هر چیزى که در هر جا باید از صفر شروع شود؛ در اینجا ـ وزارت ارشاد ـ باید آن را از زیر صفر شروع کرد. اصولًا چیزهایى که مربوط به فرهنگ و وزارت ارشاد است و اینکه عرض ميکنم ما باید از زیر صفر شروع کنیم و زحمت زیاد بکشیم تا به صفر برسد، به خاطر این است که در طول مدت شاهنشاهى و خصوصاً در دو زمان اخیر، همه چیز و خصوصاً افکار جوانها را به عقب بردهاند به طورى که آنها که تحصیل کرده بودند و ميخواستند بگویند ما متجدد هستیم، حتماً تجدد را به این معنا ميدانستند که بىبند و بار باشند، و این معنا به واسطهی تبلیغات داخلى و خارجى و روزنامهها چنان در ذهنشان متمرکز شده بود که تجدد یعنى همه چیز شکلش خارجى باشد و مثل اینکه غیر از این شکل زندگى کردن امکان ندارد، که اگر شما بخواهید این وضع را عوض کنید و افکار را به جایى برسانید که به راه صحیح بیفتند مدت طولانى لازم دارد…
البته با این تحولى که در ایران واقع شد، خیلى از قدمها بدون دخالت کسى برداشته شد و جوانهاى ما یک مرتبه و به خواست خداوند تبارک و تعالى از این منجلاب فساد بیرون آمدند و مهیا هستند... در رژیم سابق تمام چیزها خصوصاً فرهنگ و هنر، محتوایش عوض شده بود. یعنى کسى که نام سینما را ميشنید خیال ميکرد که آنجا باید مرکز فساد و سوء اخلاق و مرکز مخالفت با همه چیز باشد و یا کلمهی تئاتر در ذهن انسان چیز مبتذلى بود که از آن بهرهی فساد برده شود، هکذا همه چیز دیگر. و عمده این است که ما ذهن این جوان ها و حتى پیرها و روشنفکرنماها را آماده کنیم که ما خودمان آدم هستیم و اینطور نیست که در همه چیز دستمان را پیش دیگران دراز کنیم و حتى اخلاق و زبانمان را نیز از آن ها یاد بگیریم.
... مدتها باید زحمت بکشیم و باور کنیم که خودمان داراى یک فرهنگ بزرگ انسانى با ارزشهاى اسلامى هستیم و اگر امروز کمبود نیروى انسانى هست؛ به خاطر همین است که افکار به آن طرز تفکر عادت کرده بود. لذا ساختن تئاترى که مطابق با اخلاق انسانى- اسلامى باشد زحمت دارد و سینما هم اگر بخواهد چنین باشد نیازمند به صرف مدتها وقت است و هرگز در متن سینما و تئاتر نوشته نشده است که باید مرکز فساد باشند...
قلمها و لغزش یک ملت
امروز با قلمهایى که دست شماست، مسئولیت بزرگى دارید. جایى که شماها دارید ادارهاش ميکنید مثل یک ادارهی دولتى نیست. در ادارات دولتى، هرچه واقع بشود، در همان باطن آنجا واقع ميشود؛ گاهى مگر شماها به مردم بگویید، و الّا در بین خودشان واقع ميشود. اما قلمهاى شما یک قلمهایى است که چنانچه لغزش بکند، گاهى یک ملت را لغزش ميدهد. رادیو تلویزیون یک دستگاهى است که چنانچه فاسد از کار در بیاید، یک ملت را فاسد ميکند. الآن همه رادیو گوش ميکنند و همه تقریباً تلویزیون نگاه ميکنند. اینطور نیست که یک معصیت [در آنجا] حالا مثل معصیت توى صندوقخانه باشد؛ این معصیتى است که در محضر همهی مردم است. قلمهاى شما اگر- خداى نخواسته- لغزش بکند و آن تعهدى که براى خداى تبارک و تعالى باید داشته باشید، غفلت از آن بکنید، این جور نیست که به خود شما ضرر بزند، به خود شما، عائلهی شما، دوستان شما، ملتهاى شما و کسانى که هم مذهب شما و هم دین شما هستند؛ به همه ضرر ميزند. پس یک ضرر مضاعف است؛ مثل یک ضرر کوچک نیست. باید توجه بکنید به این مصلحت، خصوصاً شما که اداره یک روزنامهی کثیرالانتشار هست دستتان.
