هنگامي كه هنرمند پيشكسوت و نوگراي ايران «منصوره حسيني» را در قطعه هنرمندان بدرقه كردند هنوز گلهاي مزار استاد «علي كسمايي» تازه بود و خبر از آن داشت كه داغي سخت بر پيكر خانواده و جامعه هنري وارد شده است. مولود زندينژاد- هنگامي كه هنرمند پيشكسوت و نوگراي ايران «منصوره حسيني» را در قطعه هنرمندان بدرقه كردند هنوز گلهاي مزار استاد «علي كسمايي» تازه بود و خبر از آن داشت كه داغي سخت بر پيكر خانواده و جامعه هنري وارد شده است. «منصوره حسيني» هم با اندك فاصلهاي از «علي كسمايي» در حالي با دوستانش وداع كرد كه آنان نيز با گلهاي محمدي مزارش را گلباران كردند، آنها ميدانستند دوست عزيزشان با آن روح لطيف و گلهاي رنگارنگي كه خلق كرده عاشق طبيعت و گل است. آرامگاه منصوره در جوار دو هنرمند استاد «احمد كرمي» و «فاطمه صفرخاني» است و در همان اطراف اگر چشم بگرداني نام صدها هنرمند ديگر مانند علي اكبر لرني، ميرمحمد تجدد و ... را ميبيني كه گرد هم آمدند؛ هنرمنداني كه هر كدام بخشي از تاريخ هنري كشور را به خود اختصاص دادند و خدا را شكر ميكني كه حداقل نام و مزار اين هنرمندان در كوران حوادث تاريخي گُم نميشود. «منصوره حسيني» نقاش نوگراي ايراني در سال 1305 در تهران متولد شد. مادرش خديجه و پدرش مير عيسي نام داشتند. هنگامي كه كودكي بيش نبود مادرش را از دست داد و پدرش بار ديگر ازدواج كرد كه حاصل آن سه دختر با نامهاي سُرور، جميله( سارا)، گلي (طاهره) و دو پسر به نامهاي رضا و طاها بود. پدر منصوره چاپخانه داشت و از وضعيت مالي خوبي برخوردار بود و هنگامي كه علاقه كودك 10 سالهاش را به نقاشي ديد برايش معلم خصوصي گرفت تا به علاقهاش بپردازد. در ادامه به بهانه هفتمين روز خاكسپاري اين هنرمند نامي گوشههايي از زندگي او را براي شما بازگو ميكنيم. «هما متين رزم» از دوستان مرحوم حسيني كه دوستي ديرينهاي با او داشت درباره زندگي شخصي منصوره حسيني گفت: «او به خواست پدرش با پسر عموي خود « رضوان الحسيني» ازدواج كرد ولي آنها يكديگر را درك نميكردند اين بود كه بعد از رفتن به ايتاليا از همسرش جدا شد. پس از سفر به ايتاليا متوجه شد كه باردار است و در آنجا پسري به دنيا آورد كه به دليل علاقه به «مولانا» نامش را «رومي» گذاشت ولي نام خانوادگياش را با اسم كوچك همسرش انتخاب كرد و سعي در پنهان كردنش داشت. البته منصوره دختري هم به نام «مهتاب» داشت كه متاسفانه بعد از ازدواج در اثر سانحه رانندگي در ايران درگذشت.» «منصوره حسيني» پس از آن كه دوره دبيرستان را به پايان برد وارد دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران شد. بانو حسيني در سال 1328 كه از دانشگاه فارغالتحصيل شد براي نخستين بار آثارش در انجمن فرهنگي ايران و انگليس به نمايش در آمد. «رومي» كه اكنون تنها فرزندش است در 4 مرداد سال 1334 متولد شد و شناسنامهاش با نام «رومي رضي» توسط كنسولگري ايران در ايتاليا تنها در شناسنامه وي ثبت شد. او مخفف نام همسرش را براي نام خانوادگي پسرش انتخاب كرد اما از گذاشتن نام خانوادگي او به طور كامل امتناع ورزيد زيرا نميخواست پسرش را از دست بدهد. زنده ياد بانو حسيني درباره آن روزهاي خود گفته است :«من وقتي به دانشکده وارد شدم از همه ضعيف تر بودم و