مدير گروه عكاسي دانشگاه هنر:
خود را در سنگرهاي شيشهاي پنهان كرديم/ هنوز در طرح مفاهيم مشكل داريم
|

روابط عمومي فرهنگستان هنر قصد كرده است با بررسي ديدگاه صاحبنظران در خصوص كتابهاي تقديري منتشره موسسه متن فرهنگستان هنر، پرونده ويژه اي را به آسيب شناسي وضعيت نشر حوزههاي مختلف هنر اختصاص دهد. در اين پرونده به بررسي كتاب «بحران واقعيت: در باب عکاسي معاصر» اثر اندي گرانبرگ با ترجمه مسعود ابراهيمي مقدم و مريم لدني و آسيب شناسي نشر كتب عكاسي در ايران پرداخته شده است.
بنابراين با دكتر محمد خدادي مترجم زاده، مدير گروه رشته عكاسي دانشگاه هنر در اين باب گفتگو كردهايم؛آنچه ميخوانيد ماحصل نخستين گفتگوي اين پرونده است :
آقاي دكتر شما به عنوان كسي كه سالها در جامعه دانشگاهي حضور داشته ايد؛ وضعيت نشر كتب عكاسي در ايران و آموزشهاي دانشگاهي در اين حوزه را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
كتابهاي عكاسي در چند زمينه منتشر ميشوند؛ در زمينه معرفي ابزارها و آموزش عكاسي، كتابهايي كه به موارد عكاسي شده از فضاهاي مختلف ميپردازد و تحت عنوان يك مجموعه عكس منتشر ميشود كه كتاب عكس ناميده ميشود. ما معتقديم كه عكاسي «زبان» است، كسي كه كتاب عكس بيرون ميدهد معتقد است كه شبيه به يك اثر ادبي ارائه ميدهد با اين تفاوت كه اين اثر تصويري است و احساس ميكند كه اين كتاب عكس خيلي مفاهيم را بيان ميكند و واقعاً هم اين طور است ولي اين كتابها بسيار گران هستند. حتي دانشگاهها هم قدرت خريد آن را ندارند و ما در دانشگاه نميتوانيم آنها را تهيه و تحليل و تفسير كنيم. از طرفي بسياري از منابع ما از طريق منابع اينترنتي و كتب لاتين است كه كار را براي دانشجو سخت ميكند.
از سوي ديگر كتب ديگر به مباحث نظري عكاسي به عنوان هنر پرداخته كه عمدتاً به صورت ترجمه هستند كه متاسفانه كتب ترجمهشده در مقدمه يا مؤخره دچار مشكلاند و ترجمه بودن صرف، ما را دچار مشكل ميكند. ما خيلي مسائل را بديهي تصور كرديم ومترجمان در تشريح اسامي، سبكها به هيچ مدلول خاصي اشاره نميكند و فقط به اسامي آن هم بدون پاورقي و توضيحي در مورد آن ارجاع ميشود.
ترجمههاي امروز بيانگر ضعف ما در بومي سازي مباحث نظري عكاسي نيست؟
چرا. ما در عكاسي، خيلي از مفاهيم را به خاطر خلاءهايي كه هست؛ هنوز درك نميكنيم حداقل قشر دانشگاهي با اين مفاهيم برخورد جدي نداشتند. چون تكامل مباني دانش و اطلاعات مباحث مختلف عكاسي در ايران سير خطي نداشته و اطلاعات به اصطلاح بصورت دست چين شده به دست ما رسيده كه اين امر باعث شكاف در تكامل هنر عكاسي ايران شده است. ما هنوز در مبحث اصلي عكاسي مشكل داريم. ما هنوز در مبحث اينكه عكاسي هنر است يا خير مشكل داريم و براي ما هنوزحل نشده است.
