگوهایی با استاد محمد پاکنژاد است.
روحالله مجتهدزاده استادیار دانشکده عمران و معماری دانشگاه شهید چمران اهواز بهعنوان سخنران آخر، به «بررسی شفاهی و مکتوب در نظام آموزش استادشاگردی؛ فرضیهای در باب انتقال علم به حوزه معماری» پرداخت. این استاد گروه معماری گفت: پژوهشهای معطوف به بررسی نسبت علم و معماری در معماری گذشته ایران، طی یک دهه اخیر پیشرفتی قابلملاحظه داشته است. با این وصف، پیشرفتِ پژوهشها در این حوزه، همزمان، پرسشهایی تازه نیز برانگیخته است؛ از جمله این پرسشها، پرسش در باب نحوه انتقال علم به حوزه معماری است که خود محتاج پرسش در باب ماهیت آموزش معماری در گذشته است؛ موضوعی که کمتر به آن توجه شده و این کمتوجهی عمدتاً معلول دو پیش فرض بوده است؛ پیشفرض اول مبتنی بر بیسوادی معماران گذشته و پیشفرض دوم ناشی از صرفاً شفاهیپنداشتن شیوه آموزش معماری گذشته است. نتیجه این پیشفرضها، که عموماً برآمده از مقایسه معماری ایران دوران اسلامی با معماری اروپای قرون وسطاست، معمولاً به این تصویر ختم شده که نظام آموزش استادشاگردی در معماری گذشته ایران، نوعی آموزش شفاهی بوده که به روش سینهبهسینه در کارگاههای ساختمانی انجام میگرفته است و از آموزش مکتوب یا مدرسهای در آن خبری نبوده است.
این پژوهشگر گفت: در این بحث، برآنیم که با نگاهی مجدد بر دو پیشفرض مذکور، یعنی بیسوادی عمومی محترفان دوران اسلامی و شیوه شفاهی آموزش معماری در نظام استادشاگردی، فرضیهای جدید پیرامون آموزش معماری در این نظام مطرح شود. برای این منظور، در طی دو مقدمه، ابتدا به مقوله آموزش مکتبخانهای، بهعنوان نوعی آموزش پیش از حرفه، در جهان اسلام پرداخته و سعی خواهد شد تصویری روشنتر از میزان سواد یا بیسوادی محترفان دوران اسلامی ارائه شود. سپس، با استفاده از نظریهای در حوزه آموزش دوران اسلامی به دو عامل «شفاهی و مکتوب» در الگوی آموزش دوران اسلامی میپردازیم و میکوشیم جایگاه هر یک از این دو عامل را در این الگوی آموزش، از جمله در آموزش صناعات، تبیین کنیم. در نهایت، با استفاده از این دو مقدمه و بعضی شواهد تاریخی تلاش خواهیم کرد فرضیهای تازه در باب چگونگی انتقال علم به حوزه معماری بپروریم.
او ادامه داد: بر اساس این فرضیه، میتوان الگویی در آموزش معماری پرداخت که بر خلاف الگوی موجود، که بر آموزش صرفاً شفاهی و انتقال سینهبهسینه مهارتها و فنون تکیه دارد، جایگاهی برای آموزش مدرسهای و انتقال علوم عملی نیز در آن لحاظ شده است. مطابق چنین الگویی آموزش معماری دارای دو رکن اصلی و مکمل یکدیگر است؛ یک رکن همان آموزههای فنی و مهارتی است که قاعدتاً در محیطهای کارگاهی و در حین عمل آموخته میشد و عمدتاً شفاهی و ضمنی بود؛ رکن دیگر اما، آموزههای نظری و مواد علمی است که لاجرم میبایست در محیطی مدرسهای و به شیوههای مرسوم سایر آموزههای مدرسهای در دوران اسلامی، چون سماع و قرائت و املاء، آموخته میشد و آموزههای آن رسمی، و شیوه آن آمیزهای از «شفاهی و مکتوب» است.