تلاش خيلي زيادي کردم تا به سطح ديگران رسيدم. خيلي بيشتر از ديگران وقت صرف ميکردم. تلاش و کوششي که من آنروزها از خودم نشان ميدادم به هيچ وجه قابل مقايسه با ديگر دانشجويان نبود. يادم ميآيد حتي در فصل تابستان که کلاسها تعطيل مي شد، من با نگهبان دانشکده هماهنگ ميکردم و هر روز به آنجا ميرفتم و کار ميکردم. يادم است که هميشه در را بايد از داخل قفل ميکردم و اين بسيار برايم ترسناک بود اما وقتي مشغول به کار ميشدم، عشق به نقاشي و عزم راسخ براي پيشرفت ترس را از يادم ميبرد. تقريبا از اواخر سال دوم بود که تلاشهايم کمکم نتيجه داد و به سطح ديگران رسيدم و از سال سوم به بعد ميتوانم بگويم که از بهترينهاي دانشکده بودم. مخصوصا طراحي هايم بسيار خوب شده بود و خيلي به چشم ميآمد و کنار چهرههايي مثل حسين کاظمي قرار ميگرفت.» هما ادامه داد: « وقتي منصوره با مرحوم چنگيز شهوق ازدواج كرد به تهران آمد اما فرزندش با او به ايران نيامد چون درآنجا مشغول تحصيل بود در واقع او به پسرش نقاشي آموخت و «رومي» هم نقاش است. البته پسرش سه بار به ايران سفر كرد يكي در زمان دانشجويياش، در حدود سالهاي 59 يا 60 بود و دو بار ديگر نيز در دهه سالهاي هفتاد و هشتاد بود كه ميخواست گالري در انگليس خريداري كند و به منصوره پيشنهاد داد كه با او همراهي كند و پيش پسرش برود ولي منصوره كسي نبودكه دست از ايران بردارد، او ايران را دوست داشت.» حسيني همراه با نگهداري تنها فرزندش به كار نقاشي و تحصيل ادامه داد. در سال 1335 اثري از او در بيينال جهاني ونيز به نمايش گذاشته شد و نمايشگاههايي در «وانتا جو» و نمايشگاه هنرهاي فيگوراتيو در شهر فروزينونه (ايتاليا) به نمايش درآمدندكه براي او كسب مدال طلا را در پي داشت. در 9 شهريور سال 1344 به همسري مرحوم «چنگيز شهوق» در آمد. اين دوست ديرينه زنده ياد بانو حسيني ادامه داد:« او اعتقاد و ايمان خاصي داشت كه خالي از تظاهر بود، به حج نيز رفته بود و تابلويي را در هنگام صعود كاروانيان از كوه «حرا» كشيده بود، اين اعتقاد را در آثارش مثل تابلوي « انالحق»، «محمد» و ... ميتوانيد ببينيد. قرار بود تابلوي « انالحق» را به يكي از بانكهاي معتبر بفروشد و اين بانك مبلغ زيادي براي خريد اين اثرش پيشنهاد كرد ولي چون علاقه زيادي به آثارش داشت هنگامي كه براي بردن اين اثر آمدند، چك را برگرداند و از فروش منصرف شد. همچنين دو اثر به نام «مادر» به ياد مادرش خلق كرد كه يكي از آنها را در خارج از ايران به فروش رساند، البته اين تابلو كاملا به مادرش شباهت نداشت بلكه ياد و خاطره او را شكل ميداد.» شادروان حسيني در يكي از مصاحبههايش درباره علاقه به نقاشي گفته است:« اتفاقا خودم هم اين روزها خيلي به اين موضوع فکر ميکنم و دليلي براي علاقهام به نقاشي پيدا نميکنم. با خودم ميگويم چرا من بايد از تمام لذتهاي زندگي ميگذشتم فقط و فقط به خاطر نقاشي؟! در جمع دوستان و فاميل کمتر حاضر ميشدم و از مهمانيها و جشن ها فراري بودم فقط به خاطر اينکه دوست داشتم زمانم را جلوي بوم بگذرانم. پولهايي که بايد خرج چيزهاي مختلف ميشد را خرج نقاشي ميکردم. يادم است در سالهاي جواني يک پالتو در يکي از فروشگاههاي خيابان لاله زار ديده بودم که خيلي شيک بود و دوستش داشتم. باکلي