... و اگر شما این قلمى که دستتان هست قلم ارشادى باشد، ميتوانید که یک ملت را به راه راست هدایت کنید و مىتوانید که مردم را از انحرافات نجات بدهید. امروز در مقابل قلم هاى ارشادى، چند مقابل قلم هاى انحرافى هست؛ و در مقابل سخنهاى ارشادى، سخنهاى انحرافى هست...
غش در رسانه هم حرام است
... شما در صدد این نباشید که منحرفین را راضى کنید، در صدد این باشید که منحرفین را اصلاح کنید. منحرفین را بخواهید راضى کنید، شما را ميکشند به انحراف. اما اگر بخواهید منحرفین را اصلاح بکنید، هر روز قلم شما قلم اصلاحى است. مقالاتى که مينویسید، مقالات اصلاحى باشد... اخبارى که مينویسید، تیترهایى که هست، اینها را که در روزنامه ها آدم ميبیند، ميفهمد که این تیتر از کجا پیدا شده است، با چه مقصدى این را گذاشته اند و گاهى آدم بعد که ميخواند، ميبیند مسئله اینطور هم نبوده است؛ تیترش یک جور دیگر است، مسئله اش یک جور دیگر!
ابتدا همهی مردم نميتوانند همهی روزنامه را تا آخر بخوانند، این تیترها را نگاه مي کنند ميبینند در تیترى که هست، چه فسادى واقع شده است یا چه صلاحى واقع شده است. اما آدم وقتى خود متن را ميخواند، مي بیند مسئله اینطور نیست که این در تیتر هست. باید توجه کنید که این یک غِشّى است براى مسلمین که انسان در تیتر یک چیزى بنویسد و محتوا آن جور نباشد؛ نه به آن تندى باشد که- مثلًا در این تیتر هست، و نه به آن عظمت باشد که در این تیتر هست. این یک نحو غشّ است براى مسلمین. همان طورى که یک کاسبى روى متاعش یک چیز خوبى قرار ميدهد، روغن را روى آن یک مقدار روغن خوب ميریزد [اما] آخرش فاسد است و این حرام است و غش است، همینطور چنانچه روزنامه اینطور باشد که انسان تیترها را که نگاه کند؛ ببیند این روزنامه خیلى روزنامهی خوبى است یا مسائلى هست، مسائل مهمى مطرح هست، از آن طرف، کسى را انتقاد مىکنند که این آدم خبیث است، اینطور است، اما وقتى آدم مي رود [متن را] نگاه مي کند، مي بیند مسئله این طورها هم نبوده است یا اگر بوده، به این شدت نبوده است. متن را این یک نحو غشّى است که شما با قلم هایتان مي کنید. همانطور که این فروشنده روغنِ رو و زیرش با هم فرق دارد و غشّ است و حرام، این هم که تیترش با واقعش مخالف است، این هم غشّ است و حرام...
... این را شک نکنید ما یک روز محاسبه داریم و از همه چیزها محاسبه ميشود. آن روز خود انسان خودش را محاسبه ميکند، آن روز قلمها مي آیند شهادت ميدهند، دستها شهادت ميدهند، چشمها شهادت ميدهند. انسان خودش آن روز محاسبه خودش را ميکند. ما یک همچنین روزى را داریم. دیر و زودش خیلى مهم نیست، اما هست یک چنین روزى...2
نویسندگان هم مکلف هستند
...روحانیون را از روشنفکران، از طبقات متفکر جدا کردند؛ و آنها را در صف مقابل قرار دادند و این در اثر کوششهایى بود که استعمار براى اینکه بتواند ذخایر ما را ببرد این کوششها را کردند که قشرهاى روشن ملت را، قشرهاى کارآمد ملت را، آنهایى که ميتوانند در مقابل آنها و اجانب ایستادگى کنند و ميتوانند آن ها را عقب بزنند، براى اینکه اینها مجتمع نشوند و متفرق باشند بلکه با هم در دو جناح مخالف و گاهى با هم اختلافات شدید و حدید پیدا بکنند، کوشش ها کردند و البته به آمال خودشان هم بسیار رسیدند. روحانیون را در نظر شما- طبقه نویسنده متفکر- طورى قلمداد کردند که حاضر نبودید از آن ها یادى بکنید؛ و شما را در مقابل روحانیون طورى قلمداد کردند که آن ها هم حاضر نبودند از شما ذکرى بکنند. این تفرقه باعث شد که آن ها به آمال خودشان رسیدند و با آزادى همهی ذخایر ما را بردند؛ و با آزادى- بدون مزاحم- مملکت ما را به عقب راندند و عقبمانده نگه داشتند و نیروهاى انسانى ما را نگذاشتند شکوفا بشود...