در ايران ترجمه كتابهاي عكاسي همراه با تاليف نيست؛ تاليف به اين معنا نيست كه ما از خودمان در عكاسي چيزي اضافه كنيم بلكه تمام مباحث نويسندگاني كه در كشورهاي توسعه يافته، در راس هستند و مينويسند و نظريه ارائه ميدهند؛ بايد اينجا تشريح شود تا همه چيز را بديهي تصور نكنيم. من در كلاس بعضا اسامي خاص يك مقاله را مطرح ميكنم، ميبينم كه حتي دانشجويان ارشد هم آن افراد را نمي شناسند و اين به خاطر آن است كه همه چيز را ما بديهي فرض ميكنيم. به عنوان مثال «سوزان سونتاگ» در عكاسي اسطوره شده و وقتي اين اسم ميآيد جلوي خيلي توضيحها گرفته ميشود. همه اين ديد را دارند كه سانتاگ، سانتاگ است اين به درد ما نمي خورد ! خيلي موارد در مرحله دالهاي نشانهها ميماند، هيچ چيزي به مدلول خاصي اشاره نمي شود. بنابراين هيچ مفهومي هم در دسترس قرار نميگيرد. فقط ارجاع بين نامها ميشود واين فرايند از لحاظ فرهنگي به درد ما نمي خورد.
با يك نگاه اجمالي به كتابهاي ترجمه شده متوجه ميشويم كه اغلب به روز نيستند. در اين مورد چه نظري داريد؟
من معتقدم كه انضباط خاصي در وضعيت نشر عكاسي نداريم وليكن در عكاسي، اعتبار منبع بيشتر ملاك است تا سال انتشار آن. به اين دليل كه متأسفانه بسياري از كتب كه در دنيا سالها به عنوان مرجع عكاسي شناخته شده است در ايران هنوز ترجمه نشده به عنوان مثال تاريخچه عكاسي در 1937 نوشته شده، در حاليكه اين كتاب در دنيا به عنوان مرجع مورد استفاده قرار ميگيرد متاسفانه هنوز در ايران ترجمه نشده است. ولي اين امر نيز نميتواند ملاك قرار بگيرد كه هر چه كتاب بهروزتر باشد ضرورت خواندن آن در ايران احساس شود و هر كتابي به صرف اينكه آخرين دستاورد غرب است زياد به درد ما نميخورد. مشكل اساسي عكاسي ايران خلأهايي است كه ما از فرايند شكل گيري عكاسي در ايران داريم.
پس براي رفع خلاءها چه برنامهاي بايد داشته باشيم؟
من معتقدم كه بر اساس يك نياز و داشتن يك خط مشي كلي كه يك غايت پنداري هم داشته باشد؛ سير مطالعاتي كاملي صورت گرفته شود؛ اگر من به عنوان يك معلم پيشنهاد ميدهم كه مثلا كتاب «بيومون نيوهال» منتشر شود به اين سبب است كه ما اين كتاب اصل را جا انداختيم و اين جا انداختن براي ما مايه پيشرفت نيست چون ما جهش كرديم و شكاف ايجاد شده است: ما در اين شكافها بسر ميبريم. اين جهشها بالاخره يقه ما را ميگيرد. براي همين است كه وقتي يك سبكي، يك بدعت عكاسي درجامعه توسعه يافته پيدا ميشود؛ ما خوب درك نميكنيم و ما تحليل يك فرد مطمئن و متخصص را در اين زمينه نداريم. وقتي آن بدعت را درك نميكنيم، نميتوانيم شرايط خودمان را نيز درك كنيم كه بخواهيم در اينجا دروني كنيم و بفهميم كه عكاسي در دهه 20 و 30 ايران چگونه بوده است.
هر چند در برخي ابعاد هم جلو ميزنيم كه اين جنبهها به حوزههاي مصرف و ابزار در واقع ظاهر قضيه مربوط است؛ مثلا آخرين مدل دوربين ديجيتالي كه ساخته ميشود در ايران هست و چون اين دوربين را داريم گمان ميكنيم كه در آن سطح عكاسي هم قرار داريم درحاليكه پيشرفت ابزاري نميتواند ما را به سطح قابل قبولي در دنيا برساند.