اصرار پدرم را راضي کردم که هزينه خريد آن را به من بدهد اما وقتي پول را گرفتم نميدانم چرا رفتم همه را رنگ خريدم براي نقاشي ! شايد آن همه علاقه براي اين بود که همه چيز را رفتني ميديدم و همه خوشيها و لذتها را تمام شدني. اما هنر هميشه جاودانگياش را به رخ من ميکشيد. هيچ چيز مانند هنر نمي توانست مرا با تمام وجود و با تمام سلولهاي جسم و روحم به خودش مشغول کند.» محترم خداوردي از همسايگان و ديگر دوستان زنده ياد بانو حسيني او را زني ميدانست كه شبيه هيچ كس نبود و فقط سمبل خودش بود. محترم درباره شخصيت او ميگويد:« او هنر را خوب ميشناخت اگر اندك زماني در كنارش مينشستي آنقدر از هنر برايت ميگفت كه دريچههاي گوناگوني از زندگي به رويت باز ميشد. او تنهايي و عزلت را دوست داشت زيرا در خلوت ميتوانست به خيال هنري خود بپردازد و آثارش را خلق كند. اگر ميخواستيم در كارهاي خانه كمكش كنيم زود خسته ميشد و هر زماني كه فرصت ميكرد و توانش اجازه ميداد، نقاشي ميكرد و معتقدم اينگونه رفتن را نيز خودش انتخاب كرده بود. شايد فكر كنيم او در تنهايي رفت ولي او آثارش را مانند فرزندانش دوست داشت آثارش براي او جان داشتند و گويي با او سخن ميگفتند.» ديدار با «لئونللو ونتوري» نقطه عطفي در زندگي هنري حسيني محسوب مي شود چرا كه او به منصوره توصيه ميكند تا عناصر خطي كه به نقاشي او ورود كرده بيشتر استفاده نمايد و در واقع از سال 1335 خط جزيي از نقاشي منصوره حسيني شد. او نخست با الهام از خط «کوفي» دست به ابداعات جديد زد و سپس خطوط ابداعي خود را تبديل به يک ويژگي سبکشناختي و زيباييشناسانه خاص کرد، به نحوي که با آن موفق به ايجاد سمفوني و ريتم و حرکت به نحوي غيرمستقيم همچون نت براي موسيقي در رويکرد نقاشانه خود گرديد. در نمايشگاههاي انفرادي و گروهي بسيار در ايران، ايتاليا، چکسلواکي، يوگسلاوي و از جمله دوسالانههاي تهران ، دوسالانه ونيز، چهارسالانه رم و ... به روي ديوار رفت و جوايزي از نمايشگاه «نقاشان آسيايي در رم» ، مسابقه ثبت زيباييهاي رم ، مسابقه نقاشي از مناظر شهرستان جوواني کامپانو (۱۳۳۸)، نمايشگاه ملي هنر معاصر و ... دريافت کرد. مرتضي كاظمي معاون هنري اسبق وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در فواصل سالهاي 1380- 1376 درباره كارهاي زنده ياد بانو حسيني معتقد است :« خانم حسيني اولين كسي بود كه خط را به عنوان يكي از اصول و رئوس هنر ايراني و اسلامي وارد نقاشي مدرن كرد به طوري كه او را بايد بنيانگذار نقاشي خط بدانيم. گرچه كساني هستند كه ادعاي ابداع نقاشي- خط را دارند اما آثار ايشان در زماني به نمايش در آمد كه ما اثري از نقاشي- خط را در ميان آثار نمايشگاهي نميبينيم. او آثاري را در اين سالها پديد آورده كه هر كدام از دستگاههاي ذيربط با برگزاري جلساتي آنها را ميتوانند مورد بحث و بررسي قراردهند. بسياري از آثارش بهرهاي از عرفان و عوالم خاص دارد و در واقع سهم ايشان در تاريخ هنر ايران كوچك نيست خصوصا در بررسي آثاري با سبك امپرسيونيسم و پست امپرسيونيم ايشان سهم قابل ملاحظهاي دارند.» در سال ۱۳۴۱ مجموعه اي از آثار نقاشي و سراميك او در تالار فرهنگ به نمايش درآمد و در سال 1352 همزمان با گشايش نمايشگاهش نگارخانه « منصوره