شما نویسندگان الآن تکلیف بسیار بزرگى بر عهده تان هست. پیشتر قلم شما را شکستند؛ الآن قلم شما باز است؛ لکن از قلم در راه آزادى ملت و در راه تعالیم اسلامى استفاده بکنید. این ملت که مي بینید، تمامشان زیر بیرق اسلام است که وحدت پیدا کردند... آنچه که الآن براى همهی ما لازم است حفظ این "وحدت" است...
اگر بخواهید مملکتتان مستقل بشود، اگر بخواهید آزادى براى شما پیدا بشود، افکار متشتت را الآن کنار بگذارید و با هم، هم صدا با هم، این بار را به منزل برسانید... متکى به خدا باشید. متکى به امام زمان- سلام اللَّه علیه- باشید و شما پیش مي برید انشاء اللَّه اگر این وحدت کلمه حفظ بشود که رمز پیروزى ماست.
با اسلام آشتى بکنند آنهایى که آشتى ندارند. بیایند زیر لواى اسلام... همین اجانب نگذاشتند تعالیم اسلام معلوم بشود. یک قشرى که به آن ها مربوط نیست رها کردند. آن قشرهایى که به آنها مربوط بود، آن تعالیمى که به آن ها مربوط بود و با منافع آنها مخالف بود، آنها را نگذاشتند ما مطالعه بکنیم، نگذاشتند ما انتشار بدهیم. شما بدانید که اسلام همه چیز دارد. یعنى از قبل از اینکه ازدواج واقع بشود بین مرد و زن، تا آن وقتى که توى قبر مي رود آثار دارد، احکام دارد، دستور دارد. همهی دستورهاى مترقى. همهی دستورهایى که براى سعادت انسان، چه در این دنیا چه در آن دنیا، مفید است و من چیزى که از نویسندگان ميخواهم این است که همان طور که ما طلبه ها مکلف هستیم، شما آقایان نویسندگان هم مکلف هستید. الآن از قلمتان استفاده کنید و براى خیر این ملت و براى خیر این جامعه قلمفرسایى کنید. خداوند به همه شما سلامت و عزت بدهد.3
پینوشت : ..........................................................................................
1. تهران؛ 17 آبان 1362. حسینیه جماران. سخنرانی در جمع قائم مقام، معاونان و مسئولان بخشهاى مختلف وزارتخانه ارشاد اسلامی و با حضور سید محمد خاتمى(وزیر ارشاد اسلامى).
2. تهران؛ 12 خرداد 1360- حسینیه جماران. سخنرانى در جمع اعضاى هیأت تحریریه و کارکنان روزنامه کیهان.
3. تهران؛ 29 بهمن 1357- مدرسه علوی. سخنرانى در جمع نمایندگان کانون نویسندگان ایران. حضار عبارت بودند از آقایان: اسفندیار فرد، باقر پرهام، بزرگ پورجعفر، فریدون تنکابنى، اسماعیل خویى، مصطفى رهنما، غلامحسین ساعدى، محمدعلى سپانلو، جلال سرفراز، فریدون فریاد، محمد قاضى، سیاوش کسرایى، جواد مجابى، محمد مختارى، نعمت میرزا زاده (آزرم)، جمال میرصادقى، منوچهر هزارخانى، محسن یلفانى و خانم سیمین دانشور. در آغاز باقر پرهام از سوى حضار متنى را خطاب به امام قرائت کرد...