دوسالانهها و نمايشگاهها و مسابقات عكاسي چه تأثيري در تكامل اين هنر داشته است؟
عملكرد نمودهاي برجسته عكاسي در حوزههاي مختلف نمايشگاهها، مسابقهها، دوسالانههاي عكس نشان ميدهد كه ما در برخي موارد دچار ضعف و تفرق هستيم. هر عكاسي يك الگو در ذهنش دارد كه به نظر من بخشي به اختلاف سليقهها در محيط دانشگاهي برميگردد و اينكه در جامعه دانشگاهي بستر مشخصي نبوده كه برخي بخواهند در حاشيه حركت كنند، جريان مشخصي در محوريت نبوده كه حتي نقد شود. به عنوان مثال اگر سابقه برگزاري دوسالانههاي عكس را بررسي كنيد اين تفرق را متوجه ميشويد. در برگزاري نمايشگاهها كه بعضا حتي بين المللي هم بوده، يك گروهي ميآمدند و خطي را پيش ميبردند و دوباره در سال بعد گروه ديگري با خط متفاوتي با آنها پيش رفتند. هر دو گروه دانشگاهي بودند و يك سرچشمه داشتند ولي هيچ خط مشخصي در مسير اصلي نبوده است حتي اين پراكندگي در انتقال قدرت تصميمگيري در عرصهاي به عنوان دو سالانهها به عنوان نمود خاص در شكلگيري عكاسي ايران هم وجود دارد. ميبايست مسير مشخصي را در نظر بگيريم تا جامعه دانشگاهي بتواند آن را نقد كند. ما هم نقد درست و نقدپذيري را در عكاسي كم داريم. من نميخواهم بگويم همه جاي دنيا مطلوب است در واقع من براي بهتر شدن و كمك به تكامل اين هنر اين مباحث را مطرح ميكنم. البته حُسن ويژگي دانش پژوهي و هنرپژوهي در جامعه دانشگاهي ما محرز است و اينكه اين امر دغدغه امروز دانشگاهيان شده، پسنديده به نظر ميرسد.
فرهنگستان هنر اخيرا كتاب بحران واقعيت اثر اندي گراندبرگ را به چاپ رسانده كه مورد تقدير هم قرار گرفته ميخواستم بدانم شما اين كتاب را خواندهايد؟
بله. هم اصلش و هم ترجمهاش را خواندهام من استاد مشاور آن پروژهاي بودم كه اين كتاب را آقاي «مسعود ابراهيمي مقدم» به همراه همسرشان خانم «مريم لدني» ترجمه كردهاند.
كتاب را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
من به ساختار كتاب نقد دارم زيرا درباره معرفي مترجمانش هيچ توضيحي نيامده است به هر حال اندي گراندبرگ از سرشناسان عكاسي است و بسيار من نظراتش را ميپسندم. ولي واقعيت اين است اين كتاب مجموعه مقاله است و در عكاسي هم اين شيوه مرسوم است؛ اين كتاب به اولين نسل از كتابهايي كه سير خطي ندارد ؛ برميگردد. اين كتابها خوب هستند ولي جامع و مانع نيستند. وقتي اين كتاب را ميخوانيد تازه كار شروع ميشود و بايد به سراغ كلي منابع ديگر برويد. اسامي خاص و جريانهاي فكري در اين كتاب فراوان آمده و ما انتظار داريم مترجم به آنها بپردازد و برايشان توضيح نوشته باشد. در اين كتاب توضيحي نيامده كه فكر ميكنم دليلش اين است كه مترجم خواسته به متن وفادار بماند. اين همان معضل ترجمه آثار عكاسي است كه در موردش قبلا صحبت كرديم. در حقيقت گراندبرگ اين را براي جامعه امريكايي نوشته است براي جامعه امريكايي ممكن است خيلي مواردش لحاظ شده باشد و جامعه ايراني بايد در مورد آنها بداند و اضافات مترجم اينجاست كه ضروري به نظر ميآيد. ولي كتاب بحران واقعيت اين مقدار كه ترجمه و عرضه شده، نسبت به قبل و بعدش خوب است.
