نخستین جلسه از نشستهای آیندهپژوهی در فرهنگستان هنر برگزار شد.
به گزارش روابطعمومی فرهنگستان هنر، نخستین جلسه از نشستهای تخصصی آیندهپژوهی یکشنبه27 تیرماه در فرهنگستان هنر برگزار شد.
در ابتدای این نشست، ناهید عبدی، عضو هیئتعلمی پژوهشکده هنر که هدایت جلسه را نیز به عهده داشت، طرح موضوع نشستهای آیندهپژوهی و دلیل تشکیل این نشست را ارائه کرد و مقدمه صحبتش را به یکی از بندهای اساسنامهای فرهنگستان، یعنی رسالت مطالعه و بهرهگیری از نظریههای جدید، عطف کرد. او اهمیت تقویت بخشهای آیندهپژوهی در فضای آکادمیک را، با توجه به اینکه آیندهپژوهی یکی از میانرشتهایها و فرارشتهایها محسوب میشود، بسیار ضروری دانست.
سپس سخنران جلسه، سعید خزایی، از بنیانگذاران آیندهپژوهی در ایران، اینگونه آغاز سخن کرد: وصف اجمالی آیندهپژوهی، بهعنوان یک حوزه نوپدید برای پژوهش و کندوکاو، در زمانی کوتاه، بسیار سخت است اما حسب وظیفه تلاش میکنم ارتباط بین هنر و آیندهپژوهی را توضیح دهم و درباره جلوههایی از هنر که در آیندهپژوهی متجلی شده است صحبت کنم.
این پژوهشگر با ابراز امیدواری به اینکه آیندهپژوهی بعدها با اهتمام بیشتری دنبال شود، ابتدای سخنرانی خود را به مباحثی درباره خود آیندهپژوهی و نحوه پژوهش آینده اختصاص داد و گفت: بشر از دیرباز به دنبال آینده بوده است و آینده تنها فرصتی است که در آن به دنبال آرزوها، آمال، ترسها، چشماندازها و برنامهریزیها میگردیم. با پذیرفتن و نپذیرفتن تمامی نظریههای مهمی چون فرگشت، دگرگشت و تکامل، باید گفت از زمانی که انقلاب شناختی شکل گرفت و انسانْ انسان شد، او همواره به دنبال درک و فهم و رازگشایی از آینده بوده است و در پی این بوده که بداند فردا چه میشود. همه ما دوست داریم روزنامه فردا به دستمان برسد. در نتیجه، تقلا و تلاش و تمنا برای شناخت آینده همیشه وجود داشته است. از زمانی که انسان مفهوم زمان را درک کرد و باید خودش را برای فصول آماده میکرد و از زمانی که شب و روز را فهمید، همواره به دنبال این بوده است که بداند در آینده چه خواهد شد.
او ادامه داد: همه ما کسب اطلاع و فهم از آینده برایمان مهم بوده است. ما به این دلیل که دانشمان از گذشته و درباره گذشته است و برنامهریزیمان برای آینده است، این مسئله برایمان ایجاد میشود که در دنیایی غیرخطی، رویکردمان، خواسته یا ناخواسته، رویکردی خطی میشود. بر اساس نظریههای تافلر و تقسیمبندیهای او، انسان حتی در عصر کشاورزی به دنبال برنامهریزی برای آینده بود. این برنامهها خطی و سنتی بود و گرایش شدیدی به کمّیکردن، وزنیکردن، عددیکردن و روشهای آماری و ریاضی در آینده داشت. این روشها روشهایی کمیّتپذیر بودند.
این الگو در دورهای بود که موضوع چندان علمی نبود. اما بعدها، در سایه روشنگریهای خرد، انسانهایی از جنس اندیشه آمدند؛ کوپرنیک و نیوتن با تجربه و آزمایش، جان استوارت میل و آگوست کنت و میکل آنژ با طرحهای مفهومی آیندهاندیشانه خود، و کسانی پیش از اینها، همانند هسیودوس و هراکلیتوس، که اعتقاد داشتند که دو بار در یک رودخانه شنا نخواهی کرد و جهان دائم در حال یک صیرورت دائمی است.
این اندیشهورزها ورود به عصر تازهتر را نوید دادند و انسان در سایه این اندیشهها بسیاری از دلایل تغییرات در محیط پیرامونی و درونی خود را احساس کرد. اما این شیوه جدید هم بهنوعی جبرگرایی (دترمینیسم) علمی محسوب میشد و محکوم به جبر بود.
خزایی به اندیشههای هگل و به تأثیرپذیری کارل مارکس از آن اشاره کرد و اصول دیالیکتیک را شرح داد؛ اصولی که بخش عمدهای از رسالت علوم را پیشبینی میدانستند. او ادامه داد: روشهای بعدی که ابداع شدند نیز به نحوی روشهای جبری بودند. در نتیجه، با همین مدلهای اقتصادسنجی و روشهای آماری و ریاضی از یک آینده خبر میدادند و بر اساس این تعینپذیری، ما بر آینده حکم میکردیم که آینده ادامه حال و گذشته است.