حسيني» را براي نمايش هميشگي آثارش راهاندازي كرد. در سال ۱۳۷۶ در مراسم اختتاميه چهارمين دوسالانه نقاشي ايران از او به عنوان يكي از هنرمندان پيشكسوت قدرداني شد. در سال 1377 هنگام تصدي «مرتضي كاظمي» در سمت معاونت هنري وزارت فرهنگ و ارشاد و رياست «مجتبي اقدامي» در فرهنگسراي نياوران مروري بر آثار منصوره حسيني به نمايش در آمد. كاظمي درباره خواست و آرزوي زنده ياد بانو حسيني نيز گفته است:«به نظر من هنرمندان داراي دو عمر هستند؛ يكي عمري است كه با تولد آغاز و با مرگ پايان ميپذيرد مانند تمامي انسانهاي ديگر اما عمر ديگر هنرمندان عمري است كه با تحليل آثارشان آغاز ميشود و سالهاي سال ادامه مييابد، مانند اين ميماند كه ما در دامنه كوه باشيم و به ارزش هنري هنرمندان پي نبريم در حالي كه آنها با عظمت كوهي در مقابل ما قرار دارند. به هر حال زنده ياد بانو حسيني هميشه علاقه داشت تا آثارش حفظ شود و خانهاش به موزهاي دائمي مبدل گردد و اميدوارم تنها فرزند ايشان «رومي رضي» نيز كه هماكنون ساكن كشور انگلستان هستند پس از بازگشت به وطن به اين خواسته و آرزوي مادرشان عمل كنند.» زنده ياد حسيني دستي بر قلم نيز داشت و در روزنامههاي اطلاعات با عنوان خودش و در كيهان با نام دكتر «اسد» مطالبي درباره هنر و نقد آثار هنري مطالبي مينوشت و در دهه 70 نيز كتابي را با عنوان «پوتين گِلي» كه داستان عاشقانهاي از دختري نقاش است و در غربت زندگي ميكند را خلق كرد كه در سال 1384 توسط انتشارات عطايي منتشر شد. در خصوص كتاب بانو حسيني اينجا را كليك كنيد. ليلي گلستان كه چند روز بعد از درگذشت منصوره حسيني، مادرش را از دست داد درباره زنده ياد بانو حسيني ميگويد: «خاطراتي كه از خانم حسيني دارم مربوط به دوران كودكيام ميشود، زماني كه من كوچك بودم و به همراه مادر و پدر به ديدن آثار ايشان ميرفتيم؛ در همان زمان هم ايشان برايم مورد تحسين بودند و بعد ها كه بزرگ تر شدم با آثار ايشان بيشتر آشنا شدم او زني بود كه جسارت خاصي در كارش داشت جسارتي كه هماكنون هم بينظير است.» زنده ياد «منصوره حسيني» بعد از ازدواج با شادروان «چنگيز شهوق» به كارهاي مجسمهسازي و سفالگري نيز پرداخت و آثار قابل توجهي نيز در اين زمينه ارائه كرد اما شوق نقاشي او را از خلق آثار نقاشي دور نكرد. در آن زمان زنده ياد شهوق كارش در بخش روابط فرهنگي وزارت امور خارجه بود و كارگاهي سفالگري در خيابان شاپور داشت. «رضا نامي» يكي از فعالان عرضه و فروش آثار هنري نيز در اين باره گفت:«خانم حسيني شخصيت بينظيري داشتند او فرد خود ساختهاي بود و كارهاي متفاوتي را مثل سفال،مجسمه، نقد هنري را همگام با نقاشي تجربه كرد و گرچه خوشنويس نبود اما از خطوط براي كارهاي خود استفاده كرد و سبك خاصي را در كارهايش به وجودآورد و از سالهاي 35- 34 ميتوانيد بهرهگيري از عنصر خط را در آثار نقاشي ايشان ببينيد.» به هر روي «منصوره حسيني، عضو پيوسته فرهنگستان هنر از آن دست چهرههايي است كه سالهاي زيادي براي شناخت او و آثارش قلمفرسايي ميشود حتي كوچ او به گونهاي روي داد كه با سرو صدايي زياد توامان بود؛ چهرهاي ماندگار كه هرگز نميتوان به راحتي از كنار او و ياد و آْثارش گذشت. |
||
نام : | |
ایمیل : | |
*نظرات : | |
متن تصویر: | |