دل در گرو ِ مردمان داشتن، شاد زيستن و شاد خواستن شان ، غايت و نهايت هنرش بود. دل در گرو ِ مردمان داشتن، شاد زيستن و شاد خواستن شان ، غايت و نهايت هنرش بود.
در پديد آمدن هنر ، همچون هر پديدار ِ ديگر هستي ، عللي چند در مشاركت و همياري است. عللي چون فاعلي ،صوري ،مادي و غايي را شاياست تا معلولي مشخص و محقق روي سوي هستندگان نمايد. هنر استاد پرويز مشكاتيان برآمده از فاعليت او به مثابه هنرمند، ساز او، صورت و مادت و آنگاه دل در گرو ِ مردمان داشتن، شاد زيستن و شاد خواستن شان ، غايت و نهايت هنرش بود. آري ! زمانه تلخكام امروز به خِلاف ، چرخ ِ خود سوي ِ ديگر چرخانده و حكم تقدير بر آن رانده كه مايان و شمايان به جاي نيوشيدن الحان ِ مشكاتي ِ مشكاتيان ، گوش به فرياد ناملايم و ناموزون ِ دم فروبسته ي مرگ ِ او سپاريم. باري ! انسان را گريزي از مرگ نيست ولي هنرمند را مسيري است به سوي جاودانگي. پرويز مشكاتيان سالكي راه آموخته بود كه پاي در راه رسيدن به معبد ِ خورشيد نهاده بود.دستان ِ "دستان" پرداز او امروز ، نغمه ِ داستان ِ نيستي بر آستان جانانش سروده است. ساز پرويز امروز "نوايي " ديگر نواخت. "راه"ِ او "آه" ِ بي بازگشت بر قد خميده ما نشاند. هان ! اما ! هنر و هنرمند را فقط راه است و راه. آه ِ او توان ِ رطل گران زدن دارد كه غير اين اگر باشد "همراه " شدن با خواسته اي است كه مشكاتيان نمي خواستش. اعضاي گروه موسيقي فرهنگستان هنر ، امروز همراز و هم نفس با خانواده استاد وهمچنين خاندان بزرگ موسيقي ايران زمين ، تاثر و تاسف خود را ازفقدان اين هنرمند بزرگ اعلام ميدارد. ما بر اين باوريم كه استاد مشكاتيان نمرده ، او سالياني است كه با مرگ روبه رو گشته و دست به انتخابي جاودان زده است. مانا باد نغمات سازش پايا باد بهروز زيستن خواهي اش. |
||
نام : | |
ایمیل : | |
*نظرات : | |
متن تصویر: | |