این آیندهپژوه ادامه داد: اگر نماد و نمود روشهای کمیتپذیر را «روند» بدانیم، ما امروزه با مفهومی تازه به نام «رویداد» یا «ایونت» روبهروییم که بیشتر احساس میشود. اگر روندها تناوبی باشند، رویدادها غیرتناوبیاند چراکه رویدادها روندشکن هستند؛ همانند آنچه در فیزیک کوانتوم از آن صحبت میشود «دوشاخهها» و «نقطههای شاخگی» باعث میشود که آینده ضرورتاً ادامه خطی حال و گذشته نباشد. در پرتو نوعی انسانباوری (اومانیسم) و همینطور خیزشهای اگزیستانسیالیستی و اصالت وجود، دنیا تغییر دیگری کرد و ما در عصری هستیم که یکی از مفاهیمش «بیگدیتا» است. حجم دادهها بسیار فراوان شده است.
این پژوهشگر صحبت خود را با تکیه بر مسئله تصمیم اینگونه بسط داد: مسئله تصمیم یکی از مسائل مهم در زندگی فردی، آیندهپژوهی، مدیریت، استرتژی، برنامهریزی ماست. ما تصمیم میگیریم و میخواهیم ببینیم که تصمیممان تابع چه چیزهایی است. در آیندهپژوهی مسئله علوم شناختی و عصبشناختی جایگاهی ویژه دارد. چون همه چیز به مقیاس تصمیم برمیگردد. ما میخواهیم تصمیم درست بگیریم و این تصمیم، هر چقدر هم که آیندهپژوهی کنیم، با فیلتری به نام مدیر و تصمیمگیرنده مواجه است. ما باید تصمیم بگیریم و این تصمیم تابعی از ادراک ماست. پس مهم است که واقعیات را چگونه میبینیم و درکمان از واقعیات چگونه است و باید با دادهها چه کار کنیم. رویکرد آیندهپژوهی این است و به باور من، آیندهپژوهی تاریخ آینده است. همچنین آیندهپژوهی نگاهی ویژه به مفاهیم تاریخی میاندازد. این مفاهیم به ما کمک میکنند که الگوها و مدلهایی را بیرون بکشیم که منطق حاکم بر تغییر را درک کنیم. همانطور که در قرآن کریم از تاریخ بهعنوان عبرت یاد شده است.
او سپس بحث را به زیرساختهای آیندهپژوهی کشاند و گفت: یکی از مفاهیمی که در آیندهپژوهی مهم است، زیرساختهایی چون ژانر علمیتخیلی است و در این ژانر، آثار «ژول ورن»، «آلدوکس هاکسلی» و «آرتور سی کلارک» حائز اهمیت است. جوامعی که عموماً نوآورند ارتباط وسیعی با ادبیات علمیتخیلی دارند.
او بحث را با موانع آیندهنگری ادامه داد و گفت: در جهت آینده، مشکلاتی به اسم «فشار حال» وجود دارد. فشار حال مسائلی است که در گذشته به آن پرداخته نشده و الان مشکلساز شده است. دیگر مقوله بازدارنده «وزن گذشته» است. وزن گذشته آموزشها و آموختههای گذشتهای ماست که ذهن ما را چارچوببندی میکند. در نتیجه ما در خارج از آن چارچوب نمیتوانیم فکر و اندیشهای داشته باشیم. وزن گذشته تجارب ماست؛ باورهای ماست؛ چون همه چارچوبی مرجع داریم، وقتی میخواهیم تصمیمی درباره آینده بگیریم از گذشته نمیتوانیم رها باشیم؛ چون تمام تجارب گذشته را دستهبندی و به یک تصمیم تبدیل میکنیم. در نتیجه، هر گونه تصمیمی که منتج از گذشته است قابل اعتماد و اتکا نیست؛ آن هم در دنیای تازهای که پر از تغییر و تحول است. در یکی از مفاهیمی که در آیندهپژوهی بسیار مورد توجه قرا گرفته است و «نظریه سیستمها» نام دارد، جهانْ یک کل درهمتنیده در نظر گرفته شده است. یعنی ما باید آینده را در درونمایههایی بزرگتر ببینیم؛ در نتیجه، از «تقلیلگرایی» به سمت «کلگرایی» پیش برویم. نگاه کلگرا نیز بر همین سبک و سیاق آیندهپژوهی تکیه دارد و یکی از مفاهیمی که مورد توجه قرار میدهد این است که ما چگونه بتوانیم کلگرا ببینیم.