من معتقدم كه هر مقولهاي كه به دايره نشر در جامعه مربوط ميشود. ميبايست نگاه مقطعي به آن داشت مبنا اين باشد كه كتابي را براي ابديت خلق نكنيم. چون ما از نقد ميترسيم و ميخواهيم كارمان نقص نداشته باشد كاري هم توليد نمي شود يا كم توليد ميشود. اين آرمان گرايي كارمان را به جلو نميبرد.
با اين تفاسير آيا اين كتاب شايسته تقدير است؟
بله. من خودم يكي از داوران اين كتاب بودم. به اين علت زير و بم كتاب را ميدانستم ما در يك دههاي، در اواخر سده 70 و 80 ميلادي به بالاترين حد شعور و درك عكاسي در دنيا رسيديم از طرفي گرانبرگ آدم مطلعي است و نظرش را در قالب مقاله به صورت موجز و مفيد بيان كرده. شيوه نقد و نگارش او منحصر بفرد است وي از تبحر خاصي در انتقال مفاهيم در يك جمله دارد كه گاهي ادراك آن را برايمان سخت ميكند و من به عنوان يك نظريه پرداز و منتقد به وي اعتقاد دارم.
تاثير نشر اين كتاب در جامعه عكاسي چه ميتواند باشد؟
مهمترين تأثير اين كتاب كه خيليها به آن اعتقاد ندارند و ولي من بر اساس شيوه نقد گراندبرگ به آن اذعان دارم اين است كه با اين كتاب تابوي شهرت و اسطوره اي عكاسان بزرگ شكسته ميشود. گراندبرگ خيلي منطقي و معمول آثار عكاسان بزرگ كه اسطوره هستند را تحليل كرده است. و به آنها مثل آدمهاي معمولي نگاه ميكند و در دو سه مورد شايد تعريفي ديده شود ولي هيچ اغراقي درموردشان نمي كند.
به نظر شما فرهنگستان هنر چه اقداماتي در تكامل هنر عكاسي ايران ميتواند انجام دهد؟
من پيشنهاد ميكنم كتابهاي مقدماتي عكاسي كه منابع پايه است، ترجمه شود. يكسري كتابهايي كه نويسنده موضع دارد و ديدگاه خود را بيان ميكند و توجيه من اين نيست كه ضرورت روز است! بلكه ما بايد بخواهيم كه مسير درست را نشان دهيم ولو اينكه خيلي دير باشد. مثل اينكه به يك اشتباه تاريخي اعتراف ميكنيم و درصدد رفع آن بربياييم تا زماني كه اين اقدام صورت نگيرد و نپذيريم؛ تكاملي رخ نميدهد.
خيليها با اين ديدگاه مخالفند و ميگويند كه سال 2012 است و و پرداختن به مباحث نظري سال 1964 به چه درد ما ميخورد؟ در حاليكه من معتقدم در هنر عكاسي بينش فلسفي دهه 70 تا 90 هنوز هم وجود دارد و با وجود تكنولوژي هنوز سايه افكنده است. ما آن ديدگاه را نداريم ما به صرف تكنولوژي، خودمان را در سنگرهاي شيشهاي پنهان كرديم.
وپيشنهاد ديگر من اين است كه فرهنگستان هنر فراخوان دانشگاهي بدهد از اساتيد بزرگ اين رشته مقاله بخواهد تا مسائلي كه در كف اين اقيانوس سالها راكت مانده. به سطح بيايد و حل شود.
الهام طالبي
|
|
زمان انتشار: شنبه ١٦ ارديبهشت ١٣٩١ - ١٥:٤١ |
نسخه چاپي