او ادامه داد: در عصر کشاورزی، حدود 11هزار سال، رویکردی خطی وجود داشت و رابطه بین «درونداد» و «برونداد» جبر خطی بود. روشها کمیّتپذیر و قابلپیشبینی بود و این روشها توهم کنترل را ایجاد میکرد. پس از آن، در «عصر صنعتی» مشکل عرضه و تقاضا در آن نمود پیدا کرد و مفاهیمی نیاز شد که باید رفتار را پیشبینی میکرد. در این مرحله بود که موج اول روشهای آیندهپژوهانه شکل گرفت؛ روشهایی که گرایش به کمّیکردن پیشبینی داشتند؛ روشهایی که پسوند یا پیشوند «تکنولوژی» داشتند، چون خاستگاه آن در دنیای تکنولوژیک بود.
خزایی در ادامه گفت: «عصر صنعتی» عصر روشها و پیشبینیها بود و عصر بعد، که «عصر مدیریتی» بود، بر پایه بخشنامه و شیوهنامه پیش میرفت و هیچ تغییر و نوآوری را برنمیتابید. پس از نظریههای «پیتر دراکر»، مبتنی بر مدیریت بر پایه هدف، موضوع رنگی دیگر گرفت. در این دوره هدف داده و ارزیابیِ عملکرد میشود. بر همین اساس، مدیریت بر پایه ارزشها شکل گرفت و خود ارزشها به هدف تبدیل شدند. در این عصر، مدیران «تغییر» را مدیریت میکنند. این عصرْ عصر اطلاعات و ارتباطات نام دارد و همانطور که بیماریهای همهگیر بهسرعت نشر پیدا کرد، ایدهها، اندیشهها، تفکرات، پارادایمهای جدید و مگادایمها در دنیا توسعه پیدا کرد. فرهنگ و اندیشه و اقتصاد شبیه دنیایی دومینویی به هم ارتباط دارند. حوادث بزرگ دیگر در دل رویدادهای کوچک شکل میگیرند و روشهای پیشبینی پایایی لازم را ندارند.
او سپس آیندهپژوهی را برایند پیشبینیناپذیری محیط دانست و تشریح کرد: هر چقدر محیط پیشبینیناپذیرتر باشد، آیندهپژوهی ضروریتر میشود. ما چون نمیتوانیم آیندهمان را ببینیم به آیندهپژوهی نیاز داریم. این عصرْ عصر شگفتیهاست و در این عصر منبع تولید ثروت «دانش» است؛ دانشی که هر چقدر ورز داده شود، بیشتر میشود. الگو عوض شده و ما وارد دنیایی جدید شدهایم؛ دنیایی با نامهای عدم قطعیت، عصر فرّار و ناپایدار. در این عصر سیستمها درهمتنیدهاند. این عصرْ عصر «ابهام» است. روابط بین متغیرهای آیندهساز کاملاً معلوم نیست و نمیتوانیم عوامل اتفاقات را بهراحتی کشف کنیم. میشود گفت انقلابی «علمیفناورانه» در حال شکلگیری است و باید افزود «تغییر» فرایند است، نه پروژه. مرز بین علوم در حال از بین رفتن است و الان برای هر کار و هر پژوهشی چندین حوزه درگیرند. رشتههایی چون «بایومکاترونیک» که ترکیبی از «بایولوژی» و «مکانیک» و «الکترونیک» هستند به ما میگویند که ما باید بر مهارت کارِ گروهی بیفزاییم.
او سپس موضوع را به مقوله هنر کشاند و گفت: در کشور، بسیاری از مؤلفههای مدیریت مدرن که به هنر هم پهلو میزند مغفول است و این رسالت هنرمندان است که آن را پیگیری کنند. ما باید سعی در گشودن آینده و آشکارسازی آینده داشته باشیم.
خزایی در انتهای سخنانش، اندیشههای «آرمانشهری» را مطرح کرد که یکی از خاستگاههای آیندهپژوهی است. او گفت: اندیشهورزان، از «آتلانتیس» افلاطون تا کسانی پس از آن، همچون «توماس مور» و «هنری سنتسیمون» و «گادوین» و دیگران، آغازی بر نگاه آیندهاندیشانه داشتند. آرمانشهرها امید به آینده میدادند. کاری که هنر میتواند برای آیندهپژوهی در کشور کند، تزریق باور و فرهنگ امید در آثار است. با این کار میتواند به مردم امید بدهد و همینطور در مردم باور ایجاد کند. در این صورت، میتواند بهترین محفل برای آیندهپژوهی باشد و در نتیجه، این سؤال را مطرح کند که آیندهپژوهی علیالاصول علم است یا هنر؟ اگر آرمانشهرها خودتقویتگر باشند، ویرانشهرها خودتخریبگر هستند. در واقع، پیامد تصمیمات و رفتارهای غلط کنونی ما آینده را تعیین میکنند. با دریافت این مطلب که رابطهای قابلاعتنا بین هنر و آینده وجود دارد. باید اندیشههایی را بارور کرد که بتواند باعث باروری آینده شود. این خیلی مهم است که بدانیم در اندیشهها، آیندهپژوهی و نگاه به آینده باید شکل